ابلیس و حضرت یحیی

ادامه مطلب
خدایا! میخواهی دیگر کسی سجدهات نکند؟!
خدایا! میخواهی دیگر کسی سجدهات نکند؟!
روزی شیخ ابوالحسن خرقانی نماز می خواند. آوازی شنید که: ای ابوالحسن، خواهی که آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟
شیخ گفت: بار خدایا! خواهی آنچه را که از "رحمت" تو میدانم و از "بخشایش" تو میبینم با خلق بگویم تا دیگر هیچکس سجدهات نکند؟
آواز آمد: نه از تو؛ نه از من.
"تذکره الاولیاء عطار نیشابوری"
ادامه مطلب
عبارت مرحوم حدّاد به شهید مطهّري: پس كِيْ نماز ميخواني؟!
عبارت مرحوم حدّاد به شهید مطهّري: پس كِيْ نماز ميخواني؟!
مرحوم مطهّري در مراجعت از اين ملاقاتها بسيار مشعوف بودند، و ميفرمودند: در يكبار كه خدمتشان بودم از من پرسيدند: نماز را چگونهميخواني؟ عرض كردم: كاملاً توجّه به معانيِ كلمات و جملات آن دارم!
فرمودند: پس كِيْ نماز ميخواني؟! در نماز توجّهات به خدا باشد و بس! توجّه به معاني مكن!
انصافاً اين جملۀ ايشان حاوي أسرار و دقائقي است، و حقّ مطلب همينطور است كه افاده فرمودهاند.
چرا كه در نماز اگر انسان متوجّه معاني نماز شود كه مثلاً إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ به معني آنست كه: من فقط ترا عبادت ميكنم و از تو استعانت ميطلبم، ذهن و فكر نمازگزار بدين حقيقت متوجّه بوده و از توجّه كامل به خدا غافل است؛ در حاليكه بايد توجّه صد در صد به سوي خدا باشد و مخاطب فقط خدا باشد، و در اينصورت ديگر توجّه به معني نيست مگر به نحوۀ آلي و مِرْآتي، همچنانكه در نماز نبايد انسان توجّه به الفاظ و عبارات آن داشته باشد مگر توجّه آلي و مِرْآتي. زيرا اگر توجّه به الفاظ نماز از صحّت ادا كردن و تجويد آن و أداءِ از مخارج آن شود، ديگر آن نماز، نماز نيست؛ نه توجّه به خداست و نه توجّه به معني.
ولي اگر توجّه به خدا شود و انسان در خطاب و مكالمهاش با خدا لحظهاي فرود نيايد، نه فكر الفاظ نماز را بنمايد و نه فكر معاني آنرا، در اينصورت تمام الفاظ خود بخود به نحو آلي و مِرآتي يعني با نظر غير استقلالي آمده و به دنبال، جميع معاني نيز به طريق آلي و مِرآتي نه با نظر استقلالي آمده و همه به نحو صحيح و مطلوب أدا شده است بدون آنكه در توجّه تامّ به خداوند و حضور قلب خللي وارد آيد.
مثلاً در همين مكالمات و گفتگوهائي كه ما شبانهروز با هم داريم، و در سخنرانيها و خطابهها و مراجعات و فصل خصومتها و سائر اموري كه در آنها عنوان تخاطب و گفتگو است، تمام توجّه ما به شخص مخاطب است نه به
خطاب. آنچه در خطاب از مغز و انديشۀ انسان بر زبان جاري ميشود همهاش درست و صحيح است، بدون اينكه ما توجّه به صحّت آنها داشته باشيم؛ و اگر يك لحظه توجّهمان را به عبارات و مطالبي كه ردّ و بدل ميشود منعطف سازيم، اصل توجّه به خطاب از ميان ميرود و در آن لحظه ديگر مخاطبي وجود ندارد.
بزرگان فرمودهاند: جمع ميان دو لحاظ استقلالي و آلي نميشود. اگر لحاظمان در نمازها مستقلاّ به خدا باشد حتماً به الفاظ و معاني آنها بايد آلي و غير استقلالي و تَبَعي باشد؛ و اگر لحاظمان را به الفاظ نماز و يا معاني آن مستقلاّ بدوزيم، قهراً و اضطراراً بايد توجّهمان به خدا تبعي و ضمني باشد نه استقلالي.
من وقتي با شما سخن ميگويم و مثلاً ميگويم: آقا شما امروز مسافرت نكنيد، و در حرم امام رضا بمانيد! صد در صد توجّهم به شما و حقيقت شماست. اين را نظر استقلالي نامند. و البتّه اين معاني بدون غلط در ذهن من ميآيد و ذهن من الفاظي را متناسب با آن معاني استخدام ميكند و بر زبان جاري ميسازد، و بدون هيچ خطائي مُسَلسَلاً اين معاني و الفاظ استخدام شده و به شما براي إبراز و اظهار آن مقصود منتقل ميگردد. امّا اگر بخواهم معني «امروز مسافرت نكنيد» را در ذهن بياورم و يا الفاظ آن را بخصوصه تصوّر نمايم، ديگر مخاطب بودن شما از ميان ميرود و استقلال خود را از دست ميدهد؛ مگر ضمني و تبعي و آلي و مرآتي.
در نماز كه أهمّ امور است بايد انسان در حضور قلب به خدا منقطع باشد و هيچ خاطرهاي و انديشهاي از ذهن عبور نكند، و اين فقط در صورتي امكانپذير است كه جملات و عبارات نماز كه طبعاً حاوي معاني خود ميباشند بدون اندك توجّه به خود آنها در ذهن بيايد و بر زبان جاري شود. در اينصورت نماز، نماز است. يعني مخاطب خداست؛ حضور قلب با خداست.
و گرنه حضور قلب با الفاظ و يا با معاني است؛ و خداوند علِيّ أعْلي مهجور گرديده، و فقط به نظر ضمني كه در حقيقت نظر نيست به او ملاحظه شده است.
باري، مرحوم حاج سيّد هاشم هم به مرحوم مطهّري علاقمند شده بودند؛ و در سفر اخير حقير به شام كه حضرت آقا هم بدانجا براي زيارت مشرّف بودند، و اين سفر پس از شهادت آن مرحوم بود، براي اين ضايعه متأسّف بودند. رَحِمَ اللهُ الْغابِرينَ، و ألحَقَ الباقينَ بِهِم إنْ شآءَ اللَهُ تَعالَي.
نقل از کتاب روح مجرد شاگرد برجسته ایشان مرحوم علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی(قدس الله نفسه الزکیه) ص ۱۶۳ به بعد
ادامه مطلب
بسم الله و عبور از رودخانه
بسم الله و عبور از رودخانه
یک نفر برای شنیدن وعظ و سخنرانی به شهر می رفت اما رودخانه ای سر راهش بود و او بواسطه نداشتن وسیله شخصی و سوار شدن بر قایق کرایه ای اغلب اوقات دیر به مجلس سخنرانی می رسید.
روزی واعظ در اهمیت بسم الله الرحمن الرحیم صحبت می کرد، تا اینکه به این جمله رسید: ای مردم در این آیه اسم اعظم خداوند ذکر شده است نکات مهمی در این اسم مطرح است و فواید زیادی هم بر آن مترتب است، حتی اگر کسی بسم الله بگوید، می تواند از روی آب عبور کند.
آن مرد بیدار دل، خوشحال شد و پنداشت کارش آسان گردیده است، لذا تصمیم گرفت روز بعد بسم الله بگوید و از روی آب عبور کند. صبح روز بعد، وقتی کنار رودخانه رسید، قایقی برای رفتن به آن طرف رودخانه نبود، او هم بسم الله گفت و از روی آب گذشت.
بعد از چند روزی به فکر افتاد که به خاطر سپاسگزاری از واعظ، او را به خانه اش مهمان کند. اما قایقی حاضر نبود، به همین خاطر از واعظ خواست با هم بسم الله بگویند و از روی آب عبور کنند.
مرد بیدار دل بسم الله گفت و به طرف دیگر رودخانه رفت و از آن طرف فریاد زد و از واعظ خواست بیاید.
واعظ گفت: من نمی توانم از روی آب بیایم.
مرد بیدار دل با تعجب گفت: همان مطلبی را که به من آموختی، به آن عمل کن.
واعظ گفت: آن چیزی که همرا تو هست با من نیست و آن ایمان به بسم الله الرحمن الرحیم است.
صداقت و اخلاص و ایمان وسایلی هستند که انسان را به سرمنزل مقصود می رسانند، دانش و علم تنها برای رسیدن به مقصود کفایت نمی کند.
اخلاق و احکام-ص418
ادامه مطلب