بستن دست ها در نماز، بدعت يا سنت؟
بستن دست ها در نماز، بدعت يا سنت؟
آيت الله جعفر سبحاني
مستند حکم استحباب، تعداد اندکي از روايات اهل سنت است که علاوه بر ضعف سند، دلالت روشني نيز بر مدعا ندارند.
استحباب بستن دستها در نماز ميان اهل سنت شهرت دارد و تنها مذهب مالکي است که به استحباب فتوا نداده است.
مستند حکم استحباب، تعداد اندکي از روايات اهل سنت است که علاوه بر ضعف سند، دلالت روشني نيز بر مدعا ندارند. در ميان روايات اهل بيت(ع) نيز نه تنها هيچ حديثي آن را تاييد نمي کند، بلکه برخي آن را بدعت شمرده است. پس مساله قبض در نماز مردد ميان سنت و بدعت است و مقتضاي احتياط به دليل ضعف دلايل مشروعيت آن ترک اين عمل است.
گرفتن دست چپ با دست راست و گذاشتن آن روي سينه به نشانه خضوع در نماز، از مواردي است که استحباب آن ميان فقيهان اهل سنت شهرت دارد.
حنفيه در اين زمينه گفته اند: تکتف (دست ها را به نشانه خضوع به سينه چسباندن در نماز) مستحب است و واجب نيست و بهتر است مردان، کف دست راست را بر پشت دست چپ و زير ناف خود بگذارند و زنان دستان خود را روي سينه قرار دهند.
شافعيه معتقدند: تکتف، بر مرد و زن مستحب و بهتر است در نماز، کف دست راست بر پشت دست چپ، زير سينه و بالاي ناف و متمايل به سمت چپ بدن قرار گيرد.
حنابله نيز گفته اند: تکتف سنت شمرده مي شود و بهتر است نمازگزار، کف دست راست خود را بر پشت دست چپ گذاشته، آن را زير ناف قرار دهد.
مالکيه در اين مساله از ديگر مذاهب اهل سنت جدا شده و گفته اند: در نمازهاي واجب، رها کردن دست ها مستحب است. گروهي نيز پيش از مالکيه همچون عبداللّه بن زبير، سعيد بن مسيب، سعد بن جبير، عطاء، ابن جريج، نخعي، حسن بصري، ابن سيرين و برخي ديگر از فقيهان بر اين اعتقاد بودند.
ليث بن سعد هم اين عقيده را دارد با اين تفاوت که گفته است: مگر اين که قيام طول بکشد و نماز گزار به زحمت افتد که دراين صورت، قبض جايز است.
از امام اوزاعي نقل شده که نمازگزار بين قبض و رها کردن دست ها مخير است.((1)) محمد عابد، مفتي مالکيه در حجاز عقيده دارد که رها کردن و بستن دست ها در نماز، هر دو سنت رسول خدا(ص)است و اگر قيام کسي در نماز طولاني شد، در صورتي که دست هايش رها باشد مي تواند يک دست را با دست ديگرش بگيرد. اين مفتي مالکي گفته است که رها کردن دست ها در نماز اصل و قبض فرع است،((2)) اما قول مشهور ميان شيعه اماميه اين است که قبض حرام و مبطل نماز است و از ميان آن ها، معدودي از فقها مانند حلبي در کافي به کراهت آن نظر داده اند.((3))
مذاهب اهل سنت نيز در اين مساله گر چه به هر دري زده اند، اما به دليل قانع کننده اي نه تنها بر استحباب قبض در نماز، بلکه بر جواز آن هم دست نيافته اند، بلکه مي توان گفت دليل بر خلاف ديدگاه آن ها وجود دارد و رواياتي که از شيعه واهل سنت در باب کيفيت نماز رسول خدا(ص) نقل شده است، اشاره اي به قبض نکرده اند و ممکن نيست پيامبر اکرم در طول تمام زندگي يا بيشتر آن، چنين عمل مستحبي را ترک کرده باشد. اکنون دو نمونه از اين روايات را نقل مي کنيم: يکي از طريق اهل سنت و ديگري از طريق شيعه اماميه نقل شده و هر دو کيفيت نماز پيامبر(ص) را بيان مي کنند و در هيچ يک به قبض اشاره اي نشده، چه رسد به کيفيت آن.
قبض، بدعتي است که پس از رحلت رسول اکرم(ص)پديدار شده است. سند ما در اين زمينه، دو حديث صحيح است که يکي از طريق اهل سنت و ديگري از طريق شيعه روايت شده و هر دو، دليل قاطعي هستند که سيره پيامبر واهل بيت بر رها کردن دست ها در نماز بوده و گرفتن يکي از دو دست به وسيله ديگري به نشانه خضوع در نماز، پس از رحلت رسول خدا ساخته و پرداخته شده است:
الف. حديث ابو حميد ساعدي: اين حديث را بسياري از محدثان اهل سنت روايت کرده اند و ما آن را اين جا طبق نقل بيهقي نقل مي کنيم:
اخبرنا ابوعبداللّه الحافظ فقال ابو حميد الساعدي: انا اعلمکم بصلاة رسول اللّه(ص) قالوا: لم، ما کنت اکثرنا له تبعا و لا اقد مناله صحبته؟! قال: بلي، قالوا: فاعرض علينا، فقال:
کان رسول اللّه(ص) اذا قام الي الصلاة رفع يده حتي يحاذي بهمامنکبيه، ثم يکبر حتي يقر کل عضومنه في موضعه معتدلا، ثم يقرا، ثم يکبر و يرفع يديه حتي يحاذي بهما منکبيه، ثم يرکع ويضع راحتيه علي رکبتيه، ثم يعتدل و لاينصب راسه ولايقنع،ثم يرفع راسه فيقول: سمع اللّه لمن حمده، ثم يرفع يديه حتي يحاذي بهما منکبيه حتي يعود کل عظم منه الي موضعه معتدلا، ثم يقول: اللّه اکبر، ثم يهوي الي الارض فيجافي يديه عن جنبيه، ثم يرفع راسه فيثني رجله اليسري فيقعد عليها ويفتح اصابع رجليه اذا سجد، ثم يعود، ثم يرفع،
فيقول: اللّه اکبر، ثم يثني برجله فيقعد عليها معتدلا حتي يرجع او يقر کل عظم موضعه معتدلا، ثم يصنع في الرکعة الاخري مثل ذلک،ثم اذا قام من الرکعتين کبر و رفع يديه حتي يحاذي بهما منکبيه کما فعل او کبر عند افتتاح صلاته، ثم يصنع مثل ذلک في بقية صلاته حتي اذا کان في السجدة التي فيها التسليم اخر رجله اليسري و قعد متورکا علي شقه الايسر. فقالوا جميعا: صدق هکذا کان يصلي رسول اللّه(ص)،((4))
ابو عبداللّه حافظ براي ما نقل کرد که ابو حميد ساعدي گفت: من داناترين شما به کيفيت نماز رسول خدا(ص) هستم. به او گفتند: چگونه چنين چيزي ممکن است در حالي که تو بيشتر از ما با پيامبر نبوده اي؟ گفت: آري. به او گفتند: پس آنچه را ديده اي بر ما عرضه کن.
گفت: وقتي رسول خدا مي خواست نماز بخواند، دستان خود را تا شانه هايش بالا مي برد، آن گاه تکبير مي گفت تا اين که هر عضوي از او در جايگاه خود آرام مي گرفت، سپس قرائت را آغاز مي کرد و پس از پايان قرائت، تکبير مي گفت و دستانش را تا شانه هاي خود بالا مي برد، آن گاه رکوع مي کرد و کف دستان خود را بر زانوانش قرار مي داد و آرام مي گرفت و سرش را نه بالا مي گرفت و نه فرو مي انداخت، آن گاه بلند مي شد و مي گفت: سمع اللّه لمن حمده، سپس دستان خود را تا شانه هايش بالا مي برد تا اين که هر عضوي از او در جايگاه خود آرام مي گرفت و مي گفت: اللّه اکبر، آن گاه فرود مي آمد و دستانش را مقداري با فاصله از دو پهلو بر زمين مي گذاشت، سپس سرش را از زمين برداشته، پاي چپش را تا مي کرد و روي آن مي نشست و هنگامي که به سجده مي رفت، انگشتان پاها را از يکديگر باز مي کرد، سپس بر مي گشت و پس از آن، سر را از زمين برمي داشت و مي گفت: اللّه اکبر.
سپس پايش را تا مي کرد و روي آن آرام مي نشست، به گونه اي که هر عضوي به آرامي در جايگاه خود قرار گيرد، سپس همين روند را در رکعت دوم انجام مي داد، آن گاه وقتي رکعت دوم تمام مي شد، بر مي خاست و تکبير مي گفت و دستانش را تا شانه هايش همچون آغاز نماز بالا مي برد و همين اعمال را تا آخر نماز ادامه مي داد تا اين که سجده آخر را انجام مي داد و سپس از سجده آخر به صورت تورک بر نيم تنه چپ مي نشست. پس از بيان کيفيت نماز رسول خدا(ص) به وسيله ابو حميد ساعدي، همگي گفتند: «راست گفت. رسول خدا(ص) چنين نماز مي خواند».((5))
اموري وجود دارد که درستي اين گفتار را روشن مي کند:
1. اين که صحابه بزرگ، ابو حميد را تصديق کرده اند، نشان دهنده قوت حديث و ترجيح آن بر ديگر ادله است.
2. ابو حميد ساعدي واجبات و مستحبات نماز را وصف کرد، اما از قبض يادي به ميان نياورد و از حاضران هم کسي به اعتراض و مخالفت لب نگشود، در حالي که حديث نشان مي دهد آن ها آماده مخالفت و ياد آوري بوده اند، زيرا در آغاز نپذيرفتند که ابو حميد، داناترين آن ها به کيفيت نماز رسول خدا بوده است، در صورتي که همگي در پايان گفتند:«راست گفتي. رسول خدا(ص) اين چنين نماز مي خواند»، و بسيار بعيد است آن ها که ده نفر و در مقام بحث بوده اند، فراموش کرده باشند.
3. در چگونگي قرار گرفتن دست ها، اصل، رها کردن آنهاست، زيرا رهابودن آن ها طبيعي است، پس حديث هم از آن حکايت دارد.
4. نمي توان گفت که اين حديث مطلق است و احاديث قبض آن را مقيد مي کند، زيرا اين حديث، تمام واجبات و مستحبات و کيفيت کامل نماز را وصف و ذکر کرده و اين در حالي است که در معرض تعليم و بيان بوده، و حذف موردي در آن، خيانت به شمار مي رفت و اين از راوي و حاضران بعيد است.
5. برخي از صحابه اي که در اين جمع حضور داشته اند، از جمله کساني هستند که حديث قبض از آنها نقل شده است، اما مي بينيم که اين جا اعتراض نکرده اند، پس روشن مي شود که قبض، يا منسوخ شده يا دست کم از باب تکيه دادن براي کسي است که نمازش به درازا کشيده نه اين که از مستحبات نماز باشد، هم چنان که عقيده ليث بن سعد و اوزاعي و مالک چنين است.((6))
ابن رشد گفته است: علت اختلاف صحابه در اين مساله رواياتي است که در آن ها نماز پيامبر اکرم(ص) وصف شده، ولي ذکر نشده که وي در نماز، دست راست را روي دست چپ مي گذاشته است.((7)) اين جا پرسشي باقي مي ماند و آن اين که مشهور است مالکيه به قبض قائل نيستند و مالک، امام مالکيه، اين کار را ناپسند مي دانسته و درالمدونة الکبري آمده است:
مالک، نهادن دست راست روي دست چپ را در نماز، عملي ناپسند شمرده و گفته است که اين کار را در نماز واجب سراغ ندارم، در حالي که خود او در الموطا حديث قبض را از سهل بن سعد روايت کرده و از عبدالکريم بن ابي مخارق بصري آورده است که موارد زير از سخنان پيامبر(ص) است: اگر حيا نداشته باشي، هر کاري جايز است: قراردادن يکي از دو دست روي دست ديگر يعني قراردادن دست راست روي دست چپ، شتاب کردن در خوردن افطار و تاخير درخوردن سحري.
در پاسخ مي گوييم: کتاب الموطا، کتابي حديثي است و چه بسا امام مالک، روايتي را نقل کرده، ولي مطابق آن فتوا نداده است، از اين رو در المدونة الکبري رواياتي به چشم مي خورد که مضمون آن مخالف با رواياتي است که درالموطا آمده است، و کساني که به فقه مالکي احاطه دارند، مي دانند که در موارد بسياري بين فتاواي مالک و رواياتي که در الموطا نقل کرده، اختلاف وجود دارد که دکتر عبد الحميد در رسالة مختصرة في السدل به اين موارد اشاره کرده است.((8))
به هر حال، اين سخن مالک (اين کار را در نماز واجب سراغ ندارم) دليل صريحي است بر اين که عمل اهل مدينه برخلاف آن بوده، زيرا معناي جمله اين است که «من، اين عمل را از اماماني که تابعي بوده و دانش را از صحابه دريافت کرده اند، سراغ ندارم ».
اين، حديثي از طريق اهل سنت بود که کيفيت نماز پيامبر را بيان مي کرد و وجه دلالتش هم مشخص شد. اکنون به حديثي که شيعه اماميه نقل کرده اند مي پردازيم:
ب. حديث حماد بن عيسي حماد بن عيسي از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود:
ما اقبح بالرجل ان ياتي عليه ستون سنة او سبعون سنة فمايقيم صلاة واحدة بحدودها تامة! چه زشت است براي مرد که شصت يا هفتاد سال از سن او گذشته و يک نماز با تمام حدود آن اقامه نکرده باشد.
حماد مي گويد: با اين سخن، احساس حقارتي به من دست داد، از اين رو گفتم: فدايت شوم! نماز با تمام حدود آن را به من بياموز.
فقام ابوعبداللّه مستقبل القبلة منتصبا فارسل يديه جميعا علي فخذيه قد ضم اصابعه و قرب بين قدميه حتي کان بينهما ثلاثة اصابع مفرجات، و استقبل باصابع رجليه(جميعا) لم يحرفهماعن القبلة بخشوع و استکانة، فقال: اللّه اکبر، ثم قرا الحمد بترتيل و قل هو اللّه احد، ثم صبر هنيئة بقدر ما تنفس و هو قائم، ثم قال: اللّه اکبر و هو قائم، ثم رکع و ملاکفيه من رکبتيه مفرجات و رد رکبتيه الي خلفه حتي استوي ظهره، حتي لوصبت[صب] عليه قطرة ماء او دهن لم تزل لاستواء ظهره و تردد رکبتيه الي خلفه و نصب عنقه، و غمض عينيه ثم سبح ثلاثا بترتيل و قال: سبحان ربي العظيم و بحمده، ثم استوي قائما، فلما استمکن من القيام، قال:
سمع اللّه لمن حمده، ثم کبر و هو قائم و رفع يديه حيال وجهه و سجد و وضع يديه الي الارض قبل رکبتيه و قال: سبحان ربي الاعلي و بحمده ثلاث مرات و لم يضع شيئا من بدنه علي شي ء منه و سجد علي ثمانية اعظم: الجبهة، و الکفين و عيني الرکبتين، و انامل ابهامي الرجلين، و الانف، فهذه السبعة فرض، و وضع الانف علي الارض سنة و هو الارغام، ثم رفع راسه من السجود فلما استوي جالسا، قال: اللّه اکبر، ثم قعد علي جانبه الايسر و وضع ظاهر قدمه اليمني علي باطن قدمه اليسري و قال:
استغفر اللّهربي و اتوب اليه، ثم کبر و هو جالس و سجد الثانية و قال کما قال في الاولي و لم يستعن بشي ء من بدنه علي شي ء منه في رکوع و لاسجود و کان مجنحا و لم يضع ذراعيه علي الارض، فصلي رکعتين علي هذا. ثم قال: يا حماد هکذا صل و لا تلتفت و لا تعبث بيديک و اصابعک و لا تبزق عن يمينک و لا(عن) يسارک و لابين يديک،((9))
پس امام صادق(ع) برخاست و مقابل قبله راست ايستاد و دو دستش را بر ران هايش گذاشت. انگشتان دست را به هم چسبانده، پاها را به هم نزديک کرد، به طوري که فاصله بين آن ها به اندازه سه انگشت باز بود. تمام انگشتان پاها را باخضوع و خشوع رو به قبله قرار داد، آن گاه گفت: اللّه اکبر، سپس سوره حمد و توحيد را با ترتيل قرائت کرد، آن گاه در حالي که ايستاده بود، مقدار کمي به اندازه يک نفس کشيدن صبر کرد و گفت: اللّه اکبر، پس از آن، به رکوع رفته، تمام کف دستانش را با انگشتان باز روي زانوانش قرار داد و زانوانش را به عقب راند، به گونه اي که پشتش صاف شد، چنان که اگر قطره اي آب يا روغن روي آن ريخته مي شد، به سبب صاف بودن کمر و تمايل زانوها به عقب، حرکت نمي کرد و گردنش را کشيد و چشمانش را بست، سپس سه بار با ترتيل گفت:«سبحان ربي العظيم و بحمده »
بعد بلند شد و وقتي به خوبي ايستاد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده »، سپس ايستاده تکبير گفت و دستانش را تا مقابل صورت بالا برد و سجده کرد و دستانش را قبل از زانوان بر زمين نهاد و سه بار گفت:«سبحان ربي الاعلي و بحمده » و در حال سجده فقط هشت موضع از بدنش را بر زمين قرار داد: پيشاني، دو کف دست، دو زانو، دو انگشت بزرگ پاها، بيني که از اين هشت موضع، هفت موضع اول واجب و قراردادن بيني بر زمين که به آن ارغام (بيني به خاک ماليدن) مي گويند، مستحب است. آن گاه سر از سجده برداشت و چون راست شد، گفت: «اللّه اکبر»
سپس بر طرف چپ بدن نشست و روي پاي راست را بر کف پاي چپ قرار داده، گفت: «استغفراللّه ربي و اتوب اليه » و در همان حالي که هنوز نشسته بود، تکبير گفت و به سجده دوم رفت و آنچه را در سجده اول گفته بود، در اين سجده هم گفت. نه در رکوع و نه در سجده هيچ قسمتي از بدنش را تکيه گاه قسمت ديگر آن قرار نداد و در اين دو حال، دستانش از بدن باز بود و در سجده، آرنج هايش را بر زمين نگذاشت و به همين ترتيب، دو رکعت نماز خواند، سپس فرمود: اي حماد! اينچنين نماز بخوان و هنگام نماز به اطرافت نگاه و با دستان و انگشتانت بازي مکن و به اطرافت آب دهان نينداز.
هم چنان که ملاحظه مي شود، در اين دو روايت که در صدد بيان کيفيت نماز واجب هستند، هيچ اشاره اي به مساله قبض با اقسام گوناگون آن نشده است، در حالي که اگر اين عمل، سنت بود، امام بيان آن را ترک نمي کرد.
او با عمل خود، نماز رسول خدا را براي ما به نمايش مي گذارد، زيرا اين کيفيت را از پدرش، امام باقر(ع) و او هم از پدرانش از اميرمؤمنان و از رسول اکرم صلوات اللّه عليهم اجمعين دريافت کرده است، بنابراين، قبض بدعت شمرده مي شود، زيرا وارد کردن چيزي در شريعت است که جزو آن نيست.
در اين زمينه، احاديث ديگري غير از حديث ابو حميد ساعدي در منابع اهل سنت و شيعه وجود دارد
________________________________________
1- محمد جواد مغنيه، الفقه علي المذاهب الخمسة، ص 110.
2- ر. ک: دکتر عبدالحميد بن مبارک، رسالة مختصرة في السدل، ص 5.
3- محمد حسن نجفي، جواهر الکلام، ج 11، ص 15 و16.
4- بيهقي، السنن، ج 2، ص 72، 73، 101، 102، ابوداوود، السنن، ج 1، ص 194 باب «افتتاح الصلاة »، ح 730 آ736، ترمذي، السنن، ج 2، ص 98، باب «صفة الصلاة »، مسنداحمد، ج 5، ص 424، و ابن خزيمه درصحيحش باب «الاعتدال في الرکوع »، شماره 587.
5- از جمله، ابو هريره، ابو اسيد ساعدي، ابو قتاده حارث بن ربعي و محمد بن مسلمه.
6-دکتر عبدالحميد بن مبارک، رسالة مختصر في السدل،ص 11.
7- بداية المجتهد، ج 1، ص 99.
8- رساله مختصرة في السدل، ص 6 و 7.
9- حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 5، ص 460 459، باب اول ازابواب افعال نماز، ح 1 ، همچنين ر. ک: باب 17، ح 1 و2.
ادامه مطلب
با هم يا جدا خواندن دو نماز
با هم يا جدا خواندن دو نماز
1 ـ ابن عمر: هرگاه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در سفر شتاب مى كرد ، يا كارى بر او دشوار مى آمد، نماز مغرب و عشاء را با هم مى خواند[1].
2 ـ حلبى از امام صادق عليه السّلام : هرگاه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در سفر بود يا نيازى او را وادار مى كرد، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با هم مى خواند. و امام صادق افزود: عيبى ندارد كه نماز عشاء آخر را در سفر زودتر و پيش از آنكه شفق ناپديد شود، بخوانى.
3 ـ امام علىّ عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در شبهاى بارانى ، نماز مغرب و عشاء را با هم مى خواند، اين كار را بارها انجام داد.
4 ـ معاذ بن جبل: همانا پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در سال (غزوه) تبوك، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با هم خواند.
5 ـ ابن عباس: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در مدينه، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با هم مى خواند، بى آنكه وحشتى در كار باشد و يا باران بيايد.
6 ـ امام صادق عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله هنگام زوال خورشيد (ظهر) نماز ظهر و عصر را با مردم و به جماعت خواند، بى آنكه دليل خاصى باشد و پيش از فرو رفتن شفق ، نماز مغرب و عشاء را با مردم و به جماعت خواند ، بى آنكه دليل خاصى باشد . پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله اين كار را تنها براى آن كرد كه وقت (نمازها) بر امتش فراخ باشد[2].
7 ـ امام باقر عليه السّلام : همانا پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله نماز ظهر و عصر را با هم و با يك اذان و دو اقامه خواند و نماز مغرب و عشاء را نيز با هم و با يك اذان و دو اقامه خواند.
8 ـ عبدالملك قمى از امام صادق عليه السّلام : گفتم: دو نماز را با هم بى آنكه علتى در كار باشد بخوانم؟ فرمود: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله اين را انجام داد و مى خواست بر امتش سبك گرداند.
9 ـ عبدالله بن سنان: شبى بارانى، در مسجد پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به نماز مغرب حاضر شدم . نزديك به شفق نداى اذان دردادند و اقامه را گفته، نماز مغرب را خواندند و سپس به مردم مهلت دادند تا دو ركعت نماز بگزارند . سپس منادى در جايگاهش در مسجد ايستاد و اقامه نماز را گفت ونماز عشاء را خواندند و به خانه هايشان رفتند و من اين را از امام صادق عليه السّلام پرسيدم. امام فرمود: بلى، پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله اينگونه كرد.
10 ـ فضيل بن يسار: علىّ بن الحسين ـ درودهاى خداوند بر آن دو باد ـ فرمان مى داد كودكان نماز عشاء را با نماز مغرب بخوانند و مى فرمود: اين بهتر از آن است كه به خواب روند[3].
11 ـ امام صادق عليه السّلام : همانا فرمان مى دهيم كودكان تا هنگامى كه هنوز وضو دارند و سرگرم چيزى نشده اند، نماز عصر را با ظهر و نماز عشاء آخر را با نماز مغرب بخوانند[4].
12 ـ صفوان جمّال: امام صادق عليه السّلام هنگام زوال خورشيد (ظهر) نماز ظهر و عصر را با يك اذان و دو اقامه، با ما خواند و فرمود: من كار دارم، شما نمازهاى نافله را بخوانيد.
13 ـ امام علىّ عليه السّلام : با هم خواندن دو نماز، بر روزى مى افزايد.
14 ـ عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السّلام : همانا پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در سفر، نماز مغرب و عشاء و ظهر و عصر را با هم مى خواند و اين را تنها هنگامى كه عجله داشت، انجام مى داد .
[امام صادق عليه السّلام ] فرمود: جدا خواندن آن دو، بهتر است.
15 ـ معبد[5] بن ميسره: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: انسان مى تواند هنگامى كه خورشيد زوالش را در طول روز آغاز مى كند، نماز ظهر و عصر را با هم بخواند؟ فرمود: بلى ، ولى دوست ندارم آن را، هر روز انجام دهد.
بيان:
علامه مجلسى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ مى گويد: بدان ، كه آنچه از روايات به دست مى آيد اين است كه نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را از هم جدا خواندن بهتر از با هم خواندن است. و پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله گاه به جهت آشكار كردن آن و تخفيف بر امت، با هم مى خواند و براى كودكان و مانند آنان همچون بيماران و گرفتاران اجازه داد، امّا از هم جدا خواندن ، به وسيله نماز نافله خواندن در ميان آن دو نيز تحقق مى يابد و بيش از اين ، لازم نيست. رواست كه در آغاز وقت، نافله (ظهر) بخواند سپس ظهر و پس از آن نافله عصر و نماز عصر را بخواند و اين كار موجب به تأخير انداختن دو نماز واجب «ظهر و عصر» و نافله هاى آن دو نمى شود و قراردادن يك ذراع و دو ذراع براى وقت ظهر و عصر به اين جهت بوده است كه وقت فضيلت آن دو فراخ گردد و نافله خواندن، موجب تأخير نماز واجب از وقت فضيلتش نشود و از اين رو خواندن نماز ظهر و عصر پيش از رسيدن سايه به يك ذراع و دو ذراع اشكالى ندارد، بلكه از برخى روايات به دست مى آيد كه اين بهتر است و در روايت رجاء بن ابى الضحّاك آمده است كه امام رضا عليه السّلام ميان نماز ظهر و عصر جز با نافله و ذكر و دعا، فاصله نمى داد ولى نماز عشاء را تا نزديك به يك سوّم از شب، به تأخير مى انداخت . و رواياتى كه با هم خواندن نمازها را سبب افزونى روزى مى خوانند ، شايد اينگونه با هم خواندن را مى گويند كه دو نماز واجب را همراه با نافله هايشان، يكجا بياورد . سپس به بازار رود تا موجب پراكنده شدن مشتريان و طرف داد و ستدش نشود، يا با هم خواندن را براى كسى روا دانسته اند كه به خاطر عذرى، وضعيتش ايجاب مى كند نافله را نخواند، به دليل روايتى كه كلينى از عباس ناقد با سندى مجهول نقل كرده است. او مى گويد: هر چه در دستم بود پراكنده شد و طرفهاى داد و ستدم رفتند . پس اين مطلب را به ابو محمّد عليه السّلام گفتم، به من فرمود: نماز ظهر و عصر را با هم بخوان، آنچه دوست دارى، مى بينى.
و با سندى كه در آن ابهام و جهل است ، از محمّد بن حكيم روايت شده كه گفت: شنيدم ابوالحسن عليه السّلام مى گويد: با هم خواندن دو نماز در آنجاست كه ميان آن دو، كار مستحبّى نباشد. پس اگر ميان آن دو، مستحبى باشد، با هم خواندن صدق نمى كند.
________________________________________
(1) عبارت «كارى بر او دشوار مى آمد» فقط در منبع نخست موجود است.
(2) در تهذيب ، حديث را تا «به جماعت خواند بى آنكه دليل خاصى داشته باشد» نقل كرده است.
(3) در دعائم الاسلام چنين آمده است: «اين موضوع به حضرت گفته شد. پس فرمود: آن برايشان سبكتر است و زودتر انجامش مى دهند، آن را تباه نمى كنند و به چيزى سرگرم نشده و نمى خوابند».
(4) در قرب الاسناد ، چنين آمده است: «از امام صادق از پدرش: او فرمان مى داد كودكان ...».
(5) گويى همانگونه كه در حاشيه «تهذيب» آمده است ، «معبد» اشتباه و «معاوية» درست باشد.
ادامه مطلب
براي رسيدن به حالت آرامش و قرار رواني، توجه به نكات زير ضرورت دارد
براي رسيدن به حالت آرامش و قرار رواني، توجه به نكات زير ضرورت دارد
1ـ ناآرامي عوامل و زمينههايي دارد كه بايد شناسايي و زدوده شود؛ مثلاً گذراندن وقت به بيهودگي و انجام كارهاي بيهدف و بيهوده خود علّت تشويش و بيقراري است. در مقابل خلوتگزيني، غور در باطِن و حضور در مجالس وعظ و پند و كسب معارف خود به خود آرامش ظاهري و باطني به ارمغان ميآورد.
2ـ برنامهريزي در امور زندگي و اختصاص اوقاتي براي تفريحات سالم و تهي از گناه، مثل راهپيمايي در فضاي روحبخش و شنا، در آرامش انسان تأثير شگرف دارد.
3ـ مشاورههاي علمي و تخصصي و نيز تغذيه مناسب در تقويت اعصاب و روان موءثر است. گرسنگي شديد و مفرط و حتي پرخوري و زيادهروي در خورد و خوراك موجب ناراحتيهاي روحي و رواني ميگردد.
4ـ گناه و معصيت و نافرماني خداوند متعال از عوامل اصلي ناراحتيهاي رواني است. گناه يعني خارج شدن از مسير خداوند. گناه به معناي برآشفتن و تيره ساختن درون و باطن است. روح آدمي با رسيدن به ساحل پاكي و اجتناب از گناهان، به قرار و آرامش ميرسد؛ چون روح با طهارت سنخيت دارد و با گناه ناسازگار است. از اين رو، گناه قرار را از انسان ميگيرد. هر گناه قبح فعلي و قبح فاعلي در بردارد. قبح و زشتي فعلي به مفاسد موجود در خود عمل مربوط است و قبح فاعلي به شرايط ذهني و روحي گنهكار مربوط ميشود. شرايط ذهني گنهكار عبارت است از داشتن روح تمرّد، طغيان، قانونشكني و عدم اهتمام به حقوق خدا و خلق. چنين روحي جز با ترك گناه به آرامش دست نخواهد يافت.
5ـ انجام واجبات و انس با خدا مخصوصاً نماز اول وقت و با جماعت
در واقع آرامش قلبي ثمره ياد خدا است: «فاذكروني أذكركم»1. خداوند به ما دستور داده پيوسته وي را ياد كنيم و او را حاضر و ناظر بر احول خود بدانيم. جريان حضرت يونس را كه مضمون نماز غفيله2 با ايشان ارتباط دارد، بررسي كنيد. وقتي گرفتاريهاي حضرت به بالاترين حد ميرسد، انس و ياد خدا او را از گرفتاريها ميرهاند: «لااله الا انت سبحانك انّي كنت من الظالمين، فستجبنا له و نجّيناه من الغمّ و كذلك نجي الموءمنين»3. امام صادق(ع) ميفرمايد: تعجب ميكنم از كسي كه غمگين و نگران است و به فرمايش الاهي پناه نميبرد؛ «لا اله الا الله انت...». چون خداوند به دنبال آن ميفرمايد: «فنجّيناه من الغمّ و كذلك ننجي الموءمنين»4. خداوند به واسطه ذكر خودش حضرت يونس را از گرفتاريها نجات داد و هر موءمني را كه به اين ريسمان الاهي چنگ زند، نجات خواهد داد.
6ـ شركت در مجالس عمومي دعا مثل دعاي كميل، ندبه... .
برخي بزرگان ميفرمايند: هيچ مشكلي نداشتم مگر اين كه با دعاي توسّل حلّ شد.5
7ـ رفتن به زيارت اهل قبور و شهدا و ياد قبر و قيامت و برزخ و معاد و توجه به آرامگاه اصلي و ابدي، در رهايي از تألمات و ناراحتيهاي دنيوي موءثر است. اصولاً توجه صِرف به دنيا و قطع توجه از آخرت و منزلگاه قبر و برزخ، اعراض و روگرداني از ياد خدا را در پي دارد و هر كه از ياد خدا اعراض كند، روزگارش تباه خواهد شد.
8ـ انجام اعمال مستحبّي كه شخص از آن لذت ميبرد، اگر با استمرار و مراقبه انجام شود، در طول مدت زمان متناسب، شخص را به قرار و آرامش ميرساند.
در مجموع، ميتوان گفت ناآرامي ريشه هايي دارد كه بايد خشكانيده شود؛ آنگاه زمينه مناسب براي رسيدن به آرامش از راههاي عقلاني و شرعي فراهم ميآيد و انسان با توكل و اعتماد به منبع اصلي آرامش(خداوند) به مقصود دست مييابد؛ «الذين آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكرالله، الا بذكرِالله تطمئنّ القلوب»6.
در پايان توجه به اين نكته ضروري است كه آرامش روحي مراتبي دارد و دستيابي به آن به تدريج حاصل ميشود؛ درست مانند ساير ملكات روحي كه با تمرين و گذشت زمان حاصل ميشود. رسيدن به آرامش نيز نيازمند طي اين مراحل است. اين مراحل بعضي جنبه سلبي دارد مانند ارتكاب محرمات كه دل را آلوده و در نتيجه ناآرام ميكند. كسي كه ميخواهد به آرامش واقعي دست يابد راهي ندارد جز اين كه در گام اول مطيع نواهي خداوند متعال شود و از آنچه حضرت حق نهي كرده اجتناب كند؛ و بعضي جنبه ايجابي دارد؛ يعني بعد از اين كه دل از گرد غبار گناه پاك گرديد، مستعد پذيرش حقايق و ملكات پسنديده نفساني ميشود و اين كار صرفاً از طريق انجام تكاليف الاهي و واجبات و مستحبات امكانپذير است. بنابراين، آرامش دل محصول عبوديت محض حق تعالي است و راهكار عملي آن نيز اجتناب از گناهان و انجام واجبات و مستحبات است و در هر زماني به تناسب استعداد و توانمنديهايي كه انسان دارد، متوجه او ميشود.
________________________________________
1. بقره(2):151.
2. مفاتيح الجنان.
3. انبياء(21):18.
4. امالي شيخ صدوق، مجلس دوم.
5. مفاتيح الجنان، مقدمه دعاي توسل.
6. رعد(13):28.
ادامه مطلب
بي اعتنايي به نماز از ديدگاه آيات و روايات
بي اعتنايي به نماز از ديدگاه آيات و روايات
1-تاخير و بي توجهي به وقت نماز:
امام صادق (ع):مراد از بي اعتنايي به نماز تاخير از اول وقت بدون عذر است.(بحار-ج83-ص6)
2-عدم رعايت آداب نماز در خلوت:
حضرت علي (ع):كسي كه در مقابل مردم با دقت و در خلوت بدون دقت نماز گزارد به نماز بي اعتنايي كرده است.(مستدرك -ج2-ص26)
3-عدم تعجيل و شتاب براي حضور در نماز جماعت:
در روايتي آمده كه:(كسي كه وضوي نماز خود را وقت اذان به تاخير اندازد يعني بجاي شتاب به سوي صفوف جماعت خوردن به چيزي يا خود را به كاري مشغول كند او به نماز بي اعتنايي كرده است.))
4-عدم يادگيري معاني نماز:
ندانستن معاني كلمات و جملاتي كه در طول شبانه روز بارها تكرار مي كنيم. و (هرگز دنبالش هم نيستيم كه تجويد و قرائت صحيح را ادا كنيم به معني بي اعتنايي به نماز است.
ما بايد براي طرف گفتگوي خويش اهميتي قائل باشيم و محتواي مذاكره و نجواي خود را با او بفهميم و با ادراك صحيح از جملات نماز در برابر او بايستيم.
5-عجله و شتاب در نماز:
سريع خواندن نماز و تبديل شدن به يك عادت همچون عمل ماشين نويسي بدون توجه به معاني و بدون رعايت خشوع و طمانيه از نشانه هاي ديگر بي توجهي به نماز است.استاد شهيد مطهري مي گويد:
((يك كاري همين قدر كه براي انسان عادت شد دو خاصيت متضاد در آن به وجود مي آيد و هرچه عادت بودنش افزون شود و تمرين انسان زيادتر گردد كار سهلتر و ساده تر انجام مي شود، يك ماشين نويس كه به ماشين نويسي عادت مي كند هرچه بيشتر عادت مي كند از توجهش كاسته مي شود، يعني از اينكه اين عمل او يك عمل ارادي و از روي توجه باشد كاسته مي شود و به يك عمل غير ارادي نزديكتر مي گردد،خاصيت عادت اين است.
اينكه در اسلام به مساله نيت تا اين اندازه توجه شده براي جلوگيري از اين است كه عبادت ها آنچنان عادت نشود كه به واسطه عادت به يك كار طبيعي و غير ارادي و غير فكري و غير هدفي و كار بدون توجه كه هدف درك نشود و فقط به پيكر عمل توجه ردد تبديل شود.
عجله و شتاب در نماز نبايد روح عبادت را كه ابزار محبت به خدا و معنويت در انسان است را بكاهد.))
(تعليم و تربيت در اسلام-ص197)
بي توجهي به نماز در روايات
هشدار!
1-تضيع نماز:
ليس مني من ضيع الصلاه آنكس كه نماز را تضيع نمايد از من نيست.
(رسول اكرم(ص)بحارج84ص242)
2-بي توجهي به وقت نماز :
امام علي(ع): ((تاخير نماز از اول وقت بدون دليل موجب غضب خداوند مي گردد.))
امام صادق(ع) فرمودند:((شيعيان ما را از دقت آنان در انجام به موقع نماز ها شناسايي كنيد.))
3-سبك شمردن نماز:
مَن استَخَف بِالصلاه لا يَرِدُ عَلَي الحوض لا و الله -آنكس كه نماز را سبك شمارد بخدا قسم ، روز قيامت در كنار حوض كوثر با من ملاقات نخواهد كرد.(رسول اكرم(ص)-بحار-ج83-ص9)
4-آيا روزي شما بدست من نيست؟
حضرت علي(ع):وقتي بنده اي نماز خود را با عجله و شتاب به پايان مي برد و آن را كوتاه مي كند خدا به ملائكه مي فرمايد:آيا نمي بينيد بنده من چگونه نماز خود را كوتاه مي كند گويا مي پندارد كه ((برآوردن حوائجش بدست غير من است كه اينگونه عجله مي كند؟))
5-دعاي شما به آسمان راه نمي يابد:
حضرت امام صادق(ع): ((هركس به نمازش بي توجه باشد دعايش به آسمان راه نمي يابد و در برابر اعمالش ماجور نمي گردد.))
6-بركت از عمر و روزي شما گرفته مي شود:
حضرت رسول اكرم(ص):سهل انگاري و استخفاف به نماز موجب فقر و تهيدستي و مانع روزي است.(بحار-ج80-ص21)
7-موجب تنگي و تاريكي قبراست:
حضرت امام صادق(ع):هركس به نمازش بي اعتنا باشد به تنگي و تاريكي قبر مبتلا مي شود(بحار-ج80-ص21)
8-عدم قبولي:
امام صادق(ع):(( خداوند جز نيكو را نمي پذيرد،پس چگ.نه آن عملي را كه مورد استخفاف واقع گرديده است بپذيرد، نمازي كه با سهل انگاري و تحقير خوانده مي شودمورد قبول خداوند متعال قرار نمي گيرد))
مولوي:
اگرنه روي دل اندر برابرت دارم مرا غرض ز نماز آن بود كه پنهاني و گرنه اين چه نماز مي بود كه من با تو نشسته روي به محراب و دل ببازارم؟
من اين نماز ، حساب نماز نشمارم... حديث درد فراق تو با تو بگذارم نشسته روي به محراب و دل ببازارم؟ نشسته روي به محراب و دل ببازارم؟
ادامه مطلب