هیچ کاری بالاتر از نماز نیست
هیچ کاری بالاتر از نماز نیست
قبل از انقلاب به آمریکا رفتم تا دوره خلبانی را بگذرانم.
یک دانشجوی آمریکایی هم اتاق من شده بود تا من زبان انگلیسی را بهتر یاد بگیرم، با این حال او مرا فردی منزوی و دارای موضع منفی نسبت به فرهنگ غرب معرفی کرده بود و گفته بود که «بابایی» شخصی غیر نرمال است، او به گوشهای میرود و با خودش حرف میزند.
همین گزارشات باعث شده بود که دو سال زحمت من در آمریکا نادیده گرفته شود و گواهینامه خلبانی به من داده نشود. در حالی که بهترین نمرات را داشتم.
روزی به اتاق ژنرال رفتم. پرونده من روی میزش بود. از کلام و برخوردش متوجه شدم نظر مثبتی نسبت به من ندارد. خیلی ناراحت شدم، رنج دو سال زحمت را در این ملاقات میدیدم، برایم خیلی سخت بود دست خالی به ایران برگردم، اما معلوم بود ژنرال قصد امضا کردن گواهینامه مرا ندارد.
در همین فکر بودم که شخصی وارد اتاق شد، ژنرال همراه او به بیرون رفت. لحظاتی گذشت، به ساعتم نگاه کردم وقت نماز بود. مانده بودم چه کنم؟ با خود گفتم: هیچ کاری بالاتر از نماز نیست، همین جا نمازم را میخوانم، ان شاء الله ژنرال به این زودیها نمیآید.
روزنامهای در اتاق بود روی زمین انداختم و نمازم را شروع کردم.
در حال نماز خواندن بودم که متوجه شدم ژنرال وارد شد. مردد بودم که نمازم را بشکنم یا ادامه دهم. گفتم ادامه میدهم هر چه خدا بخواهد همان میشود.
نمازم که تمام شد ژنرال نگاه معنا داری به من کرد و گفت:
چکار میکردی؟
گفتم: عبادت میکردم.
گفت: بیشتر توضیح بده.
گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین باید با خداوند صحبت کنیم، الآن هم آن زمان رسیده بود.
ژنرال سری تکان داد و گفت: پس این مطالبی که در پرونده تو آمده راجع به همین کار است، این طور نیست؟
گفتم: همین طور است.
ژنرال لبخندی زد و با خودنویسش گواهینامه مرا امضا کرد.
کتاب پر پرواز ص 36 به نقل از پرواز تا بینهایت، ص 42، با اندكي تصرف.
منبع: مرکز تخصی نماز
ادامه مطلب
نماز و كودكان
نماز و كودكان
روزى پيغمبر اكرم با جمعى از مسلمين در نقطه اى نماز مى گذارد. موقعى كه آن حضرت به سجده مى رفت حسين(ع) كه كودك خردسالى بود به پشت پيغمبر سوار مى شد و پاهاى خود را حركت مى داد و هى هى مى كرد. وقتى پيغمبر مى خواست سر از سجده بر دارد او را مى گرفت پهلوى خود به زمين مى گذارد. باز در سجده ديگر و تا پايان نماز طفل مكرر به پشت پيغمبر سوار مى شد. يك نفر يهودى ناظر اين جريان بود. پس از نماز به حضرت عرض كرد: شما با كودكان خود طورى رفتار مى كنيد كه ما هرگز چنين نمى كنيم. پيغمبر اكرم در جواب فرمود:
اگر شماها به خدا و رسول خدا ايمان مى داشتيد به كودكان خود عطوف و مهربان بوديد. مهر و محبّت پيغمبر عظيم الشأن نسبت به كودك مرد يهودى را سخت تحت تأثير قرار داد و صميمانه آئين مقدّس اسلام را پذيرفت(1).
(1)بحارالانوار جلد 10 صفحه 83.
منبع :شکوه محراب -لطیف راشدی
ادامه مطلب
پيامبر خدا(ص) با عمل هدايت مى كند
على(ع) فرمود: مردى يهودى از پيغمبر اكرم(ص) دينارى چند طلبكار بود روزى تقاضاى پرداخت طلب خود را نمود. حضرت فرمودند: فعلاً ندارم. گفت: از شما جدا نمى شوم تا بپردازيد. فرمودند: من هم در اينجا با تو مى نشينم به اندازه اى نشست كه نماز ظهر وعصر و مغرب و عشاء و نماز صبح روز بعد را همانجا خواند.
اصحاب يهودى را تهديد مى كردند پيغمبر(ص) رو به آنها نموده مى فرمود: اين چه كارى است مى كنيد؟ عرض كردند يك يهودى شما را باز داشت كند؟ فرمود: خداوند مرا مبعوث نكرده تا به كسانى كه معاهده مذهبى با من دارند يا غير آنها ستم روا دارم.
صبحگاه روز بعد تا بر آمدن و بالا رفتن آفتاب نشست در اين هنگام يهودى گفت: (اشهد ان لااله الا اللّه و اشهد ان محمداً رسول اللّه) نيمى از اموال خود را در راه خدا دادم. عرض كرد به خدا سوگند اين كارى كه نسبت به شما كردم نه از نظر جسارت بود خواستم ببينم اوصاف شما مطابقت مى كند با آنچه در تورات به ما وعده داده اند زيرا در آنجا خوانده ام: محمدبن عبداللّه(ص) در مكه متولد مى شود و به مدينه هجرت مى كند درشت خو و بداخلاق نيست با صداى بلند سخن نمى گويد ناسزا گو و بدزبان نمى باشد. اينك گواهى مى دهم به يگانگى خدا و پيامبرى شما تمام ثروت من در اختيارتان هر چه خداوند دستور داده درباره آن عمل كنيد (يهودى ثروت زيادى داشت) على(ع) در پايان داستان مى فرمايد: پيغمبر(ص) شبها در زير عباى خود مى خوابيد و بالشى از پوست داشت كه داخل آن ليف خرما بود يك شب روكش آن جناب را دو برابر كردند. صبحگاه فرمود: رختخواب شب گذشته مرا از نماز باز داشت دستور داد همان يك عبا را بيندازند.(1)
(1)بحارالانوار جزء 16 ص216 نقل از امالى صدوق ص279.
شکوه محراب -لطیف راشدی
ادامه مطلب
جنگ به خاطر نماز
ابن عباس مى گويد:
در روز جنگ ديدم حضرت على ـ عليه السلام ـ به آسمان نگاه مى كند گفتم:
(چه مى بينيد يا اميرالمؤمنين؟!) حضرت فرمود:
(مى بينم كه آيا ظهر داخل شده كه نماز بخوانم يا نه).
گفتم: (در اين وقت جنگ؟!) حضرت فرمود:
(ما با آنها براى اقامه نماز جنگ مى كنيم چرا خود در اوّل وقت از عبادت الهى (نماز) غافل شويم)(1).
(1)حديقة الشيعة صفحه 186.
شکوه محراب -لطیف راشدی
ادامه مطلب