نماز شب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
نماز شب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
عبدالله بن عباس ، راجع به نماز شب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چنين اظهار مى دارد:
... شب كه به نيمه مى رسيد - يا كمى قبل و بعد از آن - رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، بيدار مى شد.
آثار خواب را از چهره مبارك مى زدود.
ده آيه آخر سوره آل عمران را قرائت مى فرمود.
سپس نزد مشك آب آويخته مى رفت . از آن وضو مى ساخت .
وضوى نيكويى مى گرفت . آنگاه به نماز مى ايستاد.
شش عدد نماز دوركعتى به جاى مى آورد. بعد از آن ، نماز وتر مى گزارد و به دنبال نماز وتر به رختخواب مى رفت تا اينكه اذان گو، حاضر مى گرديد.
در اين هنگام از جا برمى خاست . دو ركعت نماز سبك بجاى مى آورد. و پس از آن بيرون مى آمد و نماز صبح را مى گزارد. (وسايل الشيعه ، جلد 3.)
منبع: يكصد و بيست درس زندگى از سيره حضرت محمد (ص )،حميد رضا كفاش
ادامه مطلب
مقام نماز جامع، مختص انسان
مقام نماز جامع، مختص انسان
مقام نماز، مقام ملكوت است؛ اين مقام، مقام عرش است.
اين مقام، مقام خيلى عظيمى است كه اميرمؤمنان (علیه السلام) درباره آن مى فرمايد، چنين نمازى را فقط به انسان اجازه داده اند. ملائكه هيچكدام نماز جامع ندارند.
اميرمؤمنان (علیه السلام) مى فرمايد: «عده اى از ملائكه از وقتى آفريده شدند، در حال قيامند و تا ابد هم در حال قيام مى مانند. عده ديگرى از آنها از زمان آفرينشان در حال ركوعند، و تا ابد هم در حال ركوع خواهند ماند و راه به قيام ندارند؛ چون لياقتش را ندارند. يك عده هم از آنها دايم در حال سجودند و راه به ركوع و قيام ندارند؛ چون شايستگى اش را ندارند[1] ، ولى خداوند اين پيكره كامل را در خزانه اش نگهداشت تا انسان را خلق كند و آن را به او بدهد.»
حالا يك نفر از راه برسد و نماز را ضايع كند، آيا چنين فردى مستحقِ «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ[2]» نيست؟!
اما اگر اين نماز يك نقاشى كامل، يك نقاشى جامع و يك نقاشى زيباى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» باشد، خدا از چنين نمازى تعريف مى كند؛ چون باطن اين نماز براى خدا معلوم است؛
خداوند مى گويد، من به باطن و ظاهر هم كارهايتان آگاهم: «إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ[3]». براى خدا باطن اين نماز زيباست؛ «قَدْأَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ.[4]» بلافاصله مى گويد: «وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[5]»: اين مؤمنان از كار بيهوده روى گردانند.
اين مؤمنان نماز حكيمانه مى خوانند؛ اينها نماز استوار مى خوانند؛ نمازشان لغو نيست و آميخته با خشوع است؛ يعنى بدن، جان، دل، گوش، پوست، خون و استخوان، همه در نماز هستند و دارند نقاشى مى كنند.
خشوع حالتى بسيار والا و با ارزش است كه من اگر بخواهم نمازم داراى خشوع باشد، والله با لقمه حرام امكان تحقّق خشوع وجود ندارد. چه جورى آن جا نجس بروم و بگويم من خشوع هم مى خواهم بياورم؟!
مگر با بدن نجس، با گوشت نجس، با خون نجس و با معده نجس مى شود خشوع آورد؟! چنين چيزى امكان ندارد. خشوع از زيبايى هاست؛ از پاكى هاست؛ از مُحَسِّنات وجود است. نمى شود با اين وصف و حال، خشوع آورد.
چه تعبير زيبايى اميرمؤمنان علیه السلام دارد! حضرت م ىفرمايد:«گياه روى مذبله[6]، چقدر مى ارزد؟ پايه اين نماز چيست؟ با كدام بدن؟ ريشه اين نماز چيست؟ با كدام دل؟ حقيقت اين نماز چيست؟ با كدام عقل؟ اصلش كه الفاظ است. آنى كه از طرف خدا نازل شده، الفاظ است. اين الفاظ، بايد بيايد با قلم نيت خالص، با روح پاك، با بدن پاك، با جان پاك، با فكر پاك و با قلب پاك نقاشى بشود. همه اينها بايد با الفاظ نماز در هم و مخلوط بشود تا يك نماز كامل به دست آيد، و الا الفاظ نماز را اگر به طاهر خوشنويس بدهد و بگويد، آقا صدهزار تومان اضافه مى دهم، خيلى زيباتر از اينى كه تا به حال نوشته اى، بنويس. بعد هم او حمد، ذكر ركوع و سجده را بر روى يك صفحه گلاسه رنگى بنويسد و دور آن را هم گل و بوته بكشد. بعد ما آن را پيش پروردگار ببريم و بگوييم، ما اين نماز را به درگاهت آورديم. آيا اين نماز است؟!
نمازگزار بايد عمل نماز را، نه خط نماز را و نه الفاظ نماز را، در پيشگاه الهى ببرد. |
ببينيد اين راه رسيدن به رحمت است: «الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[7]»، اين جا ديگر قرآن نمازگزار را نمى گويد، هم نماز را مى گويد و هم نمازگزار را؛ چرا كه اين نماز با اين نمازگزار در پاكى، در درستى، در حكمت و در استوارى، يكى است. آيا چنين حالتى تا به حال براى ما پيش آمده؟!
برادران جوان! بيشتر به نمازتان بپردازيد.
برادران جوان! در هيچ جاى قرآن، نظرى كه پروردگار راجع به نماز صبح دارد، راجع به نمازهاى ظهر، عصر، مغرب و عشاء ندارد؛ يعنى در قرآن، آن پانزده ركعت يك طرف است و اين دو ركعت يك طرف،
و شما ببينيد نماز صبح در اين كشور چقدر ضايع مى شود؟!
پانزده ركعت يك طرف است و اين دو ركعت يك طرف. تعبيرى كه از نماز صبح دارد اين است: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِكَانَ مَشْهُوداً[8]». ولى راجع به نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء، «مَشْهُودا» نمى گويد. البته، در اين جا مجال توضيح معناى «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودا» نيست، و فقط مى گويم، جاده نماز خيلى باريك است. اين چه نمازى است كه درباره نمازگزارش مى گويد: «قَدْأَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ[9].»؛ «قَدْأَفْلَحَ» مى گويد، و نمى گويد «قد يفلح» و آن را به صورت مضارع نمى آورد؛ نمى گويد، اين نماز بعداً رستگار مى شود؛ بلكه مى گويد، رستگار شده؛ تمام شده؛ امضا شده و مهر هم زدم كه در قيامت اين نماز پيش انبيا، صِدّيقين، شهدا و صالحين باشد؛ تمام شده. اگر با فعل مضارع مى آورد، معنايش اين بود كه اين كارها را كرده و ان شاء الله در آينده به فلاح مى رسد. مى گويد به فلاح رسيده. چه مقدار از نماز؟!
امام صادق علیه السلام مى فرمايد: (برای شخص) كل عمرش فقط يك و دو ركعت نماز كامل كافى است.
پی نوشت ها:
[1] تمام نهج البلاغه، ص 60.
[2] مائده: 4.
[3] مائده: 8.
[4] مؤمنون: 1 و 2.
[5] مؤمنون: 3.
[6] نهجالبلاغه، خطبه 98.
[7] مؤمنون: 2.
[8] اسراء: 78.
[9] مؤمنون: 1.
منبع: حسین انصاريان، نماز الهى وشيطانى، انتشارات دارالعرفان، قم، 1389، چاپ اول، صص 11-
ادامه مطلب
نمازهاى بی نظیر و نمونه عصر ما
نمازهاى بی نظیر و نمونه عصر ما
البته، برادران جوان! امروز ديگر ما روى منبرها نماز آخوند كاشى را از شما نمى خواهيم كه شصت سال هم در زمستان و هم درتابستان، در حجره اش و در ايوان مدرسه صدر اصفهان، وقتى نماز مى خواند، در نماز از دنيا جداى جدا مى شد، و بعد از تمام شدن نماز، بايد مى رفت پيراهنش را كه بر اثر كثرت گريه خيس شده بود، عوض مى كرد، هم در نماز ظهرش، هم در نماز عصرش، هم در نماز مغربش و هم در نماز عشايش.
در نماز شبش در مدرسه صدر، بعد از وتر، وقتى به سجده رفت و با آن حالش گفت: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَهِ وَ الرُّوحِ[1]»، تمام آجرها، ديوارها، برگها و درختهاى مدسه، هم آنها، به دنبال آخوند داشتند مى گفتند، «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ ...»، يك نفر اين تسبيحها را شنيد و غش كرد.
ما نماز مرحوم آيت الله العظمى بروجردى را نمى گوييم تا شما را به آن دعوت كنيم؛ به نمازى كه آن مرحوم در سن نود سالگى تا شب آخر عمرش، در جماعت مى خواند. او در تمام نمازهاى واجب خود در جماعت، ركوع و سجده را طول مى داد و هم ذكر ركوع را: «سبحان رب العظيم و بحمده» و هم ذكر سجده را: «سبحان رب الأعلى و بحمده» هفت بار مى گفت.
بر اساس اين گفته قرآن: «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ[2]»، به ايشان مى گفتند، شما اصلا ديگر قدرت اين كار را نداريد. او نگاهى مى كرد و مى گفت: «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» اصلًا در اين مقام نيست.
به ايشان مى گفتند، مأمومهاى شما، توان چنين ركوع و سجده اى را ندارند. الآن پنج هزار نفر دارند به شما اقتدا مى كنند كه در ميان آنان مسافران شهرستانى، پيرمرد، مريض، مثل سرماخورده ها، هست؛ تازه افرادى هم از تهران براى حضور در نماز شما مى آيند. اقلًا اين ركوع و سجود خود را كم كنيد، ولى ايشان تا شب آخر عمرش، در حال و مقامى نبود كه بتواند اين پيشنهادها را قبول بكند.
پدر، مادر، عمو و دايى، جوان را دَور مى كنند و مى گويند، اين دخترى كه با او روى هم ريخته اى، به درد دنيا و آخرتت نمى خورد و با خانواده ات هم جور در نمى آيد. جوان مى گويد، مرغ يك پا دارد. اگر اين دختر را براى من گرفتيد، من زن مى گيرم، و اگر هم او را براى من نگرفتيد، يا من زن نمى گيرم يا اين كه خودم را مى كشم.
در عالم معنا هم، امثال آقاى بروجردى اين طور شده بودند. او مى گفت، من وقتى ركوع مى روم، در محضر محبوبم مى روم و كَيف مى كنم. تو مى گويى، من حضور در چنين محضرى را كم كنم كه من نمى توانم.
آن وقت گاهى كه نمى توانست براى نماز به مسجد اعظم بيايد، من خادم ايشان را ديده بودم، البته، خود ايشان را هم ديده بودم و در نماز ايشان هم بوده ام، خادم ايشان مى گفت، اگر وقت ظهر، كارهاى آقاى بروجردى اين قدر شديد و متراكم بود كه ديگر نمى رسيد به مسجد اعظم برود، وضو را كه مى گرفت، به درون اتاقش مى رفت، در حالى كه كليد آن اتاق هم در جيبش بود.
من كه مى خواستم بروم ناهار حاضر كنم، ايشان درب را از پشت كليد مى كرد، و نماز ظهر و عصر را كه هشت ركعت است و مى شود آن را در پنج دقيقه خواند، بيش از يك ساعت، طول مىداد و من پشت درب اتاق ايشان معطل مى شدم تا سلام نماز دوم آقا را بشنوم. در ضمن، پيراهنى را هم حاضر كنم تا ايشان بتواند پيراهنش را عوض كند. از بس كه اشك سيل وارش در نماز، اين پيراهن را خيس مى كرد.
جوان! چنين نمازى را نمى گوييم بخوان. از دست ما هم بر نمى آيد. بر مى آيد؟! ايشان آن وقت اين نماز را نقاشى مى كرد، عين انبيا و ائمه، آن را نقاشى مى كرد. ما حالا بياييم يك نمازى نقاشى كنيم كه حداقل شاخ نداشته باشد؛ دم نداشته باشد؛ سم نداشته باشد؛ لب و گونه اش كج نباشد. بزرگان چنين نمازى مى خواندند. |
من اين ماجرايى را كه مى گويم، با چشم خودم ديده بودم. اين ماجرا را ديگر كسى برايم تعريف نكرده است. البته، من چند تا نماز ديده ام كه هنوز در لذت آن چند تا نماز هستم. خودم چنين نمازى را نخوانده ام، ولى آن را ديدم. گفت نان گندم نخورديم، ولى دست مردم ديديم:
در شهر اسلامشهر كه قبلًا اسمش شاه پسند بود، در گوشه اى از آن نمازى از يك حمال ديدم كه يادم نمى رود؛ يعنى اين نماز را كاملًا حس كردم. به سلام نماز كه رسيد، با آن حالى كه حالا داشت، سلام مى داد و با چشمى كه غرق در اشك بود،
و با آن قطع رابطه اى كه در نماز با دنيا داشت، به خدا قسم معلوم بود داشت مى گفت: «السلام عليك» «عليك»، خطاب ظاهر است؛ چون «عليك» كاف دارد و «عليه» نيست؛ يعنى نمازگزار! بايد پيغمبر را ببينى و به او سلام بگويى. سلام، سلام خطابى است. «السلام عليك»، يعنى اى كسى كه حاضر هستى و دارم تو را مى بينم، و انگار آن حمال داشت پيغمبر را مى ديد و يك جورى سلام مى داد.
با «السلام عليكم» هم انگار داشت به همه فرشتگان، ارواح صالحين و مؤمنان سلام مى گفت؛ چون خطاب حضورى است. «عليكم»؛ يعنى اى كسانى كه دارم مشاهده مى كنم.
اين يك نمونه از آنچه پروردگار براى رسيدن به رحمت خود در كتابش پيشنهاد كرده و درحقيقت، از اجزاى پراكنده عناصر نماز مى باشد؛ او لفظى را در اختيار ما گذاشته، يا حالت و كيفيتى را و به ما گفته، اين را در وجود خودت كامل كن و به دست من بده و ديگر كارى به آن نداشته نباش.
وقتى اين جنس بى عيب و كامل را از تو گرفتم نگه مى دارم: «وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ[3]»؛ بعد از مرگ كه پيش من آمدى، آن را حاضر مى بينى كه «هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً[4]»؛ از نظر خير و اجر، براى تو بهتر و بزرگتر شده است. آن وقت من اين جنس تو را كه گرفتم و بعداً به صورت بهشت و رضايتم، ملكِ خودت مى كنم؛ چون من به نماز تو نيازى ندارم، بلكه اين
تو هستى كه به نماز من نياز دارى. من گداى نماز تو نيستم؛ چه بخوانى و چه نخوانى، ولى تو گداى نماز من هستى. تو بى نماز به جايى نمى رسى. تو بدون نماز به رحمت من نمى رسى. نه اين كه بنشينى و ياوه بگويى؛ درى ورى بگويى كه: خداى قوى، نيازى به نماز بنده دارد، و براى همين، من نماز نمى خوانم. مى پرسم، مگر تو از انبيا بهتر مى فهمى؟! آنها نمى دانستند خداوند غنى است؟! تو تازه فهميدى؟! ما به همه چيز نيازمنديم و خدا به هيچ چيز نيازمند نيست.
پی نوشت ها:
[1] سيد بن طاووس، اقبال، ج 3، ص 185.
[2] حج: 78.
[3] مزمّل: 20.
[4] همان.
منبع: حسین انصاريان، نماز الهى وشيطانى، انتشارات دارالعرفان، قم، 1389، چاپ اول، صص 17-
ادامه مطلب
تسلیم در برابر نماز

بچه ها داشتند منطقه را پاک سازی می کردند. صبح زود بود و من هنوز نماز نخوانده بودم. وضو گرفتم و کنار یک پاسگاه عراقی که شب قبل تصرف کرده بودیم، مشغول خواندن نماز شدم. هنوز رکعت اول را تمام نکرده بودم که دو نفر عراقی از نهری که کنار پاسگاه جاری بود، بیرون آمدند. نتوانستم باقی نماز را بخوانم و با اسلحه به طرفشان رفتم. لباسهای شان خیس بود و می لرزیدند. اسلحه هم نداشتند. آن ها را داخل سنگر بردم و به عربی پرسیدم: شما زیر آب چه کار می کردید؟ گفتند: دیشب هنگام عملیات قایق های ما را عقب بردند تا نتوانیم فرار کنیم و ما هم از ترس رفتیم توی نیزارها. حالا هم وقتی دیدیم داری نگاهمان می کنی، از ترس خود را تسلیم کردیم. وقتی در جواب آن ها گفتم که من اصلاً به نیزار نگاه نمی کردم و فقط مشغول خواندن نماز بودم، قیافه های دو اسیر عراقی خیلی دیدنی بود .
نقل از: چهل داستان درباره نماز
ادامه مطلب