امام صادق (علیه السلام) و نماز

در حالات امام صادق ـ عليه السّلام ـ و نماز آورده اند:«وروي انّ مولانا جعفر بن محمّد الصّادق ـ عليه السّلام ـ کان يتلوا القرآن في صلاته، فغشي عليه فلمّا افاق سئل ما الّذي أوجب ما انتهت حاله اليه؟ فقال: ما معناه: ما زلت اكرَر آيات القرآن حتّي بلغت الي حال كأنَني سمعتها مشافهة ممَن أنزلها[1].» امام صادق ـ عليه السّلام ـ به طوري در نماز قرآن مي خواند، كه غش مي كرد، پس چونكه به هوش مي آمد، از او سؤال مي شد، چه چيزي باعث شد كه اين حال به شما دست دهد؟ فرمودند: معناي اين است كه، همواره تكرار مي كنم آيات قرآن را، تا به حالي مي رسم كه آيات قرآن را با گوشهايم از كسي كه آن را فرو فرستاده مي شنوم.
منبع: سایت اندیشه قم
ادامه مطلب
امام باقر(علیه السلام) و نماز

ا ـ اذا قاما الي الصّلاة تغيّرت الوانهما حمرة و مرّة صفرة كأنّما يناجيان شيئاً يريانه»، يعني: هنگامي كه امام پنجم ـ عليه السّلام ـ و امام ششم ـ عليه السّلام ـ به نماز مي ايستادند، رنگ چهره شان گاه قرمز و گاه زرد مي شد، گويا با كسي مناجات مي نمايند كه او را را مي بينند[1].
پی نوشت:
[1] . بحارالانوار/ ج 84/ 248، فلاح السائل/161.
ادامه مطلب
امام سجاد (علیه السلام) و نماز

امام صادق ـ عليه السّلام ـ از زبان پدرش نقل مي كند كه علي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ هر گاه به نماز مي ايستاد:«كأنّه ساق شجرة لايتحرّك منه شيء الاّ ما حركت الرّيح منه[2].»، يعني: گويا تنه درختي است، هيچ حركتي در وي مشاهده نمي شد، جز آن مقدار كه باد به حركت در مي آورد، و چون به قرائت:«مالك يوم الدين» مي رسيد، آنقدر آن را تكرار مي كرد، كه نزديك بود قالب تهي كند، شبها را پس از مختصري خواب در حدّي كه بدن مباركش از تعب نياسايد، به عبادت مي گذراند، و روزها را غرق نور، در عبادت به معني وسيع كلمه مي كرد. تمام ماه رمضانش از پس آن همه نماز به دعا و تسبيح و استغفار مي گذشت، و براي خود كيسه اي چرمي داشت، كه تربت عالي و پاك حضرت سيّدالشّهداء را در آن ريخته بود، و به گاه سجده بر آن تربت پرقيمت سجده مي كرد[3].
در كتاب خصال شيخ صدوق آمده است كه امام پنجم ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند: پدرم حضرت زين العابدين ـ عليه السّلام ـ نظير حضرت علي ـ عليه السّلام ـ روزي هزار ركعت نماز به جاي مي آورد، پدرم داراي پانصد درخت خرما بود، آن بزرگوار پاي هر درختي دو ركعت نماز به جاي مي آورد، موقعي كه مشغول نماز مي شد، رنگ مباركش تغيير مي كرد، و...، و اعضاي مباركش از خوف خدا مي لرزيد و نيز ايشان فرمودند: بر پدرم وارد شدم، در حالي كه آنقدر امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ عبادت كرده بود، كه كسي به پاي او نمي رسيد، و از كثرت شب زنده داري رنگش زرد شده و از شدت گريه دو چشمش سوخته و از سجده هاي طولاني پيشاني حضرتش مجروح و بيني اش پاره و از بسياري قيام در نماز، دو ساق پايش ورم كرده بود، من وقتي اين صحنه را ديدم به گريه افتادم، در حالي كه پدرم، در فكر بود، پس به من فرمود: كتابي كه عبادت هاي علي ـ عليه السّلام ـ در آن نوشته شد براي من بياور، وقتي آن كتاب را آوردم، و امام ـ عليه السّلام ـ كمي از آن را خواند، كتاب را كناري گذاشت و ضجّه اي زد و فرمود: چه كسي قادر است كه در عبادت به علي ـ عليه السّلام ـ برسد[4].
ابوحمزه ثمالي مي گويد: ديدم، حضرت زين العابدين وارد مسجد كوفه شد، و در كنار ستون هفتم كفش مبارك از پاي بيرون آورد، و آماده نماز شد، دستهاي مبارك خود را تا محاذي گوش بالا برد، و تكبيري گفت، كه جميع موهاي بدن من از ترس شنيدن و عظمت آن تكبير بر بدنم راست شد! و چون شروع به نماز كرد، لهجه اي پاكيزه تر و دلرباتر از او نديدم[5].
طاووس يماني مي گويد: شبي وارد حجر اسماعيل شدم، ديدم حضرت زين العابدين در سجده است و كلامي را تكرار مي كند، گوش كردم، ديدم مي فرمايند:«الهي عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك فنائك»، فناء در لغت به معناي فضاي در خانه است. يعني بنده تو و مسكين تو و محتاج تو بر درگاه تو منتظر رحمت تو است و چشم عفو و احسان از تو دارد. طاووس مي گويد آن جملات را حفظ كردم، و پس از آن هر گونه بلا و المي مرا گرفت، در سجده نمازم آن جملات نوراني را گفتم، برايم خلاصي و فرج پيش آمد[6]!
درباره امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه هرگاه وضو مي گرفت، رنگ چهره اش زرد مي شد، يكي از اطرافيان به حضرت ـ عليه السّلام ـ گفت: چرا در هنگام وضو اين حالت به شما دست مي دهد، حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمودند: آيا مي دانيد كه در مقابل چه كسي مي خواهم بايستم[7].
«عن ابي حمزة الثمالي قال: رأيت علي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ يصلّي، فسقط رداؤه عن منكبه، قال: فلم يسوّه حتّي فرغ من صلاته، قال: فسألته عن ذالك، فقال: ويحك اتدري بين يدي من كنت، انّ العبد لا يقبل منه صلاة الّا من اقبل منها، فقلت جعلت فداك هلكنا، فقال ـ عليه السّلام ـ كلاّ، انّ متمّم ذلك للمؤمنين بالنّوافل[8].» يعني: ابوحمزه ثمالي مي گويد: كه روزي در حال نماز رداء از شانه آن حضرت ـ عليه السّلام ـ افتاد، حضرت تا فراغت از نماز آن را به شانه نيفكند، از علّت اين امر سؤال شد، حضرت فرمودند: واي بر تو، آيا مي داني كه در مقابل چه كسي ايستاده ام، به درستي كه نماز بنده جز به همان مقدار كه با توجه و حضور قلب و اقبال به خدا باشد از او پذيرفته نمي شود، راوي مي گويد: گفتم فدايت شوم، پس هلاك شديم ما، فرمودند: نه، خداوند اين نمازهاي ناقص را با نوافل و نمازهاي مستحبّي كامل مي سازد.
روايت شده كه روزي در حال نماز حالت غشوه به آن حضرت ـ عليه السّلام ـ دست داد چون به هوش آمد، از اين حالت سؤال شد، حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمودند: پيوسته آيه اي از قرآن بر قلبم مي گذرانيدم، تا آن گاه كه آن آيه را از گوينده اش شنيدم، در اين هنگام بود كه جسمم توانايي مشاهده قدرت او را نداشت[9].
«عن ابي يعفور، قال مولانا الصّادق ـ عليه السّلام ـ كان عليّ بن الحسين ـ عليه السّلام ـ اذا حضرت الصّلاة اقشعرّ جلده و اصفرّ لونه و ارتعد كالسّعفة[10].»، يعني: ابي يعفور، از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل مي كند،كه حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمودند: عليّ بن الحسين ـ عليه السّلام ـ هر گاه براي نماز بپا مي خواست، پوستش مي لرزيد، و رنگش زرد مي شد، و مثل شاخه درخت خرما به خود مي پيچيد.
امام باقر ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: پدرم امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ در شبانه روز، هزار ركعت نماز مي خواندند[11].
پی نوشت:
[1] . بخارالانوار/ ج84/ 261.
[2] . بحارالانوار/ ج84/ ص 248، فلاح السائل/ 161.
[3] . منتهي الآمال/ ج 2/ باب ششم/ فصل سوم/ 7.
[4] . طبق نقل كتاب: ارزش و اهميّت نماز به زبان ساده/ 47 و 48.
[5] . منتهي الآمال/ ج 2/ باب ششم/ فصل سوم/ 8.
[6] . منتهي الآمال/ ج 2/ باب ششم/ فصل سو/ 8.
[7] . اسرار الصّلوة، ملكي تبريزي/ 119.
[8] . وسائل الشّيعه/ ج 4/ باب تأكّد استحباب الاقبال«بالقلب» علي الصّلاة و .../ حديث 6/ 688.
[9] . اسرار الصّلوة، ملكي تبريزي/ 119.
[10] . فلاح السائل/ 101/ بحارالانوار/ ج 84/ 247.
[11] . وسائل/ ج 1/ 68.
ادامه مطلب
امام حسين (علیه السلام) و نماز

یكي از چهره هايي كه به حق و بي ترديد در برپايي نماز سهم وافري دارد و مجد و عزّت و كرامت اسلام و مسلمين وام دار اوست، سرور شهيدان، حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ است. شخصيّتي كه براي برپايي نماز«خصوصاً» و دين خداوند«عموماً» به وادي عطرآگين شهادت گام نهاد، و از ايستادگي او، نماز قامت برافراشت. لذا در زيارتش چنين مي گوييم:«و اشهد انّك قد اقمت الصّلاة»، يعني: شهادت مي دهم كه تو نماز را برپا كردي. تاريخ نويسان چنين نوشته اند كه: ظهر روز عاشورا ابو ثمامه صيداوي به امام حسين ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: جانم فداي شما ... اين مردم به شما نزديك شده اند، و لحظاتي بعد به شهادت مي رسيد، به خدا سوگند تا من زنده ام از شما حمايت مي كنم، اكنون وقت نماز است، دوست دارم هنگام ملاقات خداوند، نماز ظهر را خوانده باشيم. حضرت سر به آسمان بلند كردند و فرمودند:«ذكرت الصّلاة جعلك الله من المصلّين نعم اوّل وقتها»، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد، ما را به ياد نماز انداختي، آري اكنون اوّل وقت نماز است، سپس به ياران خود فرمود: از اينان بخواهيد چند لحظه دست از جنگ بردارند، تا ما نماز بگذاريم. حصين بن نمير بي شرمانه گفت: نماز شما پذيرفته نيست، حبيب بن مظاهر بر او تاخت و از اسب به زمين افكندش، و شمشير كشيد تا او را به قتل برساند، ياران حصين به فريادش رسيدند و از مهلكه نجاتش دادند. امام ـ عليه السّلام ـ به نماز ظهر ايستاد، دو تن از ياران دلير امام به نام هاي زهير بن قين، و سعيد بن عبدالله در مقابل نمازگزاران ايستادند، تا از آنان محافظت نمايند. حضرت نماز خوف خواند، عطر گل آسماني نماز در نيمروز عاشورا، در دشت كربلا و تمامي فضا پيچيده بود، كه از سوي سپاه شرك، تيرها به سوي نمازگزاران به پرواز در آمد. حتي در چنين لحظه شكوهمندي حراميان حرمت و تقدس نماز را پاس نداشتند، از پرتاب تير خودداري نكردند، هنگام نماز چندين تير پرتاب شد و سعيد بن عبدالله سينه خود را سپر كرد، و پس از اتمام نماز بر روي زمين افتاد و به شهادت رسيد در بدن او سيزده تير مشاهده كردند، علاوه بر زخمهايي كه در اثر شمشير و نيزه برداشته بود[1].
دوست داشتن نماز:
مؤمن بايد داراي تولّي باشد، يعني اسرار عبادات را دوست داشته باشد. دوست نماز باشد، نه تنها نماز خوان باشد، سيّدالشّهدا ـ عليه السّلام ـ به ابوالفضل ـ عليه السّلام ـ فرمود: به اين قوم بگو امشب كه شب عاشورا است به من مهلت بدهند براي اين كه خداي سبحان مي داند«انّي اُحِبُّ الصّلاة»، كه من نماز براي رضاي خدا را دوست دارم، نماز محبوب من است، نه اينكه من نماز خوانم. اين اعمال صوري و ظاهري را كه همه دارند، آداب نماز هم كه ميسور خيلي ها است، آن باطن و حقيقت نماز محبوب من است، من نماز را دوست دارم، و مي خواهم از دوستم وداع كنم.
پی نوشت:
[1] . بحارالانوار/ ج 45/ 21، منتهي الآمال/ ج 1/ باب 5/ مقصد سوم/ فصل سوّم/ ص 262
ادامه مطلب