تسبیح در و دیوار همراه با عارف وارسته ملا محمد کاشی
در شرح حال آخوند ملا محمد کاشی، استاد آقای نجفی قوچانی و حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی و بسیاری دیگر از اعاظم، آورده اند:
هر نیم شب نمازی چنان به سوز و گداز می خواند و بدنش بلرزه می افتاد که از بیرون حجره صدای حرکت استخوانهایش احساس می شد .
روزی پس از ختم درس، یکی از طلاب به درس آن بزرگوار آمد و گفت آقا این شیخ می گوید که دیشب به وقت سحر دیدم که از در دیوار مدرسه صدای سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح بر می آید!
آخوند فرمود:
اینکه در و دیوار به ذکر من متذکر می باشند، امری نیست، مهم آنست که او از کجا محرم راز گشته است.(1)
1) سوز سحر گاهی صفحه 29 (تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدر المتألهین صفحه 75.)
داستانها و حکایتهای نماز (1)
نویسنده : رحیم کارگر محمدیاری
ادامه مطلب
حضرت مریم از خدا چه میخواهد
حضرت عیسی با مادرش در بیابانها میگشت غالباً خوراکش سبزههای بیابان بود در یکی از کوههای لبنان عبور میکرد مادرش را گذاشت و خودش برای تهیه توشه و افطار رفت اجل مریم رسید.
وقتی عیسی برگشت مادرش را افتاده دید ابتدا خیال کرد خواب است بعد متوجه شد از دنیا رفته است.
خیلی متأثر شد گریه زیادی کرد. در همان حال روح مادرش را دید مریم فرزندش را تسلیت داد. عیسی پرسید: آیا آرزوئی داری؟ مریم گفت: آری آرزویم این است که به دنیا برگردم و در شب تاریکی بر در خانه خدا بایستم و عبادت کنم. نماز بخوانم و او را پرستش کنم.(1)
پی نوشت:
1) داستانهای پراکنده از آثار شهید دستغیب جلد دوم صفحه 137.
داستانها و حکایتهای نماز (1)
نویسنده : رحیم کارگر محمدیاری
ادامه مطلب
توجه حورالعين به نمازگزار
قال الباقر - عليه السلام -:
اذا قام المؤ من فى الصلوة ، بعث الله الحور العين حتى يحدقن به ، فاذا انصرف و لم يسئل الله منهن شيئا انصرفن متعجبات ؛
هنگامى كه (نمازگزار) مؤ من به نماز مى ايستد، خداوند حورالعين را به طرفش مى فرستد آن چنان كه دور نمازگزار را مى گيرند و به او نگاه مى كنند، پس وقتى نمازگزار نمازش را تمام كرد و از خدا چيزى نخواست ، حورالعين با تعجب از او دور مى شوند.
(جامع احاديث الشيعه ، ج 4، ص 27)
منبع : سایت شهر حدیث
ادامه مطلب
تقرب به سوى سگ
مرحوم هيدجى ، محشى منظومه ملا هادى ، ديوانى دارد، او قضيه جالبى نقل مى كند، مى گويد: مقدسى بود در محله اى و يا روستايى ، شبى براى عبادت به مسجد رفت ، مسجد خالى بود، دو ركعت نماز كه به جا آورد، صداى خش خشى از گوشه هاى مسجد شنيد، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نيستم ، كس ديگرى هم گويى در مسجد هست ، سپس شيطان او را وسوسه كرد و شروع كرد با صداى بلندتر نماز خواندن ولا الضالين را با مد تمام كشيدن ! به خيال اين كه فردا آن ناآشنا، در ده و محله منتشر مى كند كه فلانى ، ديشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نياز بود و نماز نافله به جا مى آورد اين مقدس مآب بيچاره ، به همين خيال ، حتى شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح كه هوا روشن شد، وقتى كه خواست از مسجد خارج شود، ديد سگى نحيف و ضعيف از گوشه شبستان آمد و از در بيرون رفت . يك باره فهميد كه همه آن خش خش ها، از اين سگ بوده كه از سرماى شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گريه ها و اشك هاى جناب مقدس هم به جاى تقربا الى الله ، تقربا الى الكلب بوده است .(1)
1- در محضر استاد، ص 24 - 23.
پندهاى حكيمانه علامه حسن زاده آملى
نويسنده : عباس عزيزى
ادامه مطلب