امام حسین (علیه السلام) و نماز

یکی از چهره هایی که به حق و بی تردید در برپایی نماز سهم وافری دارد و مجد وعزّت و کرامت اسلام و مسلمین وام دار اوست، سرور شهیدان، حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ است. شخصیّتی که برای برپایی نماز«خصوصاً» و دین خداوند«عموماً» به وادی عطرآگین شهادت گام نهاد، و از ایستادگی او، نماز قامت برافراشت. لذا در زیارتش چنین می گوییم:«و اشهد انّک قد اقمت الصّلاة»، یعنی: شهادت می دهم که تو نماز را برپا کردی. تاریخ نویسان چنین نوشته اند که: ظهر روز عاشورا ابو ثمامه صیداوی به امام حسین ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: جانم فدای شما ... این مردم به شما نزدیک شده اند، و لحظاتی بعد به شهادت می رسید، به خدا سوگند تا من زنده ام از شما حمایت می کنم، اکنون وقت نماز است، دوست دارم هنگام ملاقات خداوند، نماز ظهر را خوانده باشیم. حضرت سر به آسمان بلند کردند و فرمودند:«ذکرت الصّلاة جعلک الله من المصلّین نعم اوّل وقتها»، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد، ما را به یاد نماز انداختی، آری اکنون اوّل وقت نماز است، سپس به یاران خودفرمود: از اینان بخواهید چند لحظه دست از جنگ بردارند، تا ما نماز بگذاریم. حصین بن نمیر بی شرمانه گفت: نماز شما پذیرفته نیست، حبیب بن مظاهر بر او تاخت و از اسب به زمین افکندش، و شمشیر کشید تا او را به قتل برساند، یاران حصین به فریادش رسیدند و از مهلکه نجاتش دادند. امام ـ علیه السّلام ـ به نماز ظهر ایستاد، دو تن از یاران دلیر امام به نام های زهیر بن قین، و سعید بن عبدالله در مقابل نمازگزاران ایستادند، تا از آنان محافظت نمایند. حضرت نماز خوف خواند، عطر گل آسمانی نماز در نیمروز عاشورا،در دشت کربلا و تمامی فضا پیچیده بود، که از سوی سپاه شرک، تیرها به سوی نمازگزاران به پرواز در آمد. حتی در چنین لحظه شکوهمندی حرامیان حرمت و تقدس نماز را پاس نداشتند، از پرتاب تیر خودداری نکردند، هنگام نماز چندین تیر پرتاب شد و سعید بن عبدالله سینه خود را سپر کرد، و پس از اتمام نماز بر روی زمین افتاد و به شهادت رسید در بدن او سیزده تیر مشاهده کردند، علاوه بر زخمهایی که در اثر شمشیر و نیزه برداشته بود[1].
دوست داشتن نماز:
مؤمنباید دارای تولّی باشد، یعنی اسرار عبادات را دوست داشته باشد. دوست نماز باشد، نه تنها نماز خوان باشد، سیّدالشّهدا ـ علیه السّلام ـ به ابوالفضل ـعلیه السّلام ـ فرمود: به این قوم بگو امشب که شب عاشورا است به من مهلت بدهند برای این که خدای سبحان می داند«انّی اُحِبُّ الصّلاة»، که من نماز برای رضای خدا را دوست دارم، نماز محبوب من است، نه اینکه من نماز خوانم. این اعمال صوری و ظاهری را که همه دارند، آداب نماز هم که میسور خیلی ها است، آن باطن و حقیقت نماز محبوب من است، من نماز را دوست دارم، و می خواهماز دوستم وداع کنم.
پی نوشت:
[1] . بحارالانوار/ ج 45/ 21، منتهی الآمال/ ج 1/ باب 5/ مقصد سوم/ فصل سوّم/ ص 262
ادامه مطلب
امام سجاد (علیه السلام) و نماز
امام سجاد (علیه السلام) و نماز
امام صادق ـ علیه السّلام ـ از زبان پدرش نقل می کند که علی بن الحسین ـ علیه السّلام ـ هر گاه به نماز می ایستاد:«کأنّه ساق شجرة لایتحرّک منه شیء الاّ ما حرکت الرّیح منه[2].»، یعنی: گویا تنه درختی است،هیچ حرکتی در وی مشاهده نمی شد، جز آن مقدار که باد به حرکت در می آورد، وچون به قرائت:«مالک یوم الدین» می رسید، آنقدر آن را تکرار می کرد، که نزدیک بود قالب تهی کند، شبها را پس از مختصری خواب در حدّی که بدن مبارکش از تعب نیاساید، به عبادت می گذراند، و روزها را غرق نور، در عبادت به معنیوسیع کلمه می کرد. تمام ماه رمضانش از پس آن همه نماز به دعا و تسبیح و استغفار می گذشت، و برای خود کیسه ای چرمی داشت، که تربت عالی و پاک حضرت سیّدالشّهداء را در آن ریخته بود، و به گاه سجده بر آن تربت پرقیمت سجده میکرد[3].
در کتاب خصال شیخ صدوق آمده است که امام پنجم ـ علیه السّلام ـمی فرمایند: پدرم حضرت زین العابدین ـ علیه السّلام ـ نظیر حضرت علی ـ علیه السّلام ـ روزی هزار رکعت نماز به جای می آورد، پدرم دارای پانصد درختخرما بود، آن بزرگوار پای هر درختی دو رکعت نماز به جای می آورد، موقعی کهمشغول نماز می شد، رنگ مبارکش تغییر می کرد، و...، و اعضای مبارکش از خوف خدا می لرزید و نیز ایشان فرمودند: بر پدرم وارد شدم، در حالی که آنقدر امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ عبادت کرده بود، که کسی به پای او نمی رسید، واز کثرت شب زنده داری رنگش زرد شده و از شدت گریه دو چشمش سوخته و از سجدههای طولانی پیشانی حضرتش مجروح و بینی اش پاره و از بسیاری قیام در نماز، دو ساق پایش ورم کرده بود، من وقتی این صحنه را دیدم به گریه افتادم، در حالی که پدرم، در فکر بود، پس به من فرمود: کتابی که عبادت های علی ـ علیه السّلام ـ در آن نوشته شد برای من بیاور، وقتی آن کتاب را آوردم، و امام ـ علیه السّلام ـ کمی از آن را خواند، کتاب را کناری گذاشت و ضجّه ای زد و فرمود: چه کسی قادر است که در عبادت به علی ـ علیه السّلام ـ برسد[4].
ابوحمزهثمالی می گوید: دیدم، حضرت زین العابدین وارد مسجد کوفه شد، و در کنار ستون هفتم کفش مبارک از پای بیرون آورد، و آماده نماز شد، دستهای مبارک خودرا تا محاذی گوش بالا برد، و تکبیری گفت، که جمیع موهای بدن من از ترس شنیدن و عظمت آن تکبیر بر بدنم راست شد! و چون شروع به نماز کرد، لهجه ای پاکیزه تر و دلرباتر از او ندیدم[5].
طاووس یمانی می گوید: شبی وارد حجر اسماعیل شدم، دیدم حضرت زین العابدین در سجده است و کلامی را تکرار می کند، گوش کردم، دیدم می فرمایند:«الهی عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک فنائک»، فناء در لغت به معنای فضای در خانه است. یعنی بنده تو و مسکین تو ومحتاج تو بر درگاه تو منتظر رحمت تو است و چشم عفو و احسان از تو دارد. طاووس می گوید آن جملات را حفظ کردم، و پس از آن هر گونه بلا و المی مرا گرفت، در سجده نمازم آن جملات نورانی را گفتم، برایم خلاصی و فرج پیش آمد[6]!
درباره امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ روایت شده که هرگاه وضو میگرفت، رنگ چهره اش زرد می شد، یکی از اطرافیان به حضرت ـ علیه السّلام ـ گفت: چرا در هنگام وضو این حالت به شما دست می دهد، حضرت ـ علیه السّلام ـ فرمودند: آیا می دانید که در مقابل چه کسی می خواهم بایستم[7].
«عن ابیحمزة الثمالی قال: رأیت علی بن الحسین ـ علیه السّلام ـ یصلّی، فسقط رداؤهعن منکبه، قال: فلم یسوّه حتّی فرغ من صلاته، قال: فسألته عن ذالک، فقال: ویحک اتدری بین یدی من کنت، انّ العبد لا یقبل منه صلاة الّا من اقبل منها،فقلت جعلت فداک هلکنا، فقال ـ علیه السّلام ـ کلاّ، انّ متمّم ذلک للمؤمنین بالنّوافل[8].» یعنی: ابوحمزه ثمالی می گوید: که روزی در حال نمازرداء از شانه آن حضرت ـ علیه السّلام ـ افتاد، حضرت تا فراغت از نماز آن را به شانه نیفکند، از علّت این امر سؤال شد، حضرت فرمودند: وای بر تو، آیامی دانی که در مقابل چه کسی ایستاده ام، به درستی که نماز بنده جز به همانمقدار که با توجه و حضور قلب و اقبال به خدا باشد از او پذیرفته نمی شود، راوی می گوید: گفتم فدایت شوم، پس هلاک شدیم ما، فرمودند: نه، خداوند این نمازهای ناقص را با نوافل و نمازهای مستحبّی کامل می سازد.
روایت شده که روزی در حال نماز حالت غشوه به آن حضرت ـ علیه السّلام ـ دست داد چون بههوش آمد، از این حالت سؤال شد، حضرت ـ علیه السّلام ـ فرمودند: پیوسته آیهای از قرآن بر قلبم می گذرانیدم، تا آن گاه که آن آیه را از گوینده اش شنیدم، در این هنگام بود که جسمم توانایی مشاهده قدرت او را نداشت[9].
«عنابی یعفور، قال مولانا الصّادق ـ علیه السّلام ـ کان علیّ بن الحسین ـ علیه السّلام ـ اذا حضرت الصّلاة اقشعرّ جلده و اصفرّ لونه و ارتعد کالسّعفة[10].»، یعنی: ابی یعفور، از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل می کند،که حضرت ـ علیه السّلام ـ فرمودند: علیّ بن الحسین ـ علیه السّلام ـ هرگاه برای نماز بپا می خواست، پوستش می لرزید، و رنگش زرد می شد، و مثل شاخه درخت خرما به خود می پیچید.
امام باقر ـ علیه السّلام ـ می فرماید: پدرم امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ در شبانه روز، هزار رکعت نماز می خواندند[11].
پی نوشت:
[1] . بخارالانوار/ ج84/ 261.
[2] . بحارالانوار/ ج84/ ص 248، فلاح السائل/ 161.
[3] . منتهی الآمال/ ج 2/ باب ششم/ فصل سوم/ 7.
[4] . طبق نقل کتاب: ارزش و اهمیّت نماز به زبان ساده/ 47 و 48.
[5] . منتهی الآمال/ ج 2/ باب ششم/ فصل سوم/ 8.
[6] . منتهی الآمال/ ج 2/ باب ششم/ فصل سو/ 8.
[7] . اسرار الصّلوة، ملکی تبریزی/ 119.
[8] . وسائل الشّیعه/ ج 4/ باب تأکّد استحباب الاقبال«بالقلب» علی الصّلاة و .../ حدیث 6/ 688.
[9] . اسرار الصّلوة، ملکی تبریزی/ 119.
[10] . فلاح السائل/ 101/ بحارالانوار/ ج 84/ 247.
[11] . وسائل/ ج 1/ 68.
ادامه مطلب
امام باقر(علیه السلام) و نماز

ا ـ اذا قاما الی الصّلاة تغیّرت الوانهما حمرة و مرّة صفرة کأنّما یناجیانشیئاً یریانه»، یعنی: هنگامی که امام پنجم ـ علیه السّلام ـ و امام ششم ـ علیه السّلام ـ به نماز می ایستادند، رنگ چهره شان گاه قرمز و گاه زرد می شد، گویا با کسی مناجات می نمایند که او را را می بینند[1].
پی نوشت:
[1] . بحارالانوار/ ج 84/ 248، فلاح السائل/161.
ادامه مطلب
امام صادق (علیه السلام) و نماز

در حالات امام صادق ـ علیه السّلام ـ و نماز آورده اند:«وروی انّ مولانا جعفر بن محمّد الصّادق ـ علیه السّلام ـ کان یتلوا القرآن فی صلاته، فغشی علیه فلمّا افاق سئل ما الّذی أوجب ما انتهت حاله الیه؟ فقال: ما معناه: مازلت اکرَر آیات القرآن حتّی بلغت الی حال کأنَنی سمعتها مشافهة ممَن أنزلها[1].» امام صادق ـ علیه السّلام ـ به طوری در نماز قرآن می خواند، کهغش می کرد، پس چونکه به هوش می آمد، از او سؤال می شد، چه چیزی باعث شد کهاین حال به شما دست دهد؟ فرمودند: معنای این است که، همواره تکرار می کنم آیات قرآن را، تا به حالی می رسم که آیات قرآن را با گوشهایم از کسی که آن را فرو فرستاده می شنوم.
منبع: سایت اندیشه قم
ادامه مطلب