دست افتاده گان را بگیریم

پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید :
"خانم ، تو رو خدا یه شاخه گل بخرید."

زن در حالی که گل را از دست پسرک می گرفت؛ نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد ،
پسرک گفت: چه کفش های قشنگی دارید !

زن لبخندی زد و گفت : برادرم برایم خریده است ، دوست داشتی جای من بودی ؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت :
نه ... ولی دوست داشتم جای برادرت بودم ، تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم ...



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 20 اسفند 1393  ساعت 6:27 AM | نظرات (0)