آقا سلام روضه ی مادر شروع شد
باران اشک های مکرر شروع شد
آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد
تا ریشه های چادر خاکی مادرت
آتش گرفت ، روضه معجر شروع شد
فریادهای مادر پهلو شکسته ات
تا شد فشار در دو برابر شروع شد
این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب
بی اختیار گریه حیدر شروع شد...
جان بی ارزشم فدای دل شما،
صاحب زمین و زمان
آجرک اللّه...
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 13 اسفند 1393 ساعت 5:53 AM | نظرات (0)