اذكروني اذكركم

مرا ياد كنيد و به سوي من توجه نماييد تا شما را ياري كنم و به سويتان توجه نمايم ( سوره مباركه بقره ، آيه شريفه 152)
اختلالات تجزيه اي و تبديلي كه براي سهولت اطلاق در اين مقاله ، مانند منابع قديمي تر علمي ، با اصطلاح كلي هيستري خوانده مي شوند دلالت بر طيف گسترده اي از انواع بيماريهاي جسمي و رواني دارد كه در ارتباط با مفهوم تلقين به سر مي برند . زيگموند فرويد نابغه بزرگ تاريخ علم ، از طريق انجام مطالعاتي حول و حوش همين مجموعه بيماريها ، يعني هيستري ( كه در كتابي به همين نام انتشار يافت ) به نظريات و كشفيات درخشان خود ، پيرامون ضمير ناخودآگاه ، در انسان دست يافت .
اكتساب نفع ( منفعت طلبي ) جلب توجه اطرافيان ، نيازمندي عميق به مهر و محبت ، حذف خاطرات بد و مقابله با تجربه هاي نامطلوب و تلخ زندگي و مسائل بسيار ديگر از اين قبيل ، از جمله دلايلي هستند كه سبب ميشوند شخص به صورت ناخود آگاه ( يعني بدون آن كه خود متوجه و آگاه باشد ) علائم بيماريهاي مختلف جسمي و رواني را تقليد كند و در واقع به يك حالت هيستريك مبتلا گردد . بعنوان مثال شخصي كه در يك محيط بسيار پر سر و صدا و شلوغ ، كار و يا زندگي مي كند ممكن است به طور ناگهاني دچار ناشنوائي كامل
( كري عصبي ) گردد ، حال آن كه ساختمان دستگاه شنوائي او كاملا طبيعي است و هيچ اشكالي در آن ديده نمي شود . يا كودكي را در نظر بگيريد كه از ورود به مدرسه ، متنفر است ، اما هنگامي كه مجبور به رفتن مدرسه مي شود هر صبح قبل از حركت ، دچار دردهاي شديدي مي شود كه با معاينات پزشكي و آزمايشهاي طبي ، هرگز قابل توجيه نيست. يا زن جواني كه دوست ندارد همسرش او را در خانه تنها بگذارد ، به همين دليل به طور ناخودآگاه ، دچار حملات شديد تهوع ، استفراغ و .. مي گردد . البته لازم به توجه است كه حالات هيستريك معمولا در افرادي بوقوع مي پيوندد كه داراي شخصيت هاي خاص و به شدت تلقين پذير ( هيستريونيك ) مي باشند ، ضمنا بايد توجه داشت كه مفهوم هيستري با مفهوم تمارض ( تظاهر به بيماري كردن ) به كلي متفاوت است ، چرا كه شخص هيستريك واقعا و بدون آن كه خود بخواهد علائم بيماري ها را تقليد مي كند اما شخص تمارض كننده ، خود به خوبي مي داند كه بيمار نيست ، اما بدلايلي ادعاي داشتن علائم بيماري را مي نمايد و به بيماري كاملا آگاهانه تظاهر مي كند .
بدين ترتيب مبتلايان به اختلالات هيستريك ، ممكن است علائم هر بيماري جسمي و رواني را تقليد نمايند ، مثلا دچار فلج شوند ، به حملات صرع مبتلا گردند ، كور شوند ، هويت خود را فراموش كنند و علائم بيماري هاي رواني مختلف را نشان دهند و ..
لازم به توضيح است كه اين اختلال به شكل كم و بيش طبيعي ، در افراد كاملا سالم نيز ممكن است به چشم بخورد ، بعنوان مثال يكي از شايعترين جلوه هاي آن در ميان برخي از دانشجويان پزشكي ديده مي شود ، كه ضمن ورود به هر بخش آموزشي جديد در بيمارستان ، علائم بيماران آن بخش را در خود مي يابند ! مثلا در ورود به بخش قلب ، احساس مي كنند كه در صداي قلب آنها سوفل ( صداي اضافي و غير طبيعي ) وجود دارد يا در ورود به بخش روماتولوژي ( بيماريهاي روماتيسمي ) احساس درد شديد در زانو و ساير مفاصل خود مي كنند و يا بخصوص در ورود به بخش روانپزشكي ، گمان مي كنند كه دچار يك بيماري شديد رواني ، مثلا اسكيزوفرني ( جنون جواني ) هستند !
كه البته همانطور كه گفته شد ارتباط ظريف اين حالات هيستريك با پديده نيرومند تلقين ، توجيه كننده قضيه در تمام موارد است . اما صرفنظر از مشكلات مختلفي كه اشخاص مبتلا به اختلالات هيستريك براي خود و اطرافيانشان ايجاد مي كنند ( از جمله مشكلات متعددي كه يك زن هيستريك مي تواند براي شوهر بيچاره اش ايجاد كند ! )(2) ، تنها در بعد بيماريهاي ناشي از هيستري ، پيوسته هزينه هاي كلان و سرسام آوري از بودجه خانواده ها و بيكمارستانها و مراكز بهداشتي مختلف صرف آزمايشات تشخيصي و عمليات درماني بيهوده و بي نتيجه اي مي شود كه در مورد بيماريهاي ساختگي افراد هيستريك ، انجام مي گردد . بر اين اساس چنانچه راههاي نيرومند و موثري ، براي پرهيز از اين قبيل اختلالات و پيشگيري از آنها يافت شود ، نتايج بسيار مطلوبي حاصل خواهد شد .
اما همانطور كه گفته شد ، زير بناي بروز اختلالات هيستريك ، نياز مفرطي است كه مبتلايان به جلب توجه و نفع از اطرافيان و حتي مركز همه توجهات قرار گرفتن دارند. اين افراد نياز مبرمي به محبت و تاييد اطرافيان در خود احساس مي كنند ، كه ارضاي اين نياز هم براي اطرافيان بسيار دشوار است و احيانا اگر اين توجه و محبت كه نياز آنهاست بوسيله كسي به آنها داده شود ، آن وقت شروع به امتحان فرد مي كنند ، تا حدي كه اغلب منجر به بازگرفتن محبت ( توسط شخص محبت كننده ) مي شوند .(3)
بر اين اساس چنانچه انسان ، پيوسته كسي را در دسترس داشته باشد كه آن شخص را قدرتمندترين قدرتمندان و در عين حال مهربانترين مهربانان بداند و متوجه باشد كه آن قدرتمند مهربان پيوسته او را به نظاره نشسته است و به امور او بيش از هر كسي آگاه است و از هيچ نعمت و محبتي نسبت به او دريغ نمي كند . ديگر هرگز محبت و عشق را از غير او ، انتظار نخواهد داشت و در نتيجه احتمال ابتلاء به هيستري در مورد او بسيار كم خواهد بود و اين صفت ( انتظار نداشتن عشق و محبت جز از خدا ) صفت بندگان خالص خدا و نمازگزاران حقيقي است . آنان كه معني اذكروني اذكركم را به خوبي دريافته اند و مي دانند كه در مقابل لبيك آنها به پروردگار عالم ، در اقامه نماز و ذكر روزانه پروردگار ، خداي تبارك و تعالي نيز به آنان توجهي فوق حد تصور مي كند .
پس در بعد پيشگيري ، امكان درگيري نمازگزار واقعي ، با اين قبيل اختلالات كه ناشي از نياز به توجه اطرافيان و غير خدا مي باشد ، چيزي در حد صفر خواهد بود .اما در بعد درمان بايد به خاطر داشت كه بيماران هيستريك ، تلقين پذيرند و به همان سهولت كه به تلقين هاي مضر جواب مي دهند به تلقين هاي مفيد نيز پاسخ مي دهند .(4)
و به اين ترتيب تلقين هاي سازنده رواني توأم با نماز ( كه در شماره گذشته به اختصار به آن اشاره شد ) به خصوص تلقين كه بوسيله نماز انسان در مقابل مهربانترين ، دلسوزترين و متوجه ترين و در عين حال تواناترين و موثرترين و قدرتمندترين ، موجود هستي قرار مي گيرد ، مي توانند بعنوان درمانگر اين قبيل اختلالات مطرح باشند . چرا كه با تكرار نمازهاي يوميه ، نمازگزار مي آموزد براي آن كه رحمت بيكران خالق آفرينش را به سمت خود متوجه سازد ، چاره اي ندارد جز آن كه دستورات سعادت بخش او را اجرا كند و از جمله در صدر اين دستورات پيوسته به اقامه نماز بپردازد . به قول حافظ شيرين سخن :
گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
پيوند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد پيوند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
هر چند كه ادامه همين سير و سلوك عاشقانه و تبادل عشق و محبت ميان عابد و معبود در نماز ، سبب مي شود ، انسان به جايي برسد ، كه حد آن براي ذهن ها و انديشه هاي حقير و كوچك ما گنهكاران ، غير قابل تصور است . آن جائي كه پيشواي سوم شيعيان ، حضرت ابا عبد اله الحسين (ع) ، در دعاي شريف عرفه آن را اين گونه ترسيم مي كنند : انت الذي ازلت الاغيار عن قلوب احبائك حتي لم يحبوا سواك و لم يلجئوا الي غيرك
بار پروردگار ! تو همان كسي هستي كه اغيار و نامحركان را از صحنه دل عاشقانت ، چنان دور نمودي ، كه آنان به جز تو ديگري را دوست نداشته باشند و به غير تو پناه نبرند .(5)
________________________________________
1. مطالب علمي اين مقاله ، از جلد دوم ترجمه فارسي روانپزشكي كاپلان ـ سادوك ، تهيه شده است .
2. به قول استاد دكتر محمد علي شيرازي ( از اساتيد برجسته دانشگاه علوم پزشكي ايران ) بدترين نوع زني كه يك مرد ميتواند به همسري برگزيند ، يك زن هيستريونيك است ( چرا كه آن زن ممكن است روزي ده بار تهديد به خودكشي كند !؟ ) و در عوض بهترين نوع زن براي يك مرد ، يك زن افسرده است : ساكت ، آرام ، مطيع و بي توقع !؟!
3.روانپزشكي لينفورد ـ ريس . مقاله هيستري ، ترجمه دكتر ابراهيم تقوي صفحه 290
4.منبع قبلي صفحه 291
5.مفاتيح الجنان ـ حاج شيخ عباس قمي (ره) ، دعاي عرفه ، ضمنا براي مشاهده جلوه هايي نوراني از مناجات عاشقانه امامان معصوم (ع) مراجعه كنيد به مناجات خمس عشر در كتاب شريف مفاتيح الجنان .


ادامه مطلب


[ سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  ] [ 6:06 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

از كجا بدانيم نمازمان قبول شده؟

روح نماز
نماز باز دارنده از فحشا و منكرات است. نماز و صلات از وصلت و پيوند است، يا از زيارت و ديدار. حضرت امير عليه السلام در تفسير قد قامت صلواة فرموده : يعنى وقت ديدار يا رحمت فرا رسيد. (1)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس نمازش او را از زشتى و گناه باز ندارد، از خدا دورتر مي‌شود. نماز كسى كه از نمازش اطاعت نمي‌كند نماز نيست. اطاعت نماز يعنى بازداشتن از گناه و زشتى.
روايت است يكى از انصار همراه پيامبر نماز مي‌خواند، ولى مرتكب گناه مي‌شد. به پيامبر گفتند، فرمود: بالاخره روزى نمازش از گناه باز خواهد داشت چندى نگذشت كه توبه كرد!
امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس مي‌خواهد بداند نمازش قبول شده يا نه، بنگرد آيا نمازش او را از فحشا و منكر باز داشته است يا نه؟ به هر مقدار كه باز داشته، همان مقدار از نمازش پذيرفته شده است. نماز بى روح تأثيرى در جلوگيرى از گناه ندارد. و اين حقيقتى قرآنى است. نمازى كه خاصيت بازدارندگى از گناه را نداشته باشد، تنها شكلى از نماز و اسكلتى بى روح است. هر مقدار كه نماز روح داشته باشد، تاثير گذار است. نماز بى روح نوعى نفاق است. نفاق آنست كه خشوع اندام، بيش از خشوع دل و درون باشد. هر مقدار از نماز كه فاقد روح باشد، به سوى خدا بالا نمي‌رود. آيات و روايات نشان مي‌دهد نماز، تنها اعمال و حركات ظاهرى نيست.
خداوند مي‌فرمايد "واى بر نمازگزارانى كه در نمازشان اهل سهو و سهل انگارى هستند". اين آيه غفلت نمازگزاران را مذمت و سرزنش مي‌كند، با آن كه نماز مي‌خوانند. مؤمنانى رستگارند كه در نمازشان خاشع باشند. نماز را براى ياد من بر پا دار. نماز را در حال مستى نخوانيد تا آنكه بدانيد چه مي‌گوييد.(2) گفته‌اند مستى، هم مستى شراب است و هم مستى دنيا، چرا كه مست نمي‌فهمد چه مي‌گويد.
امام صادق فرمود: هر كس مي‌خواهد بداند نمازش قبول شده يا نه، بنگرد آيا نمازش او را از فحشا و منكر باز داشته است يا نه؟ به هر مقدار كه باز داشته، همان مقدار از نمازش پذيرفته شده است. نماز بى روح تأثيرى در جلوگيرى از گناه ندارد
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند به نمازگزارى كه قلبش همراه دلش حاضر نباشد نمي‌نگرد. وقتى نماز واجب مي‌خوانى، سر وقت بخوان، به گونه نماز وداع كننده اى كه مي‌ترسد ديگر بازگشتى نداشته باشد. يعنى گويا آخرين نماز است.
حضرت ابراهيم كه درود خدا بر او باد هنگام نماز و نيايش، ناله‌اش از مسافتي طولاني شنيده مي‌شد و در نمازش مثل بيمناكان، زارى مي‌كرد. به نقل از يكى از همسران پيامبر: رسول خدا صلى الله عليه و آله با ما مشغول صحبت بود، وقت نماز كه مي‌رسيد گويى ما را نمي‌شناخت.
اميرالمومنين عليه السلام هنگام وضو از بيم خدا رنگ از چهره‌اش مي‌پريد و هر گاه وقت نماز مي‌رسيد، مي‌لرزيد و رنگ به رنگ مي‌شد. علت آنرا پرسيدند، فرمود: هنگام اداى امانتى رسيده است كه آسمانها و زمين از پذيرفتن آن ابا كردند و ترسيدند.
امام حسن مجتبى عليه السلام وقتى از وضو گرفتن فارغ مي‌شد، رنگش عوض مي‌شد. وقتى از او پرسيدند فرمود: كسيكه كى خواهد بر خداى صاحب عرش وارد شود، سزاوار است رنگ ببازد.!
امام سجاد هنگام وضو رنگش دگرگون مي‌شد، خانواده اش پرسيدند اين چه حالتى است كه هنگام وضو پيدا مي‌كنى ؟ فرمود: آيا مي‌دانى در حضور چه كسى مي‌خواهم بايستم ؟ گاهى در نماز عبا از دوشش ‍ مي‌افتاد، ولى آنرا درست نمي‌كرد تا نمازش پايان يابد، علت را پرسيدند، فرمود: مي‌دانيد در برابر چه كسى ايستاده بودم؟ نماز بنده به مقدارى پذيرفته است كه اقبال و توجه قلبى داشته باشد.
وقتى امام سجاد عليه السلام به نماز مي‌ايستاد، مثل تنه يك درخت بى حركت بود، مگر آنچه را باد تكان دهد!
-----------------------------------------------
1- الصلاه فى الكتاب و السنة، ص 146
2-نساء، آيه 43

 


ادامه مطلب


[ سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  ] [ 5:51 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

استخفاف نماز

يكي از گناهان، استخفاف نماز يعني سبك شمردن نماز است. نماز نخواندن يك گناه بزرگ است و نماز خواندن اما نماز را خفيف شمردن، استخفاف كردن، بي اهميت تلقي كردن گناه ديگري است. پس از وفات امام صادق عليه السلام، ابوبصير آمد به ام حميده تسليتي عرض كند. ام‏ حميده گريست.
ابوبصير هم كه كور بود گريست. بعد ام حميده به ابوبصير گفت: ابوبصير! نبودي و لحظه آخر امام را نديدي، جريان عجيبي رخ داد.
امام در يك حالي فرو رفت كه تقريبا حال غشوه‏اي بود. بعد چشمهايش را باز كرد و فرمود: تمام خويشان نزديك مرا بگوئيد بيايند بالاي سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت كرديم. وقتي همه جمع شدند، امام در همان حالات كه لحظات آخر عمرش را طي مي‏كرد يك مرتبه چشمش‏ را باز كرد، رو كرد به جمعيت و همين يك جمله را گفت: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة» هرگز شفاعت ما به مردمي كه نماز را سبك‏ بشمارند، نخواهد رسيد. اين را گفت و جان بجان آفرين تسليم كرد.
امام نفرمود كه شفاعت ما به مردمي كه نماز نمي‏خوانند نمي‏رسد آن كه‏ تكليفش خيلي روشن است، بلكه فرمود به كساني كه نماز را سبك مي‏شمارند. يعني چه نماز راسبك مي‏شمارند؟ يعني وقتي و فرصت دارد، مي‏تواند نماز خوبي با آرامش بخواند ولي نمي‏خواند. نماز ظهور و عصر را تا نزديك‏ غروب نمي‏خواند، نزديك غروب كه شد مي‏رود يك وضوي سريعي ميگيرد و بعد با عجله يك نمازي مي‏خواند و فورا مهرش را مي‏گذارد آنطرف، نمازي كه نه‏ مقدمه دارد و نه مؤخره، نه آرامش دارد و نه حضور قلب. طوري عمل مي‏كند كه خوب ديگر اين هم يك كاري است و بايد نمازمان را هم بخوانيم. اين خفيف شمردن‏ نماز است.
اين جور نماز خواندن خيلي فرق دارد با آن نمازي كه انسان به‏ استقبالش مي‏رود، اول ظهر كه مي‏شود با آرامش كامل مي‏رود وضو مي‏گيرد، وضوي با آدابي، بعد مي‏آيد در مصلاي خود اذان و اقامه مي‏گويد و با خيال‏ راحت و فراغ خاطر نماز مي‏خواند. السلام عليكم را كه گفت فورا در نمي‏رود. مدتي بعد از نماز با آرامش قلب تعقيب مي‏خواند و ذكر خدا مي‏گويد.
اين علامت اين است كه نماز در اين خانه احترام دارد. نماز خوانهائي كه‏ خودشان نماز را استخفاف مي‏كنند، يعني كوچك مي‏شمارند، نماز صبحشان آن‏ دم آفتاب است نماز ظهر و عصرشان آن دم غروب است، نماز مغرب و عشاشان چهار ساعت از شب گذشته است و نماز را با عجله و شتاب مي‏خوانند، تجربه نشان داده كه بچه‏هاي اينها اصلا نماز نمي‏خوانند. شما اگر بخواهيد واقعا نماز خوان باشيد و بچه‏هايتان نماز خوان باشند نماز را محترم‏ بشماريد، نمي‏گويم نماز بخوانيد، بالاتر ازنماز خواندن محترم بشماريد.
اولا براي خودتان در خانه يك مصلائي انتخاب كنيد (مستحب هم هست) يعني‏ در خانه نقطه‏اي را انتخاب بكنيد كه جاي نمازتان باشد مثل يك محراب‏ براي خودتان درست كنيد. اگر مي‏توانيد همان طوري كه پيغمبر اكرم يك‏ مصلي داشت، جاي نماز داشت، يك اتاق را به عنوان مصلي انتخاب بكنيد.
اگر اتاق زيادي نداريد، در اتاق خودتان يك نقطه را براي نماز خواندن‏ مشخص كنيد، يك جانماز پاك هم داشته باشيد. در محل نماز كه مي‏ايستيد، جانماز پاكيزه‏اي بگذاريد، مسواك داشته باشيد، تسبيحي براي ذكر گفتن داشته باشيد، وقتي كه وضو مي‏گيريد اينقدر با عجله و شتاب نباشد.
پس نماز را نبايد استخفاف كرد، نبايد سبك شمرد، نبايد انسان كوشش بكند كه در نماز فقط به واجباتش قناعت بكند و بگويد خوب، برويم ببينيم فتواي مرجع تقليد چيست؟ آيا مي‏گويد سه تا سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله‏ اكبر بايد گفت يا يكي هم كافي است؟ خوب مجتهد بايد فتوايش را بگويد.
مجتهد مي‏گويد يكي هم كافي است، احتياط مستحبي اين است كه سه تا گفته‏ شود. ديگر ما نبايد بگوئيم حالا كه گفته‏اند يكي كافي است ما هم يكي‏ بيشتر نمي‏خوانيم. اين فرار از نماز است.
ما بايد طوري باشيم كه وقتي‏ هم كه مجتهد بما مي‏گويد يكي واجب است و دو تاي ديگر مستحب، بگوئيم ما مغتنم مي‏شماريم و آن دو تاي ديگر را هم مي‏گوئيم.

سبطین


ادامه مطلب


[ سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  ] [ 5:43 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

احکام قضای نماز شب

احکام قضای نماز شب

43598321188171281575.jpg;

وقتی انسان صلاة ‌اللیل را مقدم می ‌کند که بترسد خواب بماند، اما اگر به ‌طور اتفاقی قبل ‌از فجر بیدار شد، صاحب عروه می ‌فرماید: در این‌ صورت، صلاة ‌‌اللیل اعاده ندارد.
 
 
اذا قدمها ثم انتبه فی وقتها لیس علیه ‌الاعاده [عروة الوثقی/1/525]
 
* عدم لزوم اعاده بعد از تقدیم نماز شب بر نصف شب

 
وقتی انسان صلاة ‌اللیل را مقدم می ‌کند که بترسد خواب بماند، اما اگر به ‌طور اتفاقی قبل ‌از فجر بیدار شد، صاحب عروه می ‌فرماید: در این‌ صورت، صلاة ‌‌اللیل اعاده ندارد، و کذا در سایر اعذار، مثلاً می ‌ترسید محتلم شود، اما قبل ‌از طلوع فجر بیدار شد، دید محتلم نیست. ایشان می ‌فرماید: در این صورت، اعاده لازم نیست. انتباه؛ یعنی بیدار شدن. و نیز در سفر، اعاده، لزومی ندارد بلکه مشروعیتی ندارد؛ چون در سفر، وقت صلاة ‌اللیل مع ‌العذر مقدم است و امر صلاة ‌اللیل را امتثال کرده است، دیگر امر به صلاة ‌اللیل ندارد، مطلوب، صرف ‌الوجود بود، که به اول ‌الوجود محقق می‌ شود. لذا در مواردی که امر روی طبیعت است، و متعلق به طبیعی شده است، و شارع صرف ‌الوجود را می ‌خواهد، بعد ‌از این ‌که انسان فردی از او را اتیان کرد و صرف ‌الوجود موجود شد، اعاده ‌اش مشروع نیست. چون امر ساقط شده است. بدان جهت در مواردی که می ‌گوییم: اعاده مستحب است، ‌در آن موارد مثل این‌ که کسی صلاة را فرادی خوانده، بعد با جماعت اعاده می ‌کند، این روی دلیل خاص است، و اگر دلیل خاصی در موردی قائم نشود، مشروعیت اعاده وجهی ندارد، امری محرز نیست. یعنی آن امر اولی یقیناً ساقط شده است، و اصل هم این است که امر دومی نیاز به اعاده ندارد.
 
بعضی خیال می ‌کنند اگر شخصی وضو گرفت و صلاة ظهرش را خواند، لکن حواسش در صلاة ظهر پرت بود و فکرش جای دیگری بود؛ یک وقت دید که سلام را می ‌گوید، صلاة ظهر تمام شد. گفت: این نماز به دلم نچسبید، خدا شیطان را لعنت کند،‌ بگذار صلاة ظهر را اعاده کنم، اعاده کردن مشروع نیست. چون حضور قلب شرط صحت صلاة نیست. صلاتی که واقع شده است صحیحاً واقع شده، امر به صلاة ظهر طبیعی بود،‌ صرف ‌الوجود بود ساقط شده است. لذا در مانحن فیه اگر دلیلی بر اعاده قائم شد و احتمال دادیم که دلیلی داشته باشد، یا در واقع مطلوب باشد، آن یک مطلب دیگری است، و الا به آن امر اول که احتمال می‌ دهم باقی باشد، نمی ‌شود اعاده کرد، بدان‌ جهت اگر مسافر باشد صلاة ‌اللیل را هم امتثال  کرده امرش ساقط شده است، و اما اگر در حضر باشد، معذوری باشد، معنای تعجیل یعنی شارع این را بدل از متعلق امر قرار داده است، وقتی که بدل را اتیان کرد، دیگر تکلیفی بعد ‌از انتصاف ‌اللیل به صلاة ‌اللیل ندارد. تعجیل این است و لذا وجهیت ندارد، اعاده ندارد، و آن ‌چه در عروه می ‌فرماید، صحیح است.
 
* قضای صلاة ‌اللیل به نحو تعجیل افضل است

 
«اذا دارالامر بین تقدیم صلاة اللیل علی وقتها أو قضائها فالارجح ‌القضاء» [عروة الوثقی/1/525] این هم که سابقاً معلوم شد که گفتیم: اگر مسافر باشد، و معذوری باشد، قضا افضل نیست. چون در مسافر، توسعه است، اتیان در وقت فعل است، قضا نمی ‌تواند از ادا افضل باشد، و اما اگر انسان در حضر باشد و عذری در حضر داشته باشد،‌ قضا افضل است. چون صحیحه معاویة ‌بن وهب و غیر صحیحه معاویه ‌بن وهب دلالت کرد که قضا افضل است. [ر.ک وسایل ‌الشیعه/4/255/ باب45] این را هم گذشتیم.
 
* فروض ثلاثه دیر شدن نماز شب و حکم آن ‌ها
 
مسئله: «اذا طلع ‌الفجر و قد صلّی من صلاةِ‌ اللیل اربع رکعات او ازید اتمها مخففة و ان لم یتلبس بها قدم رکعتی ‌الفجر ثم فریضته و قضاها ولو اشتغل بها اتم ما فی یده ثم أتی برکعتی ‌الفجر و فریضته قضی‌ البقیة بعد ذلک». (عروه/1/ 525)
 
می ‌رسیم به مسئله مهمه ‌ای که محل ابتلای آن ‌هایی است که مواظبت به صلاة‌ اللیل دارند. دو تا مطلب را ابتداءً من باب مقدمه می ‌گویم در ذهنتان حاضر باشد.
 
مقدمه اول: وقتی که طلوع فجر شد، وقت صلاة ‌‌الوتر که رکعت یازدهمی است،‌ تمام می ‌شود، چون به انتصاف لیل، وقت داخل می ‌شود،‌ و به طلوع فجر صادق تمام می ‌شود. این مقتضایش این است که صلاة ‌اللیل اگر امری هم پیدا کند که بعد‌از طلوع فجر، صلاة لیل را بخواند، آن امر، امر قضایی است. آن بعد ‌از خروج وقت است.
 
* مطلوبیت صلاة‌ وتر مستقلاً

 
مقدمه دوم: صلاة ‌الوتر که دو رکعة صلاة شفع و یک رکعة صلاة وتر است، این ‌ها جزء صلاة ‌اللیل هستند، و لکن نه به معنای این ‌که این ‌ها امرشان ضمنی است،‌ بلکه امر صلاة ‌الوتر که سه رکعت است، امر استقلالی است. اگر انسان صلاة ‌اللیل را که هشت رکعت است نخواند، شفع و وتر را بخواند، یا صلاة ‌الوتر بلکه یک رکعت را بخواند، قبل ‌از فجر مطلوبیت مستقله دارد. این از روایات معتبره استفاده شده است. [ر.ک وسایل ‌الشیعه/4/257/باب46] این سه رکعت خودش مطلوبیت مستقله دارد، مثل آن دو رکعت، دو رکعت صلاة لیل نیست که آن ‌ها در ضمن هشت رکعت مطلوب هستند.
 
منتها اگر صلاة ‌‌الوتر (سه رکعت) را نخوانده است و طلوع فجر شد، قضا می ‌شود، و اگر هشت رکعت را نخوانده طلوع فجر شد، هشت رکعت صلاة ‌الیل قضا شده است. اگر هیچ کدام را نخواند، همه ‌اش قضا شده است.
 
* سه فرض صاحب عروه در مسئله دیر شدن نماز شب
 
1ـ چهار رکعت از صلاة ‌اللیل را که یازده رکعت است، خوانده و دید فجر طلوع کرد، ایشان می ‌فرماید: صلاة ‌اللیل را تمام می ‌کند. ظاهرش این است که یازده رکعت و «رکعتی ‌الفجر» را که بعد ‌از طلوع فجر است، تمام می‌ کند از ظاهر عبارت ایشان اتیان، به عنوان ادا است. چطور «من ادرک رکعة من ‌الصلاة فی وقتها فقد ادرکها» گفتیم: قصد ادا می ‌کند، ولو یک رکعت را در وقت درک کرده باشد.
 
2ـ فرض دوم؛ اگر بلند شد دید طلوع فجر شده است،‌ چیزی هم از صلاة‌ لیل نخوانده، می ‌فرماید: این فجر دومی است، صلاة‌ لیلش قضا شده است «رکعتی ‌الفجر» را می ‌خواند صلاة ‌صبح را می ‌خواند، بعد صلاة لیل را قضا می ‌کند.
 
3ـ فرض ثالث؛ این است که «تلبس بصلاة ‌اللیل»؛ صلاة ‌‌اللیل را شروع کرد، نگاه کرد دید که فجر طلوع کرد، چهار رکعت نخوانده است، اگر چهار رکعت یا زیادتر از چهار رکعت خوانده بود، تمام می‌ کند و ظاهر عبارتش این است که ادا است، یعنی ادای حکمی است، مثل «من ادرک». و اما اگر تلبس کرده بود ولکن چهار رکعت نخوانده، مقداری از صلاة لیل را خوانده، می‌ گوید: «أتم ما بیده» آن را که شروع کرده و در اثناء آن است را تمام می ‌کند نه صلاة ‌اللیل را؛ مثلاً دو رکعت از صلاة ‌‌اللیل را شروع کرده، به رکعت دوم رفت، دید طلوع فجر شده، آن دو رکعت را تمام می ‌کند. وقتی که تمام کرد، بعد فریضه فجر را می ‌خواند، بعد بقیه را قضا می ‌کند. این فتوایی است که صاحب عروه (ره) در عروه داده است.
 
اما این‌ که چهار رکعت در فرض اولی از صلاة لیل را خواند، و طلوع فجر شد، بعد صلاة لیل را تمام می ‌کند، گفتیم: ظاهر عبارت این است که این ادای حکمی است، چون چهار رکعت را خوانده، مثل «من ادرک» ادای حکمی حساب می ‌شود. این، خلاف قاعده است، باید دلیل داشته باشد که می ‌تواند.
 
مقتضای قاعده اولیه این است که بعد چهار رکعت از صلاة لیل را خوانده، بقیه‌ اش را قضا کند. و اما این ‌که تمامش را اداءاً تمام کند، و ادای حکمی‌ شود، این، احتیاج به دلیل دارد. اتفاقاً در این مسئله مشهور اصحاب ما هم بر این هستند: که اگر چهار رکعت را خواند، طلوع فجر شد، آن صلاة ‌اللیل را تمام می ‌کند. ظاهر کلمات این ‌ها هم این است که آن صلاة ‌اللیلی که به عنوان ادا شروع کرده بود، به همان عنوان ادا تمام می ‌کند.
 
اگر کسی از شما پرسید: در عبارت عروه که نیت ‌الاداء ندارد، شما از کجا می‌ گویید ظاهر صاحب عروه است؟ می ‌گوییم: فرض این است آن چهار رکعت را به عنوان ادا اتیان کرده، بعد می ‌گوید: «اتمها» یعنی آن چهار رکعت ادایی را تمام می ‌کند. اگر قضا بود می ‌گفت: به نیت قضا. و این مشهور اصحاب ما است قدیماً و حدیثاً و بعضی دعوای اجماع و تسالم اصحاب کرده ‌اند. [جواهرالکلام/7/213] دلیل این کلام چیست؟ استدلال به روایت کرده ‌اند.
 
* روایت دال بر اتمام چهار رکعت به نیت ادا
 
صاحب وسایل می فرماید: [وسایل ‌الشیعه/4/260/باب47] «مَنْ صلّی اربعَ رَکَعاتٍ من صلاةِ ‌اللَّیلِ فطلع ‌الفجر استحب له اکمالها» همان صلاة ‌‌اللیل را کامل کند. صلاة ‌اللیل که واجب نیست، «استحب له» یعنی مستحب است این صلاة ‌اللیل ادایی را تمام کند «قبل ‌الفریضة» قبل ‌از این‌ که صلاة‌ صبح را بخواند تمام کند. روایت اولی این است (وسایل ‌الشیعه/3/ 260/ح1) «محمد‌بن‌ الحسن، باسناده عن محمد‌بن احمد‌بن یحیی، عن محمد‌بن اسماعیل، عن علی ‌بن الحکم، عن ابی ‌الفضل ‌النحوی، عن ابی ‌جعفر‌الاحول محمد‌بن ‌النعمان (ره)» ـ این ابی ‌الفضل ‌النحوی، توثیقی ندارد و لذا روایت از این جهت ضعیف است ـ «قال: قال ابوعبدالله (ع): اذا کنت انت صلیتَ اربع رکعات من صلاة ‌‌اللیل قبل طلوع ‌الفجر فأتم‌ الصلاة» همان صلاة ‌اللیل را تمام کن «طلع او لم یطلع» فجر طلوع کند یا نکند. صلاة‌‌ اللیل را تمام کن! ظاهر روایت هم این است که این صلاة ‌‌اللیل ادائی را تمام کن.
 
قرینه دیگری هم گفته شده است که مراد از این، ادا است. صلاة ‌اللیل ادائی است. یکی خصوصیت اربع رکعات است. اگر‌ بنا باشد قضا باشد که احتیاج به «اربع رکعات خواندن ندارد، یک رکعت هم بخواند، بقیه را به ‌عنوان قضا می ‌تواند تمام کند. لذا در عروه آن فقیه عظیم ‌الشأن (ره) در جایی که شیئ را متلبّس شده است، می ‌گوید او را  تمام می‌ کند بقیه را قضا می‌ کند تصریح می‌ کند که بعد قضا می ‌کند. و الا اربع رکعات خصوصیتی ندارد غیر از این ‌که او را تمام کند، اما این روایت، من حیث ‌السند ضعف دارد، و از آن طرف هم در فقه ‌الرضوی هم عین این عبارت هست که «و ان کنت صلیت من صلاة ‌اللیل اربع رکعات قبل طلوع‌ الفجر فاتم ‌الصلاة طلع ‌الفجر او لم‌‌ یطلع» [فقه ‌الرضا (ع)/139] گفتیم: روایت بودنِ کتابِ فقه رضوی، ثابت نیست.
 
* عدم دلالت اخبار تسامح در ادله سنن بر مقام
 
بعضی از اصحاب و فقهای ما گفته ‌اند: ضعف سند، اشکالی ندارد، چون مسئله «متسالم علیه» بین اصحاب است. دعوای اجماع شده «ضعف ‌السند یجبر بعمل ‌الاصحاب» جبران می ‌شود. [مستمسک ‌العروة الوثقی/5/12] به کرات و مرات عرض کرده‌ا م، این ‌جا، جای جبر نیست. چرا؟ چون در مانحن فیه جُل اصحاب ما ملتزم هستند که در ادله سنن تسامح می ‌شود؛ و یکی از آن ‌ها صاحب عروه است، که در مستحبات ملاحظه سند نمی‌ شود، روی اخبار تسامح در ادله سنن است. و این اخباری که وارد شده در تسامح در ادله سنن یعنی روایت ولو ضعیف باشد، مادامی که کذبش معلوم نیست، می ‌شود آن فعل را مستحباً اتیان کرد. در جای خودش مقرر شده است که این معنا از اخبار تسامح در سنن استفاده نمی ‌شود، در مستحبات اعتبار سند لازم نیست. روایت ولو ضعیف باشد محتمل ‌الصدق بشود این در استحباب، کافی است، این معنا مستفاد نمی ‌شود، و ما احتمال می ‌دهیم جل اصحاب یا جمله ‌ای از اصحاب که ملتزم به این حکم شده ‌اند، روی همان قاعده تسامح ملتزم شده ‌اند، که خیلی بعید نیست.
 
جایز بودن عبادت، اقلش این است که امر استحبابی داشته باشد. چون عبادت، باید مطلوبیت شرعیه داشته باشد، تا مقرب بشود. این ‌که می ‌گویند: این صلاة، جایز است یعنی مستحب است.
 
اگر کسی بگوید: این روایت، من حیث ‌السند ضعیف است. بعداز این ‌که چهار رکعت را خوانده است باید بقیه را، به قصد مطلوبیت فعلیه تمام کند، اعم از این ‌که قضا باشد یا اداء. خواهیم گفت: قضا کردن صلاة ‌اللیل بعد‌از طلوع فجر عیب ندارد؛ و نیز صلاة ‌‌الوتر را بعد ‌از طلوع ‌الفجر قبل ‌از صلاة غداة هم قضا کردن عیب ندارد. و امام (ع) که می ‌فرماید: «أتمها» چون نیت ادا و قضا در این مورد لازم نیست. «اتمها» یعنی آن صلاة ‌اللیل را تمام می ‌کند. اگر در خارج وقت است قضا می ‌شود، و اگر در داخل وقت است ادا می ‌شود و اگر کسی در دلالت مناقشه کند. که این روایت دلالتی به اداء ندارد، امام (ع) می ‌فرماید: «اذا صلیت اربع رکعات» دست بر ندار تمامش کن! اما این‌ که اداء یا قضا می‌ شود! قصدش معتبر نیست. اگر قبل ‌از وقت است فجر، طلوع نکرده اداء است. بعدش باشد قضا است. آن وقت علی ‌القاعده می ‌شود، این دیگر احتیاج به روایت ندارد. کسی دو رکعت بخواند بعد بقیه ‌اش را بعد‌از طلوع فجر بخواند به قصد تکلیف فعلی، آن عیب ندارد. چون قضا حساب می ‌شود، اشکالی ندارد و احتیاج به روایت ندارد. بلکه نیت اداء احتیاج به روایت دارد. بدان‌ جهت می ‌گوییم: اگر روایت تمام شد اینجور می ‌شود.
 
* روایت معارض دال بر قضا بودن مقدار صلاة ‌‌اللیل بعد‌الفجر
 
اشکال دیگرِ این روایت این است که با روایت دیگر که آن هم ضعیف است معارضه دارد: [وسایل ‌الشیعه/4/260/ح2] «و باسناد‌الشیخ عن الحسین ‌بن سعید عن محمد‌بن سنان، عن ابن ‌مسکان، عن یعقوب ‌البزاز» یقعوب ‌بن بزاز ظاهراً یعقوب ‌بن سالم بزاز است که ثقه است «قال: قلت له: اقوم قبل طلوع ‌الفجر بقلیل» کمی قبل ‌از طلوع فجر از خواب بلند می ‌شوم «فأصلی اربع رکعات» چهار رکعت از صلاة ‌اللیل را می‌خوانم «ثم أتخوف ان ینفجر‌الفجر» می ‌ترسیم اگر صلاة ‌‌اللیل را ادامه بدهم، فجر طلوع کند «ابدأ بالوتر؟» این چهار رکعتی که خوانده ‌ام رها کنم و شروع به وتر بکنم؟ «أو أتم‌ الرکعات» یا آن رکعات که چهار رکعتش را خوانده ‌ام همان رکعات را بخوانم؟ «فقال: لا» تمام نکن. «بل اوتر» قطع کن و صلاة وتر را شروع کن «و أخر‌الرکعات حتی تقضیها فی صدر‌النهار» آن رکعاتی که باقی ماند، در روز آن ‌ها را قضا کن! این روایت می‌ گوید: چهار رکعت را تمام نکن صلاة وتر را بخوان و صلاة وتر را که خواندی، بقیه ‌اش را بعد قضا کن! معلوم می ‌شود در مانحن فیه آن صلاتی که انسان می‌ خواند، صلاة اداء بود، آن روایت می ‌گوید: صلاة اداء است. این می‌ گوید: نه، این صلاة اداء نیست،‌ وتر را بخوان که قبل ‌از طلوع فجر، سه رکعت را تمام کنید، یا یک رکعت را تمام کنید، و آن ‌ها را بعد قضاکن؟ این روایت با آن روایت سابقه معارضه دارد.
 
* جمع عرفی بین دو روایت به ظاهر متعارض در اداء یا قضاء صلاة لیل
 
ولکن به نظر ما این روایت، جمع عرفی دارد؛ این ‌ها با همدیگر معارضه ‌ای ندارند. یعنی روایت دومی اخص از روایت اولی است، و روایت اولی را تقیید می‌ کند. در روایت اولی که مطلق است این بود که «اذا کنت انت صلیت اربع رکعات من صلاة ‌‌اللیل قبل طلوع ‌الفجر فأتم‌ الصلاة» صلاة را تمام کن «طلع ‌الفجر او لم یطلع» این شامل می ‌شود هم آن صورتی را که انسان وقت برای صلاة وتر در وقت ادایی‌ اش داشته باشد، یا نداشته باشد، چهار رکعت خوانده بعد هم دیده طلوع فجر شده است، آنجا امام (ع) می ‌فرماید: صلاتت را تمام کن «طلع ‌الفجر او لم یطلع» شما صلاتت را تمام کن.
 
روایت دومی مال کسی است که آن وقتی که چهار رکعت خوانده و طلوع فجر نشده است. می ‌ترسد صلاة ‌الوتر بعد ‌از طلوع فجر بیفتد، «قلت له: اقوم قبل طلوع ‌الفجر بقلیل فاصلی اربع رکعات ثم أتخوف ان ینفجر‌الفجر» می ‌ترسیم فجر طلوع کند «ابداً بالوتر؟» صلاة ‌الوتر را شروع کنم که یقین کند در وقتش واقع شده؟ «أو اتم‌ الرکعات؟» یا رکعات را تمام کنم؟ این‌ جا فرمود: «لابل اوتر» وتر را اتیان کن، بعد آن ‌ها را قضا می ‌کنی. یعنی به عبارت اخری امر مکلف دایر است که صلاة‌ لیل قبل ‌از طلوع فجر، هشت رکعت واقع بشود، و صلاة وتر در وقت اصلی فوت بشود، این ‌جا امام می ‌فرماید: صلاة وتر اهم است. صلاة ‌الوتر را شروع کن، این چهار رکعت را مقدم کن! این را در کدام صورت می ‌فرماید؟ در آن صورتی که شخص می ‌ترسد صلاة ‌الوتر را در وقت اصلیش که قبلش از طلوع فجر است نتواند اتیان کند. این صورت را از او استثناء می ‌کنیم باقی می ‌ماند صورتی که می ‌داند بعد‌از چهار رکعت طلوع فجر شده، در این صورت تمام بخواند. اما وقتی که می ‌داند بعد‌از چهار رکعت طلوع فجر شده، در این صورت تمام بخواند. اما وقتی که ترسیدی صلاة‌ وتر در وقت اصلیش فوت بشود، صلاة‌ وتر را بخواند، چهار رکعت مابقی را بعد قضاکن.
 
کلام در افضلیت است. امام (ع) می ‌گوید: اگر می‌ خواهی افضل را درک کنی، صلاة ‌الوتر را بخوان.
 
انسان، چهار رکعت از صلاة ‌اللیل را در روز قضا کند، ولکن صلاة وتر و شفع را در وقتش بخواند، این افضل از این است که چهار رکعت باقیه صلاة لیل را با صلاة ‌الوتر بعد‌از فجر بخواند. این می ‌گوید: تمام کنم، روایت اولی می ‌گوید: بخواند، نمی ‌گوید که افضل است، وقتی که در یک صورت امر به خلاف آمد ـ البته این امر ندبی است‌ ـ بر این ‌که صلاة ‌‌الوتر را بخوان و چهار رکعت را بعد قضا کن! جمع عرفی این است که در صورت خوف فوت صلاة ‌الوتر در وقتش، صلاة ‌‌الوتر افضل است. البته اگر گفتیم: در مستحبات تقیید نیست به هر دو عمل می ‌شود. آن حمل به جواز می ‌شود، این هم حمل به افضیلت می ‌شود. اگر گفتید تقیید است، می‌ گوییم: ادامه بدهد الا در این صورت که صلاة وتر را مقدم بخواند، و چهار رکعتش را قضا کند.
 
این ‌جا هم یکی از موارد اطلاق و تقیید است. ‌بنابراین این دو روایت با همدیگر منافاتی ندارد. منافات آن ‌ها اطلاق و تقیید است که جمع عرفی دارد. بدان ‌جهت وقتی که تقیید کردیم، دو مطلب به ‌دست می ‌آید.
 
* جمع شیخ (ره) مبنی بر حمل روایت دومی بر فضیلت
 
یکی این‌ که آیا این تقیید در فضیلت است یعنی افضل این است که صلاة‌ وتر را در وقت حقیقی بخواند، یا این ‌که افضلیت نیست؟ وظیفه این است که صلاة ‌وتر را در صورت خوف بخواند، صلاة لیل را قضا کند. بدان جهت صاحب وسایل [وسایل‌ الشیعه/4/261] در ذیل روایت دومی می ‌گوید «هذا محمولٌ علی ‌الفضیلة» که بگوییم: اگر صلاة وتر را مقدم کند، افضل است. صلاة‌ اللیل را ادامه بدهد، آن هم فضل دارد اشکالی ندارد «و‌الاول علی ‌الجواز» اول را به آن نحو جمع کنم «قاله‌ الشیخ» این جمع را شیخ انجام داده است «و یمکن ‌الجمع بخوف ‌الفوت و عدمه» این ‌جور جمع کنیم که آن در صورت خوف بوده، و اگر خوف نبوده معلوم می ‌شود که طلوع فجر شده است، نه صلاة‌ لیل را ادامه بدهد.
 
لذا این‌ که در مانحن فیه صاحب عروه فرموده است: اگر چهار رکعت خواند و طلوع فجر شد، صلاة ‌را ادامه بدهد، ظاهرش این است که اداءً بدهد و صلاة ‌‌اللیل را تمام کند، فرض این است که بعد ‌از چهار رکعت طلوع فجر شده است. روایت ثانیه این صورت را که در عروه فرموده، نمی ‌گیرد. آن ‌که در عروه فرمود اگر روایت من حیث ‌السند تمام بود، ما هم می ‌گفتیم: همین ‌طور است، ولکن چون من حیث ‌السند تمام نیست، می‌ گوییم: به قصد اعم ادامه بدهد. اعم از این ‌که ادای حکمی باشد یا قضا باشد. چون قضای آن بعد ‌از طلوع فجر عیبی ندارد. این حرف ما بود.
 
* تقدم فریضه صبح در صورت طلوع فجر
 
بعد صاحب عروه (ره) می ‌فرماید: یک وقت این است که مکلف قبل ‌از این ‌که شروع به صلاة‌ لیل بکند، طلوع فجر می ‌شود، این ‌جا ایشان می‌ فرماید: شروع به دو رکعت فجر و فریضه آن کند و بعد قضاء را بخواند. یعنی ولو قبل ‌از طلوع شمس، ولو قبل ‌از این ‌که حُمره در مشرق زایل بشود، وقت فضیلت صلاة صبح هم بشود، بعد ‌از صلاة صبح وقت فضیلت هم باقی باشد، باید قضا کند. اطلاق عبارت عروه ‌این است: فرقی نمی ‌کند در قضاء بعد‌از نافله صبح و فریضه صبح قضا می ‌کند، قضا فرق نمی ‌کند قبل ‌از طلوع شمس و ظهور حمره مشرقیه باشد که وقت فضیلت صلاة‌ صبح تمام می ‌شود، و یا بعد ‌از طلوع شمس باشد، این مقتضای عبارت صاحب عروه (ره) است. یعنی صلاة فریضه مقدم می ‌شود. این لامحاله به نحو افضلیت می ‌شود.
 
والحمدلله رب ‌العالمین
 
تحقیق و تنظیم: حجت الاسلام داود دهقانی دولت‌آبادی
 
منبع:
هفته نامه «افق حوزه».


ادامه مطلب


[ سه شنبه 7 اردیبهشت 1395  ] [ 5:29 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(1) ]