اولین راه رسید به معرفت

اولین راه رسید به معرفت

21228116070509234516.jpg;

اولین راه رسیدن به معرفت این است که به نمازمان اهمیت بدهیم. مخصوصا نماز اول وقت. همین نماز دست ما را در قیامت می گیرد.

اگر میخواهیم خیر دنیا و آخرت را ببینیم باید به نماز اهمیت ویژه ای بدهیم.

امام علی علیه السلام فرمودند هیچ عبادتی مثل نماز نمی شود.

پس معرفت نسبت به خدا این است که همیشه در مقابل خدا خودمان را ضعیف بدانیم.

حجت الاسلام تقیان


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 27 اسفند 1394  ] [ 5:07 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

بعد از هر نماز حاجاتمان را از خدا بخواهیم

بعد از هر نماز حاجاتمان را از خدا بخواهیم

http://file.tebyan.net/a433b6090c/68323983033099517139_thumb.jpeg.png

خداوند در شب معراج به پیامبر فرمود: " ای پیامبر! اگر بنده ای وضو بگیرد و نماز نخواند به من ظلم کرده است! و اگر وضو بگیرد و نماز بخواند ولی دعا نکند به من ظلم کرده استو ولی اگر وضو بگیرد، نماز بخواند و دعا هم بکند و اگر من دعایش را مستجاب نکنم من به او ظلم کرده ام! خداوند هیچ موقع به بندۀ خود ظلم نمی کند"

بعد از هر نماز واجب حاجاتمان را از خدا بخواهیم.

خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمودند که حتی نمک سفرۀ خود را هم از من بخواهید.

حجت الاسلام تقیان

 


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 27 اسفند 1394  ] [ 5:05 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

ماجرای عنایت آیت الله ملکی تبریزی به علامه حسن زاده آملی

ماجرای عنایت آیت الله ملکی تبریزی به علامه حسن زاده آملی

48606580105956084008.jpg;

علامه حسن زاده آملی می‌‌نویسد: راقم سطور پس از آنکه از مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى آگاهى یافت، تا مدّت مدیدى مى‌‌‏پنداشت که قبر آن جناب در نجف اشرف است. تا اینکه در شبى از نیمه دوم رجب هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى در حدود سه ساعت از شب رفته، با جناب آیة الله آقا سید حسین قاضى طباطبائى تبریزى‏ برادر زاده مرحوم آقاى حاج سید على آقاى قاضى، در کنار خیابان ملاقات اتفاق افتاد. با جناب ایشان در اثناى راه از مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى سخن به ‏میان آوردم و سؤال از تربتشان کردم، فرمودند: قبر ایشان همین شیخان قم نزدیکى قبر مرحوم میرزاى قمى صاحب قوانین است و لوح قبر دارد.

من به محض شنیدن اینکه لوح قبر دارد از ایشان نپرسیدم که در کدام سمت قبر میرزاى قمى و چون با جناب آقاى آسید حسین قاضى خداحافظى کردم شتابان به سوى شیخان قم رفتم که مبادا در را ببندند، رفتم به شیخان و بسیارى از الواح قبور را نگاه کردم که بعضى را تا حدّى تشخیص دادم و بعضى را چون شب بود و برق‌هاى آنجا هم بسیار ضعیف بود تشخیص دادن بسیار دشوار بود؛ با خود گفتم حالا که شب است و تاریک است باشد تا فردا، داشتم از شیخان به در مى‌‏آمدم ولى آهسته آهسته که باز هم نظرم به الواح قبور بود که دیدم شخصى ناشناس از درب شرقى شیخان وارد قبرستان شده است و مستقیم به سوى من مى‌‌‏آید تا به من رسیده گفت: آقا قبر آمیرزا جواد آقاى ملکى را مى‌‏‌خواهید؟ و مرا در کنار قبر آن مرحوم برد و از من جدا شد و به سرعت به سوى درب غربى شیخان رهسپار شد که از قبرستان بدر رود، من بى‌‏اختیار تکانى خوردم و مضطرب شدم و ایشان را بدین عبارت صدا زدم و گفتم آقا من که قبر ایشان را مى‏‌‌خواستم اما شما از کجا مى‌‌‏دانستید؟ آن شخص در همان حال که به سرعت به سوى درب غربى شیخان مى‌‌‏رفت، صورت خود را برگردانید و نیم‌‌‏رخ به سوى من نموده گفت: ما مشتری‌‌هاى خود را مى‌‏‌شناسیم!


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 27 اسفند 1394  ] [ 5:00 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

مکاشفه‌ای درباره آیت‌الله ملکی تبریزی

مکاشفه‌ای درباره آیت‌الله ملکی تبریزی

48606580105956084008.jpg;

علامه حسن زاده آملی می‌‌نویسد: حکایت کرد براى ما جناب حجت‌الاسلام حاج سید جعفر شاهرودى که از علماى عصر حاضر طهران است دو مکاشفه را که مفصّل است مجمل آن را براى یافتن مقام و منزلت صاحب ترجمه مى‌‏‌نگارم:

فرمود شبى در شاهرود خواب دیدم که در صحرائى حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالى له الفرج) با جماعتى تشریف دارند و گویا به نماز جماعت ایستاده‌‌‏اند، جلو رفتم که جمالش را زیارت و دستش را بوسه دهم، چون نزدیک شدم شیخ بزرگوارى را دیدم که متصل به آن حضرت ایستاده و آثار جمال و وقار و بزرگوارى از سیمایش پیداست، چون بیدار شدم در اطراف آن شیخ فکر کردم که کیست تا این حدّ نزدیک و مربوط به مولاى ما امام زمان است، از پى یافتن او به مشهد رفتم نیافتم، در طهران آمدم ندیدم، به قم مشرف شدم او را در حجره‏‌اى از حجرات مدرسه فیضیه مشغول به تدریس دیدم، پرسیدم کیست؟ گفتند عالم ربانى آقاى حاج میرزا جواد آقاى تبریزى است؛ خدمتش مشرف شدم تفقد زیادى کردند و فرمودند: کى آمدى گویا مرا دیده و شناخته از قضیه آگاهند. پس ملازمتش را اختیار نمودم و چنان یافتم او را دیده بودم و مى‌‏خواستم.

تا شبى که نزدیک سحر در بین خواب و بیدارى دیدم درهاى آسمان به روى من گشوده و حجاب‌ها مرتفع گشته تا زیر عرش عظیم الهى را مى‌‏بینم پس مرحوم استاد حاج میرزا جواد آقا را دیدم که ایستاده و دست به قنوت گرفته و مشغول تضرع و مناجات است به او مى‌‏نگریستم و تعجب از مقام او مى‌‏نمودم که صداى کوبیدن در خانه را شنیده و متنبه گشته برخاستم در خانه رفتم، یکى از ملازمین ایشان را دیدم که گفت بیا منزل آقا گفتم چه خبر است گفت سرت سلامت خدا صبرت دهد آقا از دنیا رفت.


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 27 اسفند 1394  ] [ 4:58 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]