اذکاری که درهای هشتگانه بهشت را می گشاید

پیامبر اسلام فرمود:
گفتارت را دوباره بازگو كن! شيبه سه بار سخنش را بازگو كرد.
رسول خدا فرمود :
در گرداگرد تو درخت و كلوخى نيست مگر اين كه از رحمت توبه گريه افتاد. چون نماز صبح را گزاردى ،
ده بار بگو: سبحان الله العظيم و بحمده و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
كه البته خداى عزوجل تو را به گفتن آن از كورى و ديوانگى و بيمارى خوره وتنگدستى و ندارى و رنج پيرى نگاه مى دارد.
شيبه مى گفت : اى رسول خدا! اين از براى دنياى من است ، از براى آخرت چه بايد كرد؟
رسول خدا فرمود:
بعد از هر نماز مى گويى :
اللهم اهدنى من عندك ، و افض على من فضلك ، وانشر على من رحمتك وانزل علیّ من بركاتك.
شيبه اين كلمات را بگرفت و برفت . پس رسول خدا فرمود: اگر بدين دستورعمل كند و به عمد آن را ترك نگويد،
درهاى هشتگانه بهشت به رويش گشوده شود، از هركدام كه خواهد داخل بهشت شود.
منبع:سایت محفل منتظران
ادامه مطلب
ذكر صبحگاهی برای جلوگیری از هرگونه شر
ذكر صبحگاهی برای جلوگیری از هرگونه شر

گفت : خانه من آتش نمى گيرد.
دوباره كس ديگرى آمد و گفت : اى ابوالدرداء خانه ات آتش گرفت .
باز گفت : خانه من آتش نمى گيرد.
تا سه مرتبه براى او خبر آتش گرفتن خانه اش را آوردند و او هم مى گفت :
خانه من آتش نمى گيرد.
بعد معلوم شد تمام خانه هاى اطراف در آتش سوخت مگر خانه او.
به او گفتند:
از كجا فهميدى كه خانه ات آتش نگرفت و نسوخت ؟!
گفت : چون از رسول خدا (ص ) شنيدم هر كس هر روز صبح اين دعا را بخواند، در آن روز هيچ بلا و آسيبى به او نمى رسد، و من چون اين دعا را خوانده بودم ، خيالم راحت بود و آن دعا اين است :
اَللّهُمَّ اَنْتَ رَبّى لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَ اَنْتَ رَبُّ العَرْشِ الْعَظيمِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ ما شاَّءَ اللّهُ كانَ وَ ما لَمْ يَشَاءْ لَمْ يَكُنْ اَعْلَمُ اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدْيرٌ وَ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَحاطَ بِكُلِّ شَى ءٍ عِلْماً اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسى وَ مِنْ شَرِّ قَضاءِ السُّوءِ وَ مِن شَرِّ كُلِّ ذى شَرٍّ وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دابَّةٍ اَنْتَ اخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.
كليات مفاتيح الجنان : (انتشارات جهان ) ص ۶۶۵
ادامه مطلب
كودكی كه در آتش نسوخت!

در زمان حضرت عیسى(علیهالسلام)، زنى صالح و عابد، زندگی می كرد. وی وقتی زمان نماز فرا مىرسید، هر كارى كه داشت رها و به نماز مشغول مىشد. روزى هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ نماز فرا داد. زن نان پختن را رها كرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد، شیطان در وى وسوسه كرد كه: «تا تو از نماز فارغ شوى، نانها همه میسوزند.» زن به دل جواب داد: اگر همه نانها بسوزد بهتر است كه روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد. بار دیگر شیطان وسوسه كرد كه: پسرت در تنور افتاد و سوخت، زن در دل جواب داد: اگر خداى متعال قضا را بر این قرار داده كه من در حین نماز و پسرم به آتش دنیا بسوزد؛ من به قضاى خداى تعالى راضى هستم و از نماز فارغ نمىشوم كه خداوند خود، فرزندم را از آتش نگاه دارد. شوهر زن به خانه آمد، زن را در حال نماز دید، و نانها را در حالی كه نسوخته بودند در تنور دید. و فرزندش را دید كه در آتش بازى می كند و یك تار مویش نیز نسوخته است، و به قدرت خداوند، آتش بر وى بوستان گشته است. چون نماز زن تمام شد، شوهر دست وى گرفت و نزدیك تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را به سلامت دید و نانها را نیز نسوخته دید. مرد در عجب ماند و خدا را شكر كرد، و زن نیز سجده شكر كرد. مرد، به همراه فرزندش به نزد حضرت عیسى(علیهالسلام) رفت و جریان را به حضرت گفت. حضرت عیسى گفت: برو از زنت بپرس كه چه معاملهای با خدا كرده است و چه رازی با خدا دارد؟ چرا كه اگر مردی این كرامات را داشت به وی وحی میشد. شوهر نزد زن آمد و از راز این جریان پرسید. زن گفت: - كار آخرت را در مقابل كار دنیا جلو انداختم. - هرگز بدون طهارت نبودم. - چون وقت نماز میشد همه كارها را رها میكردم و مشغول نماز میشدم. - هر كس به من جفا میكرد و دشنام میداد، كینهای از وى به دل نمیگرفتم و به او پاسخی نمیدادم و به خدا واگذار میكردم. - به قضاى الهی راضى بودم. - فرمان خدا را تعظیم داشته و اطاعت میكردم. - بر مردم رحم داشتم . - نماز شب و نماز ظهر را ترك نكردم. حضرت عیسى(علیهالسلام) فرمود: اگر این زن مرد بود پیامبر میشد.(كنایه از این كه این اعمال، كارهای پیامبران است.) مسئله نسوختن طفل در تنور آتش، مسئلهاى است كه دو بار قرآن مجید بر آن شهادت داده است، یكى حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در زمان نمرود و دیگر در مورد حضرت موسى(علیهالسلام) در دوران كودكى در عصر فرعون. مسلم است كه هر كس با تمام وجود تسلیم خداوند شود، خداوند هر مشكلى را برایش سهل و آسان و هر چیزى را به فرمان او در میآورد. چنانچه فرمودهاند: «اَلْعَبُودِیَّةُ جُوْهَرَةٌ كُنْهُهَ الرُّبُوبِیَّةُ؛ بندگى، حقیقتى است كه در ذات آن مالكیت بر هر چیز نهفته است.»
برگرفته از عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ج 2، حسین انصاریان.
ادامه مطلب
اصمعى و تائب بیابانى
اصمعى و تائب بیابانى
اصمعى نقل مىكند: در بصره بودم، نماز جمعه را خوانده و از شهر بیرون رفتم، مرد عربى را دیدم بر شترى نشسته و نیزهاى در دست دارد، چون مرا دید گفت: از كجا آمدهای و از كدام قبیلهاى؟ گفتم: از طایفه اصمع. گفت: تو همانى كه معروف به اصمعى هستى؟ گفتم: آرى. گفت: از كجا مىآیى؟ گفتم: از خانه خداى عزّوجل.
گفت: اَو للهِِ بَیْتٌ فِى الاَْرْضِ؟ آیا در زمین، براى خداوند خانهاى هست؟
گفتم: آرى، خانه مقدس معظم، بیت اللهالحرام. گفت: آنجا چه مىكردى؟ گفتم: كلام خدا مىخواندم. گفت: اَو للهِِ كَلامٌ؟ آیا خدا كلامى دارد؟
گفتم: آرى، كلامى شیرین.
گفت: چیزى از آن را برای من بخوان، سوره والذاریات را خواندم تا به این آیه رسیدم:
«وَفِی السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ(1)؛ و روزى شما و آنچه كه به شما وعده داده شده در عالم بالاست.»
گفت: این كلام خدا و سخن او است؟ گفتم: آرى، سخن اوست كه به بندهاش محمد(صلى الله علیه و آله) نازل كرده است.
پس از این حرفها گویى آتشى از غیب به وجود او انداختند، سوزى در وى پدید آمد، دردى شگفتآور از درونش سر زد، نیزه و شمشیر را به زمین انداخت، شتر را قربانى كرد و به تهیدستان داد، لباس ستم از تن خارج كرد و گفت: ترى یقبل من لم یخدمه فى شبابه .
اصمعى! آیا كسى كه در جوانى به عبادت و طاعت نگذرانده، قبول درگاه میشود؟
گفتم: اگر نمىپذیرفتند چرا پیامبران را مبعوث به رسالت كردند؟ رسالت انبیا براى این است كه فرارى را باز گردانند و قهر كرده را آشتى دهند .
گفت: اصمعى این درد زده را دارویى بده، و خسته معصیت را مرهمى بنه .
دنباله آیات خوانده شده را شروع كردم:
«فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالاَْرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ(2)؛ پس به خداى آسمان و زمین قسم كه وعده خدا حق است همانند سخنى كه با یكدیگر دارید .»
چون آیه را قرائت كردم چند بار خود را به زمین زده و نعره كشید، و همچون والهاى سرگردان و حیران، رو به بیابان نهاد .
دیگر او را ندیدم تا در طواف خانه خدا، كه دست به پرده كعبه داشت و مىگفت:
من مثلى و أنت ربّى، من مثلى و أنت ربّى؟
مانند من كیست كه تو خداى منى، مانند من كیست كه تو پروردگار منى؟
به او گفتم: با این كلام و حالى كه دارى مردم را از طواف باز داشتهاى. گفت: اى اصمعى! خانه خانه او و بنده بنده او، بگذار تا براى او نازى كنم، سپس دو خط شعر خواند كه مضمونش این است:
اى شب بیداران ! چه نیكو هستید، پدرم فداى شما باد چه زیبا هستید، درِ خانه آقاى خود را بزنید، به یقین در به روى شما باز مىشود .
سپس در میان جمعیت پنهان شد، جستجو كردم اما او را نیافتم، حیرت زده و مدهوش ماندم، طاقتم از دست رفت، برایم جز گریه و ناله چیزی نماند.(3)
پینوشتها:
1- ذاریات : 22 .
2- ذاریات : 23 .
3- تفسیر كشف الاسرار : 9 / 319 .
برگرفته از كتاب عبرت آموز، حجة الاسلام حسین انصاریان.
ادامه مطلب