شیخ علی مقدس قدس سره و نماز برای خدا

http://www.axgig.com/images/69619786016220217325.jpg

یکی از دوستان می گفت: در موقع ورود مرحوم آقا شیخ علی مقدس (ره) به شهر تهران، من در تهران بودم. وی راهی خراسان بود ولی از او خواستند در تهران اقامه جماعت کند وی دعوت آنها را پذیرفت و نماز جماعت بر پا شد. مردم زیادی در جماعتش حاضر می شدند. این امر باعث شد تا بعضی از ائمه جماعت از آن مرحوم رشک برند. در یکی از روزها که مرحوم شیخ سوار مرکب خود به قصد زیارت شاه عبد العظیم در حرکت بود با سر به زمین افتاد و از هوش رفت او را به بیمارستان منتقل نموده و تحت معالجه قرارش دادند. وی چند هفته ای را در آن جا ماند تا حالش بهتر شود. در این مدت آن افراد از این فرصت استفاده نموده شایعه انداختند که شیخ در اثر ضربه مغزی دچار دیوانگی و جنون گشته. شیخ وقتی بهبودی یافت دوباره جهت اقامه جماعت روانه مسجد شد.
مسجد را دوباره پر از نمازگزاران یافت. شخصی شیخ را همراهی می کرد می گوید: در اثنای راه زمزمه ای از شیخ شنیدم که می گفت: کجایند افرادی که نسبت جنون به تو داده اند تا تو را از چشم مردم ساقط کنند، بیایند و مشاهده کنند که مسجد پر از نماز گزاران است.
ولی ناگهان دیدم که شیخ برگشت بدون آنکه وارد مسجد شود و نماز جماعت بخواند، من علت بازگشت را پرسیدم؟ فرمود: چون شک دارم که این نماز جماعت برای خدا باشد. وقتی نماز گزاران از جریان اطلاع یافتند به سراغ شیخ آمدند و هر چه اصرار کردند که او را به جماعت ببرند قبول نکرد و تا وقتی که در تهران بود اقامه جماعت نکرد و سپس روانه مشهد مقدس شد.(1)

1) یک صد داستان خواندنی، صفحه 50.

داستانها و حکایتهای نماز (1)

نویسنده : رحیم کارگر محمدیاری


ادامه مطلب


[ سه شنبه 26 مرداد 1395  ] [ 8:23 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

تسبیح در و دیوار همراه با عارف وارسته ملا محمد کاشی

http://www.axgig.com/images/65489137495836278432.jpg

در شرح حال آخوند ملا محمد کاشی، استاد آقای نجفی قوچانی و حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی و بسیاری دیگر از اعاظم، آورده اند:
هر نیم شب نمازی چنان به سوز و گداز می خواند و بدنش بلرزه می افتاد که از بیرون حجره صدای حرکت استخوانهایش احساس می شد .
روزی پس از ختم درس، یکی از طلاب به درس آن بزرگوار آمد و گفت آقا این شیخ می گوید که دیشب به وقت سحر دیدم که از در دیوار مدرسه صدای سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح بر می آید!
آخوند فرمود:
اینکه در و دیوار به ذکر من متذکر می باشند، امری نیست، مهم آنست که او از کجا محرم راز گشته است.(1)

1) سوز سحر گاهی صفحه 29 (تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدر المتألهین صفحه 75.)

داستانها و حکایتهای نماز (1)

نویسنده : رحیم کارگر محمدیاری


ادامه مطلب


[ سه شنبه 26 مرداد 1395  ] [ 7:35 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

حضرت مریم از خدا چه می‏خواهد

http://www.axgig.com/images/09529838542749580492.jpg

حضرت عیسی با مادرش در بیابانها می‏گشت غالباً خوراکش سبزه‏های بیابان بود در یکی از کوههای لبنان عبور می‏کرد مادرش را گذاشت و خودش برای تهیه توشه و افطار رفت اجل مریم رسید.
وقتی عیسی برگشت مادرش را افتاده دید ابتدا خیال کرد خواب است بعد متوجه شد از دنیا رفته است.
خیلی متأثر شد گریه زیادی کرد. در همان حال روح مادرش را دید مریم فرزندش را تسلیت داد. عیسی پرسید: آیا آرزوئی داری؟ مریم گفت: آری آرزویم این است که به دنیا برگردم و در شب تاریکی بر در خانه خدا بایستم و عبادت کنم. نماز بخوانم و او را پرستش کنم.(1)

پی نوشت:

1) داستانهای پراکنده از آثار شهید دستغیب جلد دوم صفحه 137.

داستانها و حکایتهای نماز (1)

نویسنده : رحیم کارگر محمدیاری


ادامه مطلب


[ سه شنبه 26 مرداد 1395  ] [ 7:33 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

تقرب به سوى سگ

http://www.axgig.com/images/71214836076640713273.jpg

مرحوم هيدجى ، محشى منظومه ملا هادى ، ديوانى دارد، او قضيه جالبى نقل مى كند، مى گويد: مقدسى بود در محله اى و يا روستايى ، شبى براى عبادت به مسجد رفت ، مسجد خالى بود، دو ركعت نماز كه به جا آورد، صداى خش خشى از گوشه هاى مسجد شنيد، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نيستم ، كس ديگرى هم گويى در مسجد هست ، سپس شيطان او را وسوسه كرد و شروع كرد با صداى بلندتر نماز خواندن ولا الضالين را با مد تمام كشيدن ! به خيال اين كه فردا آن ناآشنا، در ده و محله منتشر مى كند كه فلانى ، ديشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نياز بود و نماز نافله به جا مى آورد اين مقدس مآب بيچاره ، به همين خيال ، حتى شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح كه هوا روشن شد، وقتى كه خواست از مسجد خارج شود، ديد سگى نحيف و ضعيف از گوشه شبستان آمد و از در بيرون رفت . يك باره فهميد كه همه آن خش خش ها، از اين سگ بوده كه از سرماى شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گريه ها و اشك هاى جناب مقدس هم به جاى تقربا الى الله ، تقربا الى الكلب بوده است .(1)

1-  در محضر استاد، ص 24 - 23.

 پندهاى حكيمانه علامه حسن زاده آملى
نويسنده : عباس عزيزى

 


ادامه مطلب


[ سه شنبه 26 مرداد 1395  ] [ 6:58 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]