عبادت و یقین
عبادت و یقین
خداوند متعال دستور به پیامبر(ص) میدهد که دست از عبادت پروردگارت در تمام عمر بر مدار «و همواره او را بندگی کن تا یقین فرا رسد» «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین.»
معروف و مشهور در میان مفسران این است که منظور از «یقین» در اینجا مرگ است و به این جهت مرگ، یقین نامیده شده که یک امر مسلم است، در هر چیز شک کند در مرگ نمیتواند تردید به خود راه دهد.
و یا اینکه به هنگام مرگ پردهها کنار میرود و حقایق در برابر چشم آشکار میشود و حالت یقین برای او پیدا میگردد. در سوره مدثر آیهی (46 ـ 47) از قول دوزخیان میخوانیم:
«و کنا نکذب بیوم الدین حتی أتانا الیقین» «ما همواره روز رستاخیز را تکذیب میکردیم تا اینکه یقین (مرگ ما) فرا رسید.»
ازاینجا روشن میشود که آنچه از بعضی از صوفیه نقل شده که آیهی فوق را دستاویزی برای ترک عبادت قرار دادهاند و گفتهاند: «آیه میگوید: عبادت کنتا زمانی که یقین فرا رسد، بنابراین بعد از حصول یقین نیازی به عبادت نیست»! گفتار بیاساس و بیپایهای است، چرا که اولاً: به شهادت بعضی از آیات قرآن که در بالا اشاره کردیم یقین به معنی مرگ است، که هم برای مؤمنانو هم برای دوزخیان، برای همه خواهد بود.
ثانیاً: مخاطب به این سخن، پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، و مقام یقین پیامبر بر همه محرز است آیاکسی میتواند ادعا کند که دارای مقام یقین از نظر ایمان نبوده است.
و ثالثاًَ: تواریخ متواتر نشان میدهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترک نگفت و علی (علیه السلام) در محراب عبادت کشتهشد، و همچنین سایر امامان.[1]
[1] . نمونه، ج11، ص138.
ادامه مطلب
بندگان حقیقی خدا
بندگان حقیقی خدا
« والّذین اجتنبوا الطّاغوت ان یعبدوها و انابوا الی الله لهم البشری فبشّر عباد »[1]
«کسانی که از عبادت طاغوت اجتناب کردند و به سوی خداوند بازگشتند بشارت از آن آنها است، بنابراین بندگان مرا بشارت ده.»
دراین آیات قرآن سخن از بندگان خاص و حقیقت جوی پروردگار به میان آورده، میگوید: «بشارت باد بر کسانی که از عبادت (طاغوت) اجتناب کردند و به سوی خدا بازگشتند.
[1] . زمر/17.
ادامه مطلب
عبادت مأموریت انسان

«و ما امروا الاّ لیعبدوا الله مخلصین له الدّین حنفاء و یقیموا الصَّلوة و یؤتوا الزّکوة و ذلک دین القیمَّةِ»[1]
«درحالی که به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را پرستش کنند با کمالاخلاص، و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند، و زکات را ادا کنند، و این است آئین مستقیم و صحیح و پایدار.»
«اهل کتاب» و به تبع آنها «مشرکان» را مورد ملامت قرار داده میگوید: چرا در این آیین جدید اختلاف کردند، بعضی مؤمن و بعضی کافر شدند «در حالی که در این آیین دستوری به آنها داده نشده است جز اینکه خدا را پرسش کنند، و عبادت او را از عبادت غیر او خالص سازند، و از هر گونه شرک باز گردند و متمایل به توحید شوند. نماز را برپا دارند و زکات را ادا کنند.»
سپس میافزاید: «و این است آیین مستقیم و پایدار» (و ذلک دین القیمة).
دراین که منظور از «و ما امروا»... در اینجا چیست جمعی گفتهاند منظور این است که اهل کتاب در آیین خودشان مسالهی توحید و نماز و زکات وجود داشته و اینها مسائلی است ثابت، ولی آنها به دستورات نیز وفادار نماندهاند.
دیگراینکه در آیین اسلام دستوری جز توحید خالص و نماز و زکات و مانند آن نیامده. و اینها اموری هستند شناخته شده چرا از قبول آن سرباز میزنند و درپذیرش آن اختلاف میکنند.
معنی دوم نزدیکتر به نظر میرسد، زیرا به دنبال آیهی قبل که سخن از اختلاف آنها در پذیرش آیین جدید میگفت مناسب همین است که «امروا» ناظر به آیین جدید باشد.
از این گذشته معنی اول تنها دربارهی اهل کتاب صادق است و مشرکان را شامل نمیشود در حالی که معنی دوم همگان را شامل میشود.
[1] . بیّنه/4.
ادامه مطلب
از عبادت او تکبر نورزید
از عبادت او تکبر نورزید
«انّ الّذین عند ربّک لایستکبرون عن عبادته و یسبّحونه و له یسجدون»[1]
«آنها که (در مقام قرب) نزد پروردگار تواند هیچگاه از عبادتش تکبر نمیورزند و او را تسبیح میگویند و برایش سجده میکنند.»
اینآیه اشاره دارد به این که نه تنها شما باید در همه حال به یاد خدا باشید، فرشتگان مقرب پروردگار و آنها که در مقام قرب نزد پروردگار تواند هیچگاه ازعبادت او تکبر نمیورزند و همواره تسبیح او میگویند و ذات پاکش را از آنچه شایسته مقام او نیست منزه میشمارند و در پیشگاه او سجده مینمایند «ان الذین عند ربک لایستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون».
کلمهی«عند ربک» (آنها که نزد پروردگار تواند) به معنی قرب مکانی نیست زیرا خداوند مکانی ندارد بلکه اشاره به قرب مقامی است یعنی آنها با آن همه موقعیت و مقام، باز در بندگی و یاد خدا و سجده و تسبیح کوتاهی ندارند شما هم باید کوتاهی نکنید. به هنگام تلاوت آیهی فوق سجده کردن مستحب است ولی بعضی از اهل تسنن مانند پیروان «ابو حنیفه» آن را واجب میشمارند.[2]
[1] . اعراف/206.
[2] . نمونه، ج7، ص73.
ادامه مطلب