انواع پرستش و عبادت خداوند
انواع پرستش و عبادت خداوند
پرستش یا قولی است یا عملی. پرستش قولی عبارت است از یک سلسله جمله ها و اذکار که به زبان می گوییم، مانند قرائت حمد و سوره و اذکاری که در رکوع و سجود و تشهد نماز می گوییم و ذکر لبیک که در حج می گوییم. پرستش عملی مانند قیام و رکوع و سجود در نماز یا وقوف عرفات و مشعر و طواف در حج. غالبا عبادتها، هم مشتمل است بر جزء قولی و هم بر جزء عملی، مانند نماز و حج، که هم بر جزء قولی مشتمل اند و هم بر جزء عملی. گروهی از محققان، عبادت را به دو نوع روحی (قلبی) و بدنی تقسیم کرده و عبادت اسلامی را، از نظر کمی و کیفی، از عبادات دیگر آیین ها برتر دانسته اند. گروهی نیز عبادت را، از نظر چیستی و برداشت مردمان، به دوگونه عامیانه و عارفانه تقسیم کرده اند.
برداشت مسلمانان از آموزه های ویژه عبادت، مانند: نماز، روزه و حج به طورکلی بر دو گونه است:
1. عامیانه و کاسبانه
2. عارفانه و عاشقانه
در برداشت نخست، عبادت و پرستش، نوعی معامله و مبادله کار با فرد، است. همان گونه که کارگر در مقابل نیروی کارش مزد می گیرد، این گونه عابدان نیز در برابر رنج عبادت و پرستش، چشم داشت پاداش و مزد دارند. تنها تفاوت کارگر و این گونه عبادت گران آن است که کارفرما از نیروی کار بهره می گیرد؛ ولی خدا که کارفرمای ملک و ملکوت است، به اطاعت آدمیان نیاز ندارند. امیرمؤمنان، علی (ع) می فرماید: خداوند، سبحانه و تعالی، موجودات را بیافرید و چون بیافرید از فرمانبرداریشان بی نیاز بود و از نافرمانیشان در امان؛ زیرا نه نافرمانی نافرمایان او را زیانی رساند و نه فرمانبرداری فرمانبرداران سودی. (نهج البلاغه، ترجمه عبدالحمید آیتی، ج 1، ص 200، خ 184).
هویت و چیستی عبادت عامیانه، همان اعمال بدنی و حرکات ظاهری است که به وسیله زبان و دیگر اعضاء انجام می گیرد. در برداشت عارفانه، عبادت، نردبان قرب به خدای سبحان، معراج انسان، مایه لقای روان و پرواز به سوی کانون نامرئی هستی است. در پرتو پرستش، استعدادهای روحی آدمی پرورش می یابند، نیروهای ملکوتی انسان ورزش می کنند و روح بر بدن چیرگی می یابد. در این برداشت، عبادت عالی ترین واکنش انسان در برابر پدید آورنده جهان، اظهار عشق و اشتیاق به کانون کمال و گام نهادن در جاده نیکبختی است. عبادت پیکری دارد و روحی. آنچه با زبان و دیگر اعضا انجام می شود، جنبه جسمانی عبادت است. مفهومی که پرستشگر از عبادت دارد، انگیزه ای که او را سمت عبادت می کشاند، بهره ای که از عبادت می برد و نیز آن راهیابی اش به بساط قرب حق تعالی، عناصر تشکیل دهنده روح عبادت به شمار می آیند.
علی (ع) عبادت را، به لحاظ انگیزه ها و اهداف عابدان، سه گونه می داند:
1. عبادت تاجران (پرستش کاسب کارانه برای جلب منفعت).
2. عبادت بردگان (پرستش از روی ترس برای دفع ضرر و زیان).
3. عبادت آزادگان (پرستش آزاد از قید سود و زیان و فقط برای شکر خدای سبحان).
گروهی، خدا را به شوق بهشت می پرستند، این عبادت بازرگانان است؛ گروهی خدا را از ترس عذابش می پرستند، این عبادت بردگان است؛ و گروهی خدا را برای سپاسگزاری می پرستند، این عبادت آزادگان است. (نهج البلاغه، ترجمه ی عبدالحمید آیتی، ج 2، ص 401، حکمت 229)، دو نوع اول، از شائبه شرک خفی و شرک جلی و خود پرستی تهی نیست. دستیابی به درجه سوم، دشوار نیست. دو قسم اول، هویتی عامیانه دارد و قسم سوم، هویتی عارفانه و عاشقانه. عبادت عامیانه از نظر فقهی صحیح است؛ اما باید بکوشیم عبادت ما عارفانه شود. واکنش آزادگان که از قید بهشت و جهنم رهیده اند، در برابر خدای سبحان سپاسگزارانه و عارفانه است، نه از بیم آتش خدا را می پرستند و نه به طمع بهشت. از نظر آنان، حتی اگر گناه کیفر نداشته باشد، شکر نعمت خدای متعال، انسان را از معصیت باز می دارد. امام علی (ع) می فرماید: اگر خداوند از نافرمانی خود بیم نمی داد، واجب بود به شکرانه نعمت هایش نافرمانی نشود. (نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، حکمت 290)، عبادت از منظر امیرمؤمنان (ع) هویتی عارفانه دارد. سخنان آن حضرت، سرچشمه برداشت عارفانه از عبادت است. سخنان رسول اکرم (ص) نیز تأیید کننده همین برداشت است. آن بزرگوار می فرماید: ارجمندترین مردمان کسی است که عاشق عبادت باشد، آن را در آغوش کشد، با دلش دوستش بدارد و بدنش با آن پیوند تنگاتنگ داشته باشد و خود را برای عبادت فارغ البال سازد. چنین کسی پروا ندارد در دنیا با دشواری رو به رو گردد یا آسانی (بحارالانوار، ج 67، ص 253). به طور کلی، عبادت براساس محبت خدای متعال بهترین عبادت است؛ زیرا کسی که به انگیزه رهایی از دوزخ یا رهیابی به بهشت عبادت می کند، مطلوب اصلی اش خدا نیست، و خدا را وسیله رسیدن به هدف قرار داده است. عشق به عبادت از آن سالکانی است که هنوز به مقصد نرسیده اند و در میان راه قرار دارند. وقتی کسی به عبادت دل می بندد و از آن لذت می برد، معلوم می شود هنوز به مقصد نرسیده است. برترین مردم، آنانند که به معبود عشق می ورزند. پرستش واقعی، آن پرستشی است که در زمینه عشق پیدا می شود. پرستشهایی که از راه طمع یا ترس است از نظر اسلامی ارزش زیادی ندارد، یعنی ارزشش ارزش مقدماتی است و برای این است که بعد انسان به مرحله بالاتر برسد. مثل این است که انسان، بچه کوچک را با تهدید یا تطمیع به مدرسه می فرستد ولی نه از باب اینکه واقعا مدرسه رفتن امری است که قابل خرید و فروش است و باید مزدی به او داد. واقعا این جور نیست. آن، ارزش ذاتی دارد ولی از باب اینکه این، بچه است و هنوز عقل و شعورش نمی رسد باید با نخودچی کشمش یا خریدن سه چرخه او را به مدرسه فرستاد. راهیان کوی دوست دو گونه اند: برخی خود می روند و برخی را با تشریفات خاص می برند. تعبیر قرآن درباره حضرت ابراهیم (ع) چنین است: «وقال انی ذاهب الی ربی سیهدین» (صافات/ آیه 99)؛ «من به سوی پروردگارم می روم، زیرا که هدایتم کند».
وقتی از ملاقات حضرت موسی (ع) سخن به میان می آید، این تعبیر به کار رفته است: «و لما جاء موسی لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب أرنی أنظر الیک قال لن ترانی ولکن انظر الی الجبل فان استقر مکانه فسوف ترانی فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا فلما أفاق قال سبحانک تبت الیک و أنا أول المؤمنین» (اعراف/ آیه 143)؛ «و چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا، خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم. فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، لیکن به کوه بنگر؛ پس اگر بر جای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید». پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریز ریز ساخت، و موسی بی هوش بر زمین افتاد، و چون به خود آمد گفت: «تو منزهی! به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم».
چنان که پیدا است، سخن از آمدن است: موسی به ملاقات ما آمد. درباره رسول گرامی اسلام حضرت محمدبن عبدالله (ص) سخن از بردن است نه رفتن: «سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر» (اسراء/ آیه 1)؛ «منزه است آن خدایی که بنده اش را شبانگاهی از مسجدالحرام به سوی مسجد الاقصی که پیرامون آن را برکت داده ایم سیر داد تا از نشانه های خود به او بنمایانیم، که او همان شنوای بینا است». عبادت، درجات فراوان دارد که برخی از آن ها هدف متوسط و بعضی هدف نهایی به شمار می آیند. از سوی دیگر، کردار انسان محدود و شهودش نامحدود است. بنابراین، عبادت های عملی محدودند و عبادت های شهودی نامحدود. در نگاه حضرت علی (ع)، عشق و اخلاص عناصر اصلی پرستش به شمار آیند. عبادت بدون عشق کامل نیست و بدون اخلاص پذیرفته نمی شود. نشانه اخلاص در عبادت هماهنگی درون و بیرون و کردار و گفتار انسان است. امیرمؤمنان (ع) می فرماید: و آن کسی که نهان و آشکار و کردار و گفتار او دو گونه نبود، امانت را گزارده و عبادت را خالص به جای آورده. (نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 26).
منـابـع
مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 3-42
فطرت- صفحه 62-61
مجموعه آثار- ج 16، صفحه 413 – 415 و صفحه 416-415
سیری در نهج البلاغه- صفحه 86
جوادی آملی- حکمت نظری و عملی
ادامه مطلب
ظهور حقیقت عبادت و پرستش در قیامت
ظهور حقیقت عبادت و پرستش در قیامت
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید *** شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
وقتی نور پروردگار در آن عالم تجلی کند و روشن شود و حقایق آشکارا گردد؛ «و أشرقت الارض بنور ربها؛ زمین به نور پروردگار روشن گردد.» (زمر/ 69) و تاریکی های خود را بیرون بریزد، و حقایق طلوع کنند؛ در آنجا مشهود می گردد که افراد بشر در دنیا به هر سمتی حرکت می کرده اند و به هر هدفی می رفته اند، جز خدا هیچ نبوده است، و حتی مشرکان در حقیقت، عبادتشان بر خدا واقع می شده است.
پس گناه آنان از چیست؟ گناه آنان از این است که آن خدایی را که باید عبادت کنی، و با چشم روشن ببینی، و جمالش را در تمام موجودات بنگری و مؤثر بدانی؛ چرا آن خدا را در محدوده های تعین زندانی کردی؟! و چرا آن قدرت عظیم و علم عظیم و حیات عظیم را در زید و عمر، و خورشید و ماه، و پدر و مادر، و رئیس و حاکم، و مال و جاه و اعتبار دیدی؟! اینها که خدا نیستند، چرا به عبادت و اطاعت آنها بر آمدی؟! آن قدرت و علمی که تو در دنیا از آنها می دیدی، متعلق به خدا بود! در پیشگاه خدا و در مقابل او کسی قدرت ندارد؛ آن قدرت او را چرا به موجوداتی نسبت دادی که دارای تعین و تقید بودند؟ و کور خواندی! تعین و تقید سراب است و باطل، از بین می رود، و در اینجا اثری از آن نیست.
«و ضل عنهم ما کانوا یفترون؛ و دروغ هایی که می ساختند بر باد رفت.» (نحل/ 87) آن تعین، افترا بود که به خدا می بستند. امروز می بینید که همگی گم شدند، و به دیار نیستی سپرده گشتند. «إن هی إلا أسمآء سمیتموهآ أنتم و ءابآؤکم مآ أنزل الله بها من سلطان إن یتبعون إلا الظن و ما تهوی الانفس و لقد جآءهم من ربهم الهدی؛ اینها نیستند مگر نامهایی که شما و پدرانتان آنها را نامیده اید و خدا هیچ حجتی بر (خدایی) آنها نفرستاده است. آنها جز از گمان و هوای نفس خویش پیروی نمی کنند، در حالی که از سوی پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.» (نجم/ 23)
گناه مشرکین همین است که عبادت جنبه وجهه خلقی موجودات را می نموده اند و از جنبه وجهه الهی غافل بوده اند، با اینکه گفتیم جنبه وجه الهی حقیقت دار است و جنبه وجهه خلقی سراب و پندار است. اسف و حسرت آنها این جاست که عمری در دنیا زیست نمودند و چشم خود را باز نکردند که خدا را ببینند. خدا را کوچک دیدند، و شکسته و خرد شده؛ مانند نور آفتاب و ماه که در دریا و آب های مواج شکسته شده و خرد شده، هر کس نظرش به قسمتی از آن دوخته و آن را ماه و خورشید می پنداشته است. این خیالات و پندار های غلط، و تکثیر در کلام، و تمریج در دلها، نگذاشت که آب ذهن ما آرام بگیرد و گل و لای آن فرو بنشیند، و حق خورشید و ماه آنطور که هست در ذهن تجلی کند و قلب و سر انسان به مقام مشاهده جمال حقیقی خدا آن طور که باید و شاید نائل آید.
منـابـع
سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی 5- صفحه 122-120
ادامه مطلب
حقیقت عبادات در اسلام
حقیقت عبادات در اسلام
عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر، یکی از اصول تعلیمات پیامبران الهی است، تعلیمات هیچ پیامبری از عبادت خالی نبوده است. چنانکه می دانیم در دین اسلام نیز عبادت سر لوحه همه تعلیمات است، چیزی که هست در اسلام، عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگی که صرفا به دنیای دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد، عبادات اسلامی با فلسفه های زندگی توام است و در متن زندگی واقع است. اگر عبادت درست باشد کارهای دیگر هم درست است، مسائل اخلاقی و اجتماعی او هم درست می شود، ولی اگر عبادت نباشد آن دوتای دیگر هم واقعیت پیدا نمی کند. باور نکنید که یک کسی در دنیا پیدا بشود که در مسائل اخلاقی و اجتماعی مسلمان خوبی باشد ولی در مسائل عبادی مسلمان خوبی نباشد. ما برای آدمی که نماز نمی خواند چیزی از مسلمانی قائل نیستیم. حضرت علی (ع) فرمودند: بعد از ایمان به خدا چیزی در حد نماز نیست. امکان ندارد انسانی بدون عبادت و پرستش کامل بشود.
گذشته از عبادات جمعی، اسلام به عبادتهای فردی نیز آن چنان شکل داده است که متضمن انجام پاره ای از وظایف زندگی است، مثلا نماز که مظهر کامل اظهار عبودیت است چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتی فردی که می خواهد در گوشه خلوت به تنهائی نماز بخواند خود به خود به انجام پاره ای از وظائف اخلاقی و اجتماعی از قبیل نظافت، احترام به حقوق دیگران، وقت شناسی، جهت شناسی، ضبط احساسات، اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید می گردد. از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدی اگر با انگیزه پاک خدائی توام باشد عبادت است، به همین جهت درس خواندن، کار و کسب کردن، فعالیت اجتماعی کردن اگر لله و فی الله (برای خدا و در راه خدا)، باشد عبادت است. اگر مقصود از پرستش، اعمال پرستشانه انسان باشد یعنی آن کارهایی که انسان به عنوان پرستش انجام میدهد، مثلا نماز می خواند، روزه می گیرد، حج میکند، دعا می خواند، صله ارحام می کند برای خدا، اگر مقصود اعمال عبادی انسان باشد، توضیحش خیلی روشن است، ولی اگر پرستش، یک حقیقتی باشد که این اعمال که از طرف خدای متعال برای ما معین شده، در واقع شکل دادن و قالب ساختن برای آن حقیقت و آن تجلی فطری است که در ما وجود دارد، به عبارت دیگر شکل و قالب و اندامی است که برای ما تعیین کرده و ساخته اند برای یک حقیقت که در ما وجود دارد. حقیقتی که ما چه بفهمیم و چه نفهمیم، چه توجه داشته باشیم و چه توجه نداشته باشیم در عمق فطرت ما وجود دارد، آری اگر پرستش این باشد که همین هم هست تعریفش یک تعریف ساده ای هست در عبادت حمد و ستایش به کمالات هست. (همان طور که یک بلبل وقتی در مقابل گل قرار می گیرد حالت ستایشگری به خود می گیرد: انسان، آن حقیقت معبود را در عبادت ستایش می کند).
در عبادت خارج شدن از محدوده کوچک خودی، خارج شدن از محدوده آمال و تمنیات کوچک، محدود و موقت هست، به عبارت دیگر در عبادت انسان از دایره تمنیات و آمال کوچک خارج می شود. در عبادت ارتجاء هست، انقطاع هست. در عبادت استعانت و نیرو گرفتن و کمک خواستن هست. در عبادت واقعا انسان از محدوده خودخواهی ها، خودپرستی ها، آرزوها، تمنیها و امور کوچک پرواز میکند و بیرون میرود. معنی تقرب هم همین است. پس ضرورتی ندارد که ما خودمان را خسته بکنیم و بخواهیم عبادت را یعنی آن تجلی خواست روحی بشر را تعریف بکنیم. ولی همه این ها در عبادت وجود دارد. بزرگترین، شریفترین، باشکوهترین و باعظمت ترین حالت انسان آن حالت پرستشانه ای است که به خود می گیرد. یک نفر عبادتگر آنچه را در حال عبادت با خدای خویش در میان می گذارد، در متن زندگی آن را پیاده می کند و به مرحله "صدق" درمی آورد. عبادت برای یک عبادتگر واقعی پیمان است و صحنه زندگی وفای پیمان است. این پیمان مشتمل بر دو شرط اصلی است: یکی رهایی و آزادی از حکومت و اطاعت غیر خدا اعم از هوای نفس و مطامع نفسانی و از موجودات و اشیاء و اشخاص و دیگر تسلیم محض در مقابل آنچه خدا به آن امر می کند و به آن راضی است و آن را دوست می دارد. عبادت واقعی برای عبادتگر عامل بزرگ و اساسی تربیت و پرورش روحی اوست. عبادت، برای عبادتگر درس است، درس وارستگی، آزادمنشی، فداکاری، محبت خدا، محبت خلق خدا، محبت امر خدا، همبستگی و دوستی اهل حق، احسان و خدمت به خلق و .... در قرآن مسئله ای به نام «خود فراموشی»، آن هم خود فراموشی مذموم مطرح است. در مقابل، خود یادآوری است: ای انسان! خود را یاد بیاور، که «خود یادآوری» هم جز با «خدا یادآوری» امکان ندارد، یعنی در منطق قرآن این دو از یکدیگر جدا نیست. خدا را یاد داشتن، خود را یاد داشتن نیز هست. این حقیقتی است که حقیقت عبادت بازیافتن و پیدا کردن «خود» است اما نه این خود حیوانی بلکه آن خود حقیقی، خود ملکوتی در عبادت و یاد خداست که انسان، خود را پیدا می کند، خود را واقعا باز می یابد.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه صفحه 92-91 و 89-88
مرتضی مطهری- امدادهای غیبی در زندگی بشر
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق، صفحه 174-175
مرتضی مطهری- کتاب آشنایی با قرآن 3 صفحه 99،100
مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 108-107
ادامه مطلب
دلایل آرامش روحی بعد از انجام مراسم عبادی
دلایل آرامش روحی بعد از انجام مراسم عبادی
ریشه همه آثار معنوی اخلاقی و اجتماعی که در عبادت است در یک چیز است: یاد حق و غیر او را از یاد بردن. قرآن کریم در یک جا به اثر تربیتی و جنبه تقویتی روحی عبادت اشاره می کند و می گوید: "نماز از کار بد و زشت باز می دارد" و در جای دیگر می گوید: "نماز را برای اینکه به یاد من باشی به پا دار"، اشاره به اینکه انسان که نماز می خواند و در یاد خدا است همواره در یاد دارد که ذات دانا و بینائی مراقب او است و فراموش نمی کند که خودش بنده است. ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است، دل را جلا می دهد و صفا می بخشد و آن را آماده تجلیات الهی قرار می دهد،امام علی (ع) درباره یاد حق که روح عبادت است چنین می فرماید: «ان الله تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به المعائدة و ما برح لله عزت آلائه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات رجال ناجاهم فی فکرهم وکلمهم فی ذات عقولهم»؛ (نهج البلاغه خطبه 222). خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است، دلها بدین وسیله از پس کری، شنوا و از پس نابینائی، بینا و از پس سرکشی و عناد، رام می گردند، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه ای از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم می کند. در این کلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است تا جائی که دل قابل الهام گیری و مکالمه با خدا می گردد.
یاد خدا سبب قوت قلب انسان است. مخصوصا وقتی که انسان در شرایط سختی قرار می گیرد، یاد کردن خدا که انسان از قدرت الهی استمداد کند، روحیه انسان را قوی می کند. «یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوة» (بقره/آیه 153)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید با صبر و نماز از خداوند استعانت و یاری بجوئید» نماز ذکر خداست. قرآن می گوید از نماز مدد و نیرو بگیرید. در قرآن مسئله ای به نام «خود فراموشی» آن هم خود فراموشی مذموم مطرح است. در مقابل، خود یادآوری است: ای انسان! خود را یاد بیاور، که «خود یادآوری» هم جز با «خدا یادآوری» امکان ندارد، یعنی در منطق قرآن این دو از یکدیگر جدا نیست. خدا را یاد داشتن، خود را یاد داشتن نیز هست. این حقیقتی است که حقیقت عبادت باز یافتن و پیدا کردن «خود» است اما نه این خود حیوانی بلکه آن خود حقیقی، خود ملکوتی. در عبادت و یاد خداست که انسان، خود را پیدا می کند، خود را واقعا باز می یابد. بنابراین یکی از شرایط باز یافتن خود، شناختن و باز یافتن علت و خالق و موجد خود است. یعنی محال است که انسان بتواند خود را جدا از علت و آفریننده خود به درستی درک کند و بشناسد. علت واقعی هر موجود مقدم بر وجود او است از خودش به خودش نزدیکتر است. «و نحن اقرب الیه من حبل الورید»؛ (ق/ آیه 16)؛ «و ما از رشته رگ ها به او نزدیک تریم». «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه»؛ (انفال/ آیه 24)؛ «و بدانید که خدا میان انسان و دل او حایل می گردد». نکته بسیار جالبی که از تعبیرات قرآن کریم استفاده می شود این است که انسان آنگاه خود را دارد و از دست نداده که خدا را داشته باشد. آنگاه خود را به یاد دارد و فراموش نکرده که از خدا غافل نباشد و خدا را فراموش نکند. خدا را فراموش کردن ملازم است با خود فراموشی. «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم» (حشر/ آیه 19)؛ «و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا هم خودشان را از یادشان برد».
حافظ می گوید:
حضوری گر همی خواهی*** از او غائب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی ***دع الدنیا و اهملها
از اینجا معلوم می شود که چرا یاد خدا مایه حیات قلب است، مایه روشنائی دل است، مایه آرامش روح است، موجب صفا و رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمی است، باعث بیداری و آگاهی و هوشیاری انسان است. اگر انسان به آن مطلوب حقیقی برسد به سعادت حقیقی که سعادت حقیقی اش قهرا آرامش به همان معنای فوق همه چیز است به آرامش حقیقی می رسد. این است که قرآن می فرماید: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله»، «هدایت یافتگان کسانی هستند که ایمان آوردند و قلبهایشان به ذکر خدا اطمینان پیدا می کند» و بعد می فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد/آیه 28)؛ «تنها با یاد خدا قلبها اطمینان و آرامش پیدا می کند». "الا" حرف تنبیه است، در مقام تأکید و تنبیه گفته می شود (یعنی توجه کنید! هان!)، "بذکر الله" جار و مجرور است متعلق به "تطمئن القلوب" که بر آن مقدم شده، و وقتی که جار و مجرور بر فعل مقدم می شود علامت حصر است، یعنی هر متعلق فعلی که بر فعل مقدم بشود علامت حصر است، یعنی مفهوم تنها دارد. "الا بذکر الله تطمئن القلوب" یعنی تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد، یعنی رسیدن به هیچ مطلوبی به انسان آرامش حقیقی نمی دهد، یک آرامش موقت می دهد تا وقتی که خیال می کند به مطلوب حقیقی رسیده است، ولی یک مدتی که فطرتش او را از نزدیک بو کرد و او را شناخت و درست درک کرد یک نوع عدم سنخیت میان خود و او درک می کند و حالت بیزاری در او پیدا می شود. تنها حقیقتی که اگر به او برسد دیگر محال است نسبت به او بیزاری پیدا کند، خداوند متعال است، و این، زمانی است که قلب انسان به "حقیقت"، به "او"، به "توحید" رسیده باشد. اینکه صاحبان ایمان، از بهترین آرامش و آسایش روانی برخوردارند از آن جهت است که جهان را حکیم و علیم و هدفدار می دانند نه گیج و منگ و ابله و بی هدف، آن را عادل و طرفدار حق و اهل حق می دانند نه ستمگر و طرفدار ستم و یا بی تفاوت.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 96 و صفحه 89-88 و صفحه 303-302 و صفحه 82 و صفحه 88-86 و صفحه 305-303
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 174-175 و 122-121
فطرت صفحه 117-116
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 3 صفحه 99-100
مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 94
ادامه مطلب