نماز چیست ؟

http://www.axgig.com/images/25796813029829210431.jpg

سخن شهيد آية ا... دكتر محمّد حسين بهشتى رحمه اللّه (1307 - 1360 ه‍ .ش ):
اين ايستادن و خم شدن ، اين نشستن و به خاك افتادن ، و با هر يك كلماتى گفتن چه معنا دارد؟ در آن لحظه كه آدمى به كمال و شكوه بى نهايت آفريدگار جهان مى انديشد، سراپا شيفته آن مى شود، دل و جانش به خضوع و خشوع و فروتنى مى گرايد، با آهنگ فطرت در برابر آن همه كمال و عظمت سر تعظيم فرود مى آورد، ركوع و سر به زمين مى سايد، سجود و زبان به ستايش مى گشايد، حمد و تسبيح .
و در آن لحظه كه انسان خود را به كمك يك نيروى برتر از ماده نيازمند مى يابد، دل به سوى آفريدگار دانا و توانا و مهربان جهان مى آورد، راز و نياز خود را با او در ميان مى نهد و او را به كمك مى خواند، دعا اين است نماز ما و نيايش روزانه ما، به سوى خدا، خداى يكتا، خداى پر مهر. نيايشى كه هر فرازش ، بيانگر اصلى از اصول جهان بينى اسلام ، و هر حركتش ، نمايشگر پيوند عميق انسان اسلام با خداست . نيايشى كه انسان را به سوى خدا، به سوى راه او، و به سوى رهبران او مى كشاند. او را به همه شايسته كاران روى زمين ، در طول تاريخ ، در گذشته و آينده و حال ، پيوند مى دهد. و صف او را از صف ستمگران و تبهكاران و گمراهان جدا مى سازد تا در راه راست خدا استوار بماند و به بيراهه نيفتد. اينك تو اى انسان جستجو گر عصر ما برخيز، برخيز تا با شور و نشاط، به نيايشى چنين زنده و سازنده بپردازيم ، و خود را از هر چه جز حق و حقيقت است پيراسته سازيم (1)

1-  نماز چيست ، شهيد آية ا... دكتر سيّد محمد حسين بهشتى (ره )، ص 10.

منبع : کتاب نماز خوبان


ادامه مطلب


[ سه شنبه 19 مرداد 1395  ] [ 6:18 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

علامه الهی

http://www.axgig.com/images/12477694071029810470.jpg

آية ا... حسن زاده آملى در مورد استاد خود علامه ميرزا مهدى الهى قمشه اى ؛ (1318 - 1393) مى نويسد:
... وقتى در جلسه درس ، كف پايش را بوسيدم و خودش در ابتدا توجه نداشت ، بنده در كنارش دو زانو نشسته بودم و ايشان چهار زانو، لذا توفيق بوسيدن كف پايش را يافتم . بعد از بوسيدنم ناراحت شد و با من مواجه شد و فرمود: آقا چرا اينطور مى كنى ؟ عرض كردم : آقا حق شما بر من بسيار عظيم است . نمى دانم چه كنم مگر به اين تقبيل دلم تشفّى يابد و آرام گيرد و خودم را لايق نمى بينم كه دست مبارك شما را ببوسم .
... در راه مكّه براى اقامه نماز توقف كردند. مرحوم الهى عليهاالسّلام به كنارى رفته و به نماز ايستاد ماشين حركت كرد و وى از كاروان بجا ماند. بعد از نماز روى به جانب خدا نمود و گفت : خدايا چه كنم ؟ در اين هنگام ماشينى جلو پايش ايستاد و راننده آن گفت : آقاى الهى ، ماشين شما رفت ؟ جواب داد: بلى . گفت : بيائيد سوار شويد. وقتى سوار شد با يك چشم بهم زدن به ماشين خويش رسيد. از ماشين پياده شد و به ماشين خود رفت . وقتى برگشت ديد ماشين سوارى نيست . از مسافرين پرسيد اين ماشين سوارى كه مرا رساند كجا رفت ؟ مسافرين گفتند: آقاى الهى ماشين سوارى كدام است ؟ اينجا توى اين بيابان ماشين سوارى پيداى نمى شود!(1)
... و چون بدن مباركش را به خاك مى سپرديم پاهايش را اين بنده در بغل گرفته بودم و به ياد آن شب افتادم كه كف پايش را بوسيدم . خواستم در كنار تربتش تجديد عهد كنم ولى حضور مردم مانعم شد. چون بدن مرحوم الهى به خاك سپرده شد و هنوز لحد نچيده بودند جناب استاد علاّمه طباطبائى تشريف آوردند و در كنار قبرش نشستند و دستمال در دست گرفتند و بسيار گريستند.(2)

1-  در آسمان معرفت ، ص 234.
2-  همان ، ص 247.

منبع : کتاب نماز خوبان


ادامه مطلب


[ دوشنبه 18 مرداد 1395  ] [ 10:06 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

بگذارید نماز بخوانم

http://www.axgig.com/images/60247361249264295811.jpg

سالهاى پيش از پيروزى انقلاب ، روزى باتفاق يكى از پسر عموهايم در يكى از خيابانهاى تهران ايستاده ، منتظر تاكسى بوديم . قريب نيم ساعت ايستاديم ، هر چه تاكسى مى آمد يا پر از مسافر بود يا نگه نمى داشت . خسته شديم ، ناگاه يك تاكسى آمد و توقف كرد و به ما گفت : بفرمائيد؛ سوار شويد. هر جا مى خواهيد بفرمائيد تا شما را برسانم . ما سوار شديم و مقصدمان را گفتيم . در ميان راه من به پسر عمويم گفتم : شكر خداى را كه در تهران يك راننده مسلمانى پيدا شد كه به حال ما رقّت كرد و ما را سوار نمود. راننده شنيد و گفت : آقايان تصادفاً من مسلمان نيستم و ارمنى هستم . گفتم : پس چطور ملاحظه ما را نمودى . گفت : اگر چه مسلمان نيستم ، امّا به كسانيكه عالم مسلمانها هستند و لباس اهل علم در بر دارند عقيده مندم و احترامشان را لازم مى دانم . بواسطه امرى كه ديدم ، پرسيدم : چه ديده اى ؟ گفت : سالى كه مرحوم آية ا... حاج ميزرا صادق آقا مجتهد تبريزى (1274 - 1315 ه‍ .ق ) را به عنوان تبعيد از تبريز به كردستان ((سنندج )) حركت دادند، من راننده اتومبيل ايشان بودم . در ميان راه نزديك به درخت و چشمه آبى شديم . آقا فرمودند: اينجا نگهدار، تا نماز ظهر و عصر را بخوانم . سرهنگى كه ماءمور ايشان بود، به من گفت : اعتنا نكن و برو، من هم اعتنائى نكرده رفتم . تا نزديكى آب رسيدم ، ناگهان ماشين خاموش شد، هر چه كردم روشن نگرديد. پياده شدم تا سبب خرابى آنرا بدانم . هيچ نفهميدم ، ماشين عيب و ايرادى نداشت . امّا روشن نمى شد. آقا فرمود: حالا كه ماشين متوقف است بگذاريد نماز بخوانم . سرهنگ ساكت شد و آقا مشغول نماز گرديد. من هم سرگرم باز كردن آلات ماشين شدم . هنگامى كه آقا از نماز فارغ شد و در ماشين نشستند با يك استارت ماشين روشن گرديد و راه افتاديم ...(1)

1-  داستانهاى شگفت ، ص 42، خاطره از حاج آقا معين شيرازى .

منبع : کتاب نماز خوبان


ادامه مطلب


[ دوشنبه 18 مرداد 1395  ] [ 10:05 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

توصيه هاى نورانى

http://www.axgig.com/images/56461043225973251367.jpg


آية ا... سيّد حسن مدرس ؛ (1287 - 1356 ه‍ .ق ):
در پشت صفحه اول قرآنى كه از ايشان (شهيد مدرس ) به يادگار مانده ، و نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خط خود خطاب به دخترش چنين نوشته است :
اى فاطمه بيگم ! تو را به سه خصلت توصيه مى كنم :
1 - نماز و قرآن را بخوان .
2 - براى پدر و مادرت دعا كن .
3 - در زندگى قناعت داشته باش .

1-  داستانهاى مدرّس ، ص 131.

منبع : کتاب نماز خوبان

 


ادامه مطلب


[ دوشنبه 18 مرداد 1395  ] [ 9:20 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]