ترس از خدا

ترس از خدا
 
http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B22/%D8%A8%DB%8C%D8%A8%D8%A8%D8%A8%D8%A8.jpeg
 

ابودرداء می گوید: شبی امیرمؤمنان(ع) را دیدم که از مردمان کنار گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار و گریه و زاری است و می فرمود: بار خدایا! چه بسیار گناهانی که با بردباری از عقوبتش درگذشتی و چه بسیار جرایمی که به کرم و بزرگواری ات آن را آشکار نساختی! بار خدایا!…

ناگاه دیدم صدا خاموش شد, گفتم: حتماً حضرت را خواب برده است. رفتم تا آن حضرت را بیدار کنم. چون ایشان را حرکت دادم, دیدم همچون چوب خشک شده ای است. گفتم: إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَیهِ راجِعُون. حضرت از دنیا رفت.

به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه(س) را از این امر آگاه ساختم. فرمود: این حالتی است که از ترس خدا هر شب بر او عارض می شود. پس از اندکی, آب بر چهره او پاشیدم تا به هوش آمد.

به نقل از: اسرار الصلوة, ص214ـ


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 18 فروردین 1395  ] [ 2:00 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

اصحابى بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم پيدا نكردم

اصحابى بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم پيدا نكردم
http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B22/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%20%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2.jpg
 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

يكى از علماى بزرگ شيعه مى گويد: من از هنگامى كه خواندم يا شنيدم كه امام حسين (ع ) درشب عاشورا فرمود: من اصحابى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم در اين حرف دچار تريد شدم و نمى توانستم بپذيرم كه اين سخن از اباعبداللّه (ع ) باشد زيرا با خود مى انديشيدم كه اصحاب آن حضرت خيلى هنر نكردند خوب امام حسين است و ريحانه پيغمبر و امام زمان و فرزند على (ع ) و زهراى اطهر است هر مسلمان عادى هم اكر امام حسين (ع ) را در ن وضع ميديد او را يارى مى كرد و انها كه يارى كردند بنابر اين خيلى هم قهرمانى به خرج نداند و انها كه يارى نكردند خيلى آدمهاى پست و بدى بودند. پس از مدتى كه در اين فكر بودم خداوند متعال انكار مى خواست مرا از اين غفلت و جهالت و اشتباه بيرون بياورد لذا شبى در عالم رويا ديدم صحنه كربلاست .

من هم در خدمت ابا عبداللّه (ع ) آماده ام خدمت حضرت رفبم سلام كردم گفتم : يابن رسول اللّه من براى يارى شما آمده ام .
امام (ع ) فرمود به موقع به تو دستور مى دهم .
كم كم وقت نماز فرا رسيد (همانطور كه در كتب مقتل خوانده بوديم كه سعيد بن عبداللّه حنفى و افراد ديگرى آمدند خود را سپر ابا عبداللّه قرار دادند تا ايشان نماز بخوانند)
حضرت به من نيز فرمود: ما مى خواهيم هم اكنون نماز بخوانيم تو در اينجا بايست تاوقتى كه دشمن تيراندازى مى كند مانع از رسيدن تير دشمن بشوى .
گفتم : مى ايستم ، پس جلوى حضرت ايستادم . و حضرت مشغول نماز شدند، ناگهان ديدم يك تير به سرعت به طرف حضرت مى ايد تا نزديك من شد بى اختيار خود را خم كردم ناگاه تير به بدن مقدّس ابا عبداللّه (ع ) اصابت كرد در عالم رويا گفتم : استغفراللّه ربى واتوب اليه ، عجب كار بدى شد ديكر نمى گذارم تكرار شود دفعه دوّم تيرى آمد تا نزريك من شد هم شدم باز به حضرت خورد! دفعه سوّم و چهارم هم به همين صورت خود را خم كردم و به آن جناب اصالت كرد ناگهان ديدم حضرت تبسمى نمود و فرمود: ما رايت اصحابا ابرُ و اوفى من اصحابى ، يعنى ((اصحابى بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم پيدا نكردم )).
فورا به خودم آمدم و فهميدم اين كه آدم در ميان خانه بنشيند و بگويد: ياليتنا كنا معك فنفوز فوزا عظيما يعنى اى كاش ما هم با تو بوديم و به اين رستگار ى بزرگ نائل مى شديم كار آسانى است و گرنه اگر پاى عمل به ميان آند آن وقت معلوم مى شود كه ديندار واقعى كيست ! و كى مرد عمل است و چه مسى مرد حرف و زبان . ولى اصحاب اباعبد اللّه امتحان خود را خوب پس دادند و ثابت كردند كه در عزم و رزم خويش محكم و پايدار هستند

 گفتارهاى معنوى ، صص 239 و 240


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 18 فروردین 1395  ] [ 1:58 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

تاثیر استاد در ایمان کودک

تاثیر استاد در ایمان کودک
http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B22/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%20%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2.jpg

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 سید محسن جبل عاملی از علمای بزرگ شیعه در دمشق مدرسه ای ساخت تا فرزندان شیعیان در آن جـا بـه فـراگـیـری عـلم بپردازند .
ایشان شاگردی داشت به نام عبداللّه که از ذهن سرشاری بـرخـوردار بـود وتوانسته بود در مدت کوتاهی تحصیلات خود را در دمشق به پایان رساند و برای فراگیری بعضی علوم به امریکا سفر کند .
او از مـدت هـا قبل در یکی از دانشگاه های امریکا اسم نویسی کرده وراه درازی را پیموده بود تا در امـتـحـان ورودی شرکت کند .
اما وقتی درصف ورود به جلسه ایستاده بود متوجه شد اگر عجله نکند وقت نماز می گذرد, لذا با شتاب جهت اقامه نماز حرکت کرد .
افرادی که پشت سرش بودند فریاد برآوردند : کجا می روی ,نوبت شما نزدیک است و اگر دیر برسی جلسه دیگری برگزارنمی گردد .
عبداللّه جواب داد : من یک تکلیف دینی دارم و اگر انجام ندهم وقت آن می گذرد و آن بر امتحان مـقـدم اسـت و بـا توکل به خدا مشغول نماز خواندن شد .
از قضا وقتی نمازش تمام شد نوبتش نیز گـذشـتـه بـود .
برگزار کنندگان امتحان وقتی متوجه این قضیه گردیدند, از ایمان عبداللّه به شـگفت آمده بودند و از او دوباره امتحان به عمل آوردند .
عبداللّه در نامه ای خطاب به استادش در جـبـل عـامل , نوشته بود : من درس ایمان و عمل به تکالیف را از شما آموخته ام .
سید محسن بسیار خـوشـحال گردید و از این که توانسته بود چنین شاگردی پرورش دهد در پیشگاه خداوند شاکر بود

غلامحسین عابدی , دانستنیهای تاریخ , ج 2, ص 184

 


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 18 فروردین 1395  ] [ 1:55 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

تبلیغ نماز و فرهنگ نماز

تبلیغ نماز و فرهنگ نماز
http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B22/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%20%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2.jpg
 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

آیة ا . . . العظمی آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی ؛ (1284 - 1365 ه . ق ) یکی از مراجع بزرگ تقلید و مقیم نجف اشرف بود از هندوستان خدمت آقا آمدند و جهت سرپرستی شیعیان آن دیار درخواست کردند که ، ایشان یکی از فضلای نجف را به آن کشور اعزام کند ، آقا یکی از طلاّب فاضل را فرا خواند و اجازه نامه مفصلی در علم و دانش و فقه او نوشت و در ادامه نامه از شیعیان آن سامان درخواست کرد که وجود این عالم را مغتنم شمارند .
نامه را به دست روحانی داد و او متن اجازه را خواند ، و سپس رو به ایشان کرد و گفت : آقا من از جانب شما به بلاد هند می روم امّا اگر از من مسئله مرجع تقلید را بپرسند من دیگری را برای مرجعیت معرفی می کنم زیرا شما را اعلم نمی دانم !
آقا با کمال متانت فرمودند :
((من شما را جهت تبلیغ فرهنگ نماز و حلال و حرام خدا به هندوستان می فرستم نه برای تبلیغ شخصیت و مرجعیّت خودم ! ! ))

عرفان اسلامی ، ج 10، ص 258


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 18 فروردین 1395  ] [ 1:51 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]