این واقعیت را باور می کنیم که اعضاء و جوارح نمازگزار با او تسبیح می گویند

این واقعیت را باور می کنیم که اعضاء و جوارح نمازگزار با او تسبیح می گویند.

این واقعیت را باور می کنیم که اعضاء و جوارح نمازگزار با او تسبیح می گویند.
حضرت علی(ع) می فرماید: به راستی انسان متعهد و مؤمن واقعی، وقتی به نماز می ایستد، همانا جسم و لباس و هر چه که در اطرافش قرار گرفته تسبیح می گویند. و در حقیقت با او به حمد و ثنای خدا مشغول می گردند.

گویند: یکی از بندگان راستین خدا(شاید میر فندرسکی) در حجره نیمه های شب به ذکر «لا اله الا الله» می پرداخت.
آن قدر با حقیقت بود که وقتی ذکر «لا اله» می گفت و نفی معبود می کرد، تاریکی و ظلمت فضای اطاقش را فرا می گرفت؛ و هنگامی که «الا الله» می گفت و اثبات وجود «الله» و معبود واقعی می کرد، فضای اطاقش روشن و نورانی می گشت.

منبع: نکته های نابی از نماز،ص۱۷۹.

 


ادامه مطلب


[ جمعه 30 بهمن 1394  ] [ 4:01 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

استخاره بد آمد

استخاره بد آمد

http://file.tebyan.net/a433b6090c/64223360390704579533_thumb.jpg.png

مردی تصمیم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق(ع) كه رسید درخواست استخاره ای كرد، استخاره بد آمد، آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد امام از آن استخاره در تعجب بود پس از مسافرت خدمت امام رسید و عرض كرد:

یابن رسول الله ! یادتان هست چندی قبل از خدمت شمارسیدم برایم استخاره كردید و بد آمد، استخاره ام برای سفر تجارت بود به سفر رفتم و سود فراوانی كردم به من خوش گذشت.

امام صادق(ع) تبسمی كرد و به او فرمود: ( در سفری كه رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی نماز مغرب و عشایت را خواندی شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدارشدی كه آفتاب طلوع كرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟

عرض كرد آری .حضرت فرمود: اگر خداوند دنیا و آنچه را كه در دنیاست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمی شد.

(جهاد با نفس/ج۱/ص۶۶)


ادامه مطلب


[ جمعه 30 بهمن 1394  ] [ 3:45 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

وقتی که شیطان نا امید شد!

وقتی که شیطان نا امید شد!

http://file.tebyan.net/a433b6090c/49776897155772786820_thumb.jpg.png

آتشی که از خورشید می بارید، زمین را تنور داغ کرده بود حالا تشنگی بیشتر خودش را نشان می داد. چند روز بود که در محاصره دشمن بودند و در این بیابان داغ و سوزان دشمن نمی گذاشت که آنها از رودخانه آبی بردارند.

صدای طبل ها و شیپورهای شیطان تمام صحرا را پر کرده بود و فریادهایشان نمی گذاشت که صدا به صدا برسد.

شمشیر زدن در چنین وضعیتی واقعاً دشوار بود. آن هم با دشمنی که صدها برابر آنها سرباز داشت.

 آنروز میدان جنگ، بیش از 70 قهرمان شیر دل را یک جا در خودش می دید. آن ها یکی پس از دیگری به میدان می آمدند و انبوهی از دشمنان خدا را به خاک می انداختند و پس از نبردی دلاورانه به دیدار خدایشان می شتافتند ...

خورشید که به وسط آسمان رسید سربازان دشمن صحنه ای دیدند که از تعجب سرجایشان میخ کوب شدند!

امام حسین(ع) به همران یاران باوفایش خسته و تشنه به نماز ایستادند.

لشکریان یزید خندیدند و مسخره کردند. سپس کمان ها را کشیدند و باران تیر ها شروع شد. مثل این که شیطان اصلاً دوست نداشت نماز اول وقت امام حسین(ع) و دوستانش را ببیند.

صحنه ای باور نکردنی به وجود آمده بود؛

تعدادی از یاران فداکار امام در برابر امام صف کشیدند تا شیطان به نقشه ای که در سر داشت نرسد ... .

پیامبر اعظم (ص) می فرماید :

شیطان همواره از کسی که مواظب نماز های پنج گانه اش باشد ترسان و گریزان است اما همین که او در نمازش کوتاهی کند شیطان نیز جرأت پیدا می کند و آنرا به گناهان بزرگتر گرفتار می کند.1


1) کافی جلد3، ص269

 


ادامه مطلب


[ جمعه 30 بهمن 1394  ] [ 11:35 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

تا آخر عمر از شرف و سعادت بیداری آخر شب برخوردار بود

تا آخر عمر از شرف و سعادت بیداری آخر شب برخوردار بود

http://file.tebyan.net/a433b6090c/14872501895582061083_thumb.jpeg.png

در حالات مرحوم شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء که از بزرگانِ علما در قرن سیزدهم و ساکن نجف اشرف بوده، آمده است:

در یکی از شب ها برای «تهجّد» برخاست، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود: برخیز به حرم مطهّر مشرّف شده و در آن جا نماز بخوانیم. فرزند جوان که برخاستن از خواب در آن ساعتِ شب برایش دشوار بود، در مقام اعتذار برآمد و گفت: من فعلاً مهیّا نیستم شما منتظر من نشوید؛ بعداً مشرّف می شوم.

فرمود: نه، من این جا ایستاده ام؛ مهیّا شو که با هم برویم. آقازاده، بناچار از جا برخاست و وضو ساخت و با هم راه افتادند. کنار درِ صحنِ مطهّر که رسیدند آنجا مرد فقیری را دیدند که نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز کرده است. آن عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود: این شخص در این وقتِ شب برای چه این جا نسته است؟ گفته: برای تکدّی از مردم.

فرمود: آیا چه مقدار ممکن است از رهگذاران، عاید او گردد؟ گفت: احتمالاً یک تومان (به پول آن زمان). مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! درست فکر کن و ببین این آدم برای مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا (آن هم محتمل)، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشت و آمد در این گوشه نشست و دست تذلّل به سوی مردم  دراز کرده است. آیا تو، به اندازه ی این شخص، به وعده های خدا درباره ی شب خیزان و متهجّدان اعتماد نداری که فرموده است: «فَلا تَعلَمُ نَفسٌ مَّا أُخفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعیُنٍ» - هیچ کس نمی داند چه پاداش های مهمّی که مایه ی روشنی چشم هاست برای آنها نهفته شده –(سجده/17).

گفته اند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زنده دل خود چنان تکان خورد و تنبّه یافت که تا آخر عمر از شرف و سعادت بیداری آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد.

منبع: شب مردان خدا، ص 44-45

 


ادامه مطلب


[ جمعه 30 بهمن 1394  ] [ 11:03 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]