آیا شیطان تسلیم پیامبر اکرم(ص) شد؟

آیا شیطان تسلیم پیامبر اکرم(ص) شد؟

20936134007219011604.jpg;

بنابر روایاتی؛ شیطان تسلیم پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله) شده است:
پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله) فرمود:
«با هر انسانی یک شیطان است !» پرسیدند حتی با شما؟ فرمود: «بله، ولی شیطان من به حول و قوه الهی تسلیم شده است» .[1]
«خدا مرا بر شیطان [من] یاری کرد تا این که او به دست من تسلیم شد».[2]
در توضیح این روایات توجه به چند نکته لازم است:
1. آنچه در این روایات آمده، تنها تسلیم شدن شیطان به دست رسول اکرم(صلی الله و علیه وآله) است، نه ایمان قلبى شیطان. بر فرض که بپذیریم یک شیطان به دست رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) ایمان آورده باشد، این به معنای این نیست که همه شیاطین جن و انس، مراد این روایت باشد.
2. وسوسه شیطان در حد الزام و اجبار نیست و شیطان هرگز نمی تواند و اجازه ندارد که انسان را به ارتکاب گناه و معصیت مجبور کند. کار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتی چند بار با آن مبارزه کرد دیگر مخالفت با آن، کار دشواری نخواهد بود.[3]

از این رو؛ پیامبر(صلی الله و علیه وآله)، آنقدر با شیطان مخالفت کرده بود که دیگر شیطان از وسوسه کردن او دست کشیده بود و در قرآن کریم آمده است که شیطان بر مؤمنان تسلط ندارد: «زیرا او(شیطان)، بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می کنند، سلطه اى ندارد. سلطه او تنها بر کسانى است که او را سرپرست خود قرار داده اند، و کسانى که او را شریک خدا [در اطاعت و بندگى] قرار می دهند [و به فرمان شیطان گردن می نهند]».[4]
همچنین قرآن در جای دیگر از زبان شیطان نقل می کند که در روز قیامت در پاسخ کسانی که شیطان را مسئول گمراهی خود می شمارند، خواهد گفت: «من بر شما تسلّطى نداشتم، جز این که دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید؛ بنابراین، مرا سرزنش نکنید؛ و خود را سرزنش کنید».[5]
خلاصه این که؛ وسوسه شیطان الزام آور نیست و همین وسوسه گری هم موجب پیشرفت و تکامل مؤمنان است.[6] و چون پیامبر(صلی الله و علیه وآله) به اوج کمال رسیده بود، وسوسه او معنایی نداشت.


[1]. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، محقق: عراقی، مجتبی، ج 4، ص 97، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق؛ شیبانی، أبو عبد الله أحمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج 41، ص 342، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق.

[2]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 1، ص 229، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.

[3]. ر. ک: «راه های نفوذ شیطان در انسان»، سؤال 165.

[4]. نحل، 99 ٓ 100.

[5]. ابراهیم، 22.

[6]. ر. ک: «وجود شیطان وسیله ای برای تکامل انسان»، سؤال 6432.

 


ادامه مطلب


[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 7:35 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

عواملی که انسان را از عاقبت بخیری دور می کنند

عواملی که انسان را از عاقبت بخیری دور می کنند

بهشت و جهنم ، عاقبت بخیری

خوب شدن ملاك نیست؛ خوب ماندن ملاك است. باید بتوانیم با مراقبه خودمان را نگه داریم. برای همین می گویند «شاهنامه آخرش خوش است» باید دید عاقبت به خیری نصیب چه كسی می شود. خیلی ها در این خط آمدند، اما نماندند.

"در قرآن کریم در موضوع ایمان آوردن و توصیف مؤمنان ، حدود 258 مورد داریم که می فرمایند: آمَنوا : ای کسانی که ایمان آورده اید ... و حدود 13 مورد است که می فرماید: آمِنوا: ایمان بیاور
این نکته در خود رازهایی را دارد ، می فرماید: ایمان داشتن هنر نیست که من مرتبا دنبال این باشم که ایمان دارم ، فلانی با ایمان است  و.. چرا که همه ما انسان ها با ایمان آمده ایم و ارزشمند هستیم: لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسانَ فی أحْسَنِ تَقْویم (سوره تین، 4) ... در سوره مباركه مائده فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ یَضُرُّكُم مَّنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» (مائده، 105) ای مومنین! خودتان را بشناسید. خودتان را بیابید و از خودتان مراقبت كنید." (به نقل از بیانات حجت الاسلام پناهیان) 
اگر ما افراد  در جامعه بر ارزش و بر كرامت خودمان بصیرت پیدا کنیم  و بدانیم كه چه كرامت و ارزشی داریم، آن وقت است که گوهر درونی خود را کشف کرده و از آن بهره برداری می کنیم: « لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسانَ فی أحْسَنِ تَقْویم ثُمَّ رَدَدْناهُ أسْفَلَ سافِلینَ»
اگر این را فهمیدیم ، ارزش های عرشی را پیدا می کنیم و آن گاه است که وقتی دیو را بیرون کردیم، فرشته فضائل اخلاقی در وجود ما مستقر می شود.

تقوای مضاعف

در سوره مباركه حشر آیه 18 آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»

یکی از عواملی ما را از عاقبت بخیری دور می کند چنانچه مستوجب عذاب الهی می شویم ناشکری خوب بودنمان است... چنانچه خداوند می فرمایند: جَزَیْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْكَفُورَ (17، سبأ): این [عقوبت ] را به [سزاى ] آنكه كفران كردند به آنان جزا دادیم و آیا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانیم؟

ای کسانی که ایمان آورده اید ... ای کسانی که خوب هستید مراقب باشید که این خوب بودن مغرورتان نکند... "شما یک نفس خطرناک دارید ، مراقب آن باشید ... با تقوا حصاری برای خوب بودنتان ایجاد کنید تا از شما محافظت کند...اتّقُوا اللهَ : سپری جلو امیالتان قرار دهید و نگذارید امیال نفسانی شما را به صورت حیوان دربیاورد و ضایع تان كند.... خوب بمانید." (به نقل از بیانات حجت الاسلام صدیقی)
خیلی هایی که خوب بودند،  نتوانستند خوب بمانند ، عاقبت بخیر نشدند ...
نکته ی اصلی این است که مراقب باشیم بد نشویم ... بفهمیم که چگونه می شود که ادم بعد از خوب بودن بد می شود ...وقتی این نکته را بفهمیم که مهم خوب ماندن است ،  دیگر به خوب بودنمان مغرور  نمی شویم چون لغزش را برای خودمان دور نمی بینیم ... وقتی این را بفهمیم  آن وقت است که وقتی یک ادم خوب بد شد، کسی آسیب نمی بیند ، چون ادم ها دیگر ملاک نیستند...
منافق شدن و بد نشدن هنر است ... قول دادن هنر نیست، ماندن و وفای به عهد و قول و قرار ارزش دارد ...
"مؤمن شدن هنر نیست، مؤمن ماندن هنر است ... در قرآن کریم به طرق مختلف این ارزشمندی و خوب بودن انسان را به او گوشزد می کند ... : وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (شمس، 7).... خدا از جان و روح ما تعریف می کند ... ما موجود خوبی هستیم ...او ما را آفریده است ... ما نور هستیم ... وجود ما عطر عالم است ... همه عالم کائنات برای خدمت کردن به ما افریده شده اند ...عزیز خدا هستیم: وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ... خدا با خلقت ما به خودش آفرین گفت: فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (مؤمنون، 14)" (به نقل از بیانات حجت الاسلام پناهیان)
به تو نمی گویم چگونه خوب شو، به تو می گوییم که چه چیزهایی به تو ضربه می زند و تو چگونه خودت را محافظت کنی ...فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس، 8)
آن جایی هم که می گوییم : قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا (شمس، 9) در حقیقت زمینه ی بارورتر شدن و بالنده تر شدن تو را تذکر و یادآور می شویم ...
بنابر این  قصه ی اصلی بر این است که شیطانی که خوب شده بود و 6 هزار سال هم عبادت کرده بود، چگونه شد که بد شد ... چنانچه در حدیث می فرمایند: برای عاقبت بخیر شدن بترسید و گریه کنید ... اینکه بعد از هدایت ، گمراه نشویم ، این اهدنا الصراط المستقیم که هر روز می خوانیم ، اصل معنای استقامت، فاستقم یعنی ادامه دادن، تداوم داشتن و تا آخر ماندن است که در این صورت است که عاقبت بخیر خواهیم بود.
قرآن کریم در مورد منافقان می فرماید: ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ: این بدان سبب است كه آنان ایمان آورده، سپس به انكار پرداخته اند و در نتیجه بر دلهایشان مهر زده شده و [دیگر] نمى فهمند. (ایه 3 منافقون) ... این ها در ابتدا ایمان داشته اند اما این ایمان و خوب بودنشان تداوم نداشته و سر انجام بد شده اند ...

استغنا و احساس بی نیازی عاملی است که انسان طغیان می کند و آن وقت است که او را از عاقبت بخیری دور می کند ؛امری که در سوره ی علق به صراحت از این موضوع سخن می گوید: كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾ أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾

نکته اصلی این است که عاقبت به خیری نصیب چه كسی می شود. "خیلی ها در این خط آمدند، اما نماندند: «زبیر» سالیان متمادی اهل جبهه بود. او حتی بعد از رسول الله تسلیم سقیفه نشد؛ كنار علی ایستاد و از حریم فاطمة الزهرا سلام الله علیها دفاع كرد. جانانه و غیرتمندانه دفاع كرد. شمشیر زبیر شكسته شد و در خانه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب كتك خورد، اما چون اهل مراقبه نبود، این سرمایه را به آتش كشید و به جهنم افتاد؛ مقابل ولایت شمشیر كشید و به مقابله با خط پیغمبر كشیده شد." (به نقل از حجت الاسلام صدیقی) 
این خطر برای همه ما هست ... كوشش كنیم خوب بودن هایمان را تداوم ببخشیم ... شاهنامه آخرش خوش است ... هنر اصلی خوب ماندن است.
بنابر این باید دید چه عواملی باعث می شود انسان از این خوب ماندن فاصله بگیرد و عاقبت بخیر نمی شود؟
"یکی از عواملی ما را از عاقبت بخیری دور می کند چنانچه مستوجب عذاب الهی می شویم ناشکری خوب بودنمان است... چنانچه خداوند می فرمایند: جَزَیْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْكَفُورَ (17، سبأ): این [عقوبت ] را به [سزاى ] آنكه كفران كردند به آنان جزا دادیم و آیا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانیم؟
از خدا به خاطر خوب بودنمان تشکر و سپاسگزاری کنیم.
عامل دیگر طغیان کردن و مستغنی بودن است؛ احساس استغنا کردن است
این استغنا و احساس بی نیازی عاملی است که انسان طغیان می کند و آن وقت است که او را از عاقبت بخیری دور می کند ؛امری که در سوره ی علق به صراحت از این موضوع سخن می گوید: كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾ أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾ آغاز خراب شدن انسان در این است خود را مستغنی می داند و این باعث می شود انسان طغیان می کند... بنابراین باید جلوی این طغیان ها را گرفت." (به نقل از بیانات حجت الاسلام پناهیان)
به امید آنکه با لطف و کرم خداوند عاقبت بخیر شویم ...


منابع:
به نقل از سخنرانی های اساتیدی چون: حجت الاسلام پناهیان و حجت الاسلام صدیقی

سایت حوزه

 

 


ادامه مطلب


[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 7:29 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

آیا قادرید شیطان را بگریانید؟

آیا قادرید شیطان را بگریانید؟

88066685285124102496.jpg;

در صدقه دادن پنج خصلت است:  مال را زیاد می کند، مریضان را شفا می دهد، بلاها را دفع می کند. صدقه دهندگان، به سرعت برق از پل صراط می گذرند، بدون حساب داخل بهشت می شوند و برای ایشان عذابی نیست.

با مقدمه ای که ذکر کردیم، حال قصد داریم مسئله ای را مطرح کنیم که شاید سوال شما خواننده عزیز هم باشد و آن اینکه چه وقتهایی شیطان از فرط ناراحتی گریه کرده و چه اوقاتی ما می توانیم او را به گریه اندازیم؟
با اندکی تفحص روشن می شود که علاوه بر مواردی که شیطان را آزار داده و ناراحت می کند برخی کارها نیز در طول زندگی آدم علیه السلام و فرزندانش و در طول تاریخ، ابلیس را چنان آزار داده که باعث ناله و زاری ابلیس شده و حتی او را به گریه واداشته است که در زیر به برخی از آن موارد اشاره می کنیم:
1- وقتی حضرت آدم توبه کرد و خدا توبه اش را پذیرفت شیطان ملعون چنان از سوز دل ناله کرد که ملائکه آسمان و زمین را متوجه کرد و همه او را لعنت کردند.

2- روزی که حضرت یوسف از دست زلیخا گریخت، شیطان از سوز دل ناله ای کرد که ملائکه صدای او را شنیدند و لعنتش کردند.

3- در غدیر خم، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام را به خلافت منصوب کرد و فرمود: "من کنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه"، شیطان از دل پردردش ناله ای کشید و گفت: از این پس چه کنم و چاره ام چیست؟ اولادش را جمع کرد و گفت: تا می توانید مردم را به شک اندازید، محبت، ولایت و دوستی علی علیه السلام را چنان بر مردم متشبه کنید که او را به خدایی باور کنند و از غلو به جهنم بروند و عده ای از راه و روش او برگردند و جهنمی شوند.

4- روز عاشورا بسیار زحمت کشید تا زمینه ای فراهم کرد که همه لشکر عمر سعد، علیه امام حسین علیه السلام شوریدند و او را به شهادت رساندند. آنگاه همه شیاطین، روی زمین پخش شدند و با شادی و خوانندگی ابراز خرسندی کردند. شیطان می گفت: عجب خلق خدا را گمراه کردم و به مقصودم رسیدم. پس از اینکه شیطان از ثواب و مقام و منزلت پیروان و زیارت کنندگان امام حسین علیه السلام آگاه شد از کرده خود پشیمان شده و از روی حسرت نعره ای کشیده که همه ملائکه لعنتش کردند. گفت: واویلا، قضیه بر عکس شد و مردم بیشتری داخل بهشت شدند.

5- وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله، به پیامبری مبعوث شد و مردم را از نادانی، گمراهی و جهنم نجات داد و به سوی بهشت رهنمون شد، ابلیس ناله کرد و فریاد کشید.

6- وقتی سوره مبارکه "حمد" نازل شد، ابلیس فریاد زد و ناله کرد، چون می گفت: این سوره سبب آمرزش گناهان اولاد آدم می شود.

شیطان به عنوان دشمن دیرینه و پرکینه، از انجام هر عمل صالح و شایسته ای که منجر به سعادت افراد شود ناراحت و محزون می شود. پس مبارزه با شیطان جزء آسانترین کارهاست و کافیست برای مبارزه با او فقط کارهای انسانی و دینی خود را انجام دهیم تا بدین وسیله به خدای تعالی و به کمال خویش نزدیکتر شویم.

7- امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی انسان در برابر خدا سجده کند و آن را طول دهد، شیطان از ناراحتی فریادش بلند می شود و به کناری رفته و شروع به گریه می کند و می گوید: وای بر من، این بنده خدا چگونه او را اطاعت می کند و در مقابل او به خاک می افتد، در حالی که من او را معصیت نمودم و به آدم سجده نکردم.

8- دیدار با مومن: دید و بازید مومنان از یکدیگر شیطان را چنان ناراحت می کند که به صورت خود زده و دست و پای خود را زخمی می کند.

9- صدقه دادن. روزی پیامبر صلی اله علیه و آله از شیطان پرسید: ای ملعون! چرا مانع از صدقه دادن می شوی؟ عرض کرد: یا رسول الله! اگر ارّه ای بر سر من بگذارند و مانند درخت و چوب سرم را ارّه کنند، برای من راحت تر از صدقه دادن اشخاص است. آن حضرت پرسیدند: چرا صدقه چنان ناراحتت می کند؟
در جواب گفت: در صدقه دادن پنج خصلت است: مال را زیاد می کند، مریضان را شفا می دهد، بلاها را دفع می کند. صدقه دهندگان، به سرعت برق از پل صراط می گذرند، بدون حساب داخل بهشت می شوند و برای ایشان عذابی نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خدا عذابت را زیاد کند.

تبیان


ادامه مطلب


[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 7:22 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

پیشینه نماز

پیشینه نماز
 
http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%85%D9%87%D8%B1%20%D9%88%20%D8%AA%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D8%AD/%D9%85%D9%87%D8%B1%20%D8%AA%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D8%AD0.gif
امام رضا علیه السلام در خصوص تعداد ركعات نماز و روند تغییر آن فرموده اند: «اصل نماز یك ركعت است چون اصل عدد، یك مى باشد لذا هرگاه نماز را از یك ركعت كمتر بیاورند عمل آورده شده نماز نیست. اما از آنجا كه خداوند مى دانست آن یك ركعت را بندگان به طور كامل بجا نیاورده بلكه ناقص ادا مى نمایند لذا یك ركعت دیگر را با آن مقرون ساخت تا با ركعت دوّم نقص ركعت اوّل جبران شود و بدین ترتیب نماز دو ركعت واجب گردید ...»

با مطالعه پیرامون تاریخ ادیان و مذاهب و همچنین آیات و روایات نقل شده از معصومین علیهم السلام، این مطلب كاملًا روشن مى گردد كه قدیمى ترین عبادت در تمامى ادیان نماز بوده است.
از هنگام اقامت حضرت آدم و حوا علیهما السلام در زمین، خداوند نماز را بر حضرت آدم علیه السلام واجب كرد .(1)
كشتى نوح علیه السلام داراى پنجره ها و سوراخ هایى بود كه از آن نور خورشید به داخل منعكس مى شد و از این طریق وقت نماز را تشخیص مى دادند .(2)
حضرت ابراهیم علیه السلام آن گاه كه همسر و فرزند خود را در كنار كعبه نو بنیاد نهاد، دست به دعا برداشت و به خداى متعال چنین گفت: خدایا من، خاندان خود را در سرزمینى غیرحاصل خیز و كنار خانه ات ترك نمودم تا نماز را به پا دارند پس دل هاى مردم را در هواى (گرو) آنان قرار ده .(3)
وقتى حضرت موسى علیه السلام به كوه طور آمد و پیام رسالت را دریافت نمود خداوند به او فرمود: «من خداى یكتا هستم. پس مرا عبادت كن و نماز را به پا دار» .(4)
حضرت عیسى علیه السلام در گهواره به امر خداوند این گونه سخن گفت: «من بنده خدا هستم كه كتاب آسمانى را بر من نازل كرد و مرا پیامبر قرار داد و هر جا كه باشم مرا مایه بركت قرار داد و به نماز و زكات تا وقتى كه جان در بدن دارم مرا توصیه نمود» .(5)

9- بحارالانوار، ج 11، ص 196
10-  همان، ج 11، ص 333
11-  ابراهیم: 37
12-  طه: 14
13- مریم: 31 و 30


ادامه مطلب


[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 7:17 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]