خوابی که از مناجات برتر است

روزیرسول خدا صلی الله علیه و آله نماز صبح را به جماعت خواندند اما دیدند آن روز، علی علیه السلام به مسجد نیامده است. حضرت، در خانه امیرمؤمنان رفتند وپرسیدند چرا او در نماز جماعت شرکت نکرده است؟!
فاطمه زهرا سلام الله علیها گفت: علی دیشب تا صبح مناجات داشت و صبح از خستگی، نمازش را در منزل خواند.
حضرت فرمودند: به او بگویید به جای مناجات طولانی، مقداری بخوابد ولی نماز جماعت صبح را از دست ندهد.
آری، خوابی که مقدمه نماز جماعت باشد بهتر از مناجاتی است که حال جماعت را از بین ببرد.
بیانات حجتالاسلام والمسلمین قرائتی رئیس ستاد اقامه نماز
ادامه مطلب
خاطره ای از زلزله بم

اینجانب مدت هفت ماه بود که به عنوان روحانی طرح هجرت در شهرستان بم بودمو در مسجد صاحب الزمان علیه السلام محله باغخان واقع در خیابان شهید بهشتیاقامه نماز داشتم.
ساعت 15/5 صبح جمعه 5/10/82، طبق معمول هر روز برای انجام فریضه صبح به مسجد رفتم. هر هفته بعد از نماز صبح جمعه، دعای ندبه هم در مسجد خوانده می شد.
نمازگزارانی که در نماز صبح حاضر می شدند، حدود بیست نفر بودند. آن روز هم تقریباً همین تعداد آمده بودند.
من به مردم پیشنهاد کردم که قبل از نماز صبح، نماز آیات را به جماعت بخوانیم. چون یک زلزله قبل از نماز صبح رخ داده بود و ما نمازش را نخوانده بودیم. نماز آیات را شروع کردیم، در رکعت اول رکوع پنجم را به جا آورده بودیم که زلزله شروع شد.
همان لحظه برق قطع شد و صدای شکستن شیشه و فرو ریختن دیوار و سقف و... بهگوش رسید. چنان گرد و غباری فضا را گرفته بود که چشم جایی را نمی دید.
نماز خود به خود به هم خورد؛ چون شدت لرزش زمین به قدری بود که کسی روی زمین استقرار نداشت.
همه مشغول ذکر بودند و با اینکه همه متوجه زلزله بودیم، هیچ کس از مسجد خارج نشد.
دیوارهای مسجد از سه طرف خراب شد، بخشهای زیادی از سقف مسجد هم فرو ریخت، و همه ما مرگ را در یک قدمی خود می دیدیم.
همه در جای خودشان ماندند تا زلزله به پایان رسید. خواستیم از مسجد خارج شویم، ولی خروجیهای مسجد همه خراب شده و حتی کفشها زیر آوار مانده بود.
از روی آوارها با پای برهنه خارج شدیم، در صحن مسجد جای خیلی کمی خالی بود و از سه طرف دیوارهای همسایه ها و دیوار مسجد فرو ریخته بود. حیاط مسجدپر از خاک و آجر شده بود.
خواستیم از صحن مسجد خارج شویم، ولی راهروی مسجد پر از خاک و آوار شده بود؛ از این رو از روی آجرها به کوچه رفتیم و در انتهای کوچه که به صورت سهراهی است، جایی نسبتاً خالی پیدا کردیم و نماز صبح را بجا آوردیم و سپس نماز آیات را مجدداً به جماعت برپا کردیم.
در این واقعه دو نکته برای اینجانب جالب بود:
1. محراب و دیوارها و بخشهایی از سقف مسجد خراب شد، ولی سقف آن قسمتی که مردم در آنجا بودند خراب نشد و به نمازگزاران هیچ آسیبی نرسید و همه سالم ماندند، با اینکه هیچ کس از مسجد بیرون نرفت و اگر کسی رفته بود، زیر آوار می ماند.
2. مردم با اینکه وحشت زده شده بودند و نگران خانواده هایشان بودند، اما قبل از هر کاری به فکر نماز بودند و تا نماز صبح را نخواندند به خانه هایشان نرفتند و در آن موقعیت استثنایی، در کوچه نماز جماعت صبح و آیات اقامه گردید و چه خوب خداوند آنان را حفظ نمود.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره73.
ادامه مطلب
عامل عابد
شب باران تندی میبارید. وقت نماز مغرب و عشاء بود. رفتیم داخل چادر برای خواندن نماز. بین دو نماز یکی از بچه ها گفت که نمازهای مستحبی و نوافل را در حین راه رفتن هم میشود خواند، هنگام نگهبانی، وقت رزم شبانه و...
البته بچه های جبهه بیشترشان اهل تهجد و نماز شب بودند و این از چهره شان، از اخلاص شان در کار، از برخورد و رفتارشان هم مشخص بود.
دو شب قبل که نگهبان بودم. یکی از بچه ها را در تاریکی شب دیدم که نرم نرمک و آهسته از سنگر زد بیرون و وضو گرفت و باز آرام و بی صدا به سنگر برگشت. میدانستم که برای نماز شب بلند شده است. از بیرون سنگر نجوا و زمزمه عاشقانه اش را می شنیدم. آرام نشستم کنار سنگر، هم برای نگهبانی، هم به امید ثواب از زمزمه های آن عابد عاشق. (1)
1) حرمان هور / ص 46
ادامه مطلب
آخرین شب مسلم بن عقیل علیه السلام
مسلم بن عقیل، پسر عمو و سفیر لایق امام حسین علیه السلام وقتی که در شهر کوفه تنها و بی باور ماند و مردم کوفه از اطرافش پراکنده شدند، شگفت زده و سرگردان در کوچههای تاریک و ساکت شهر به راه افتاد. از بی وفایی مردم کوفه دلتنگ بود و بی اختیار در کوچهها راه میرفت. در تاریکی شب، به زنی با ایمان به نام طوعه برخورد. طوعه وقتی مسلمرا شناخت، او را در خانهاش پناه داد و از او به مهربانی و گرمی پذیرایی کرد. مسلم پس از خوردن کمی غذا و اندکی استراحت، برخاست و به عبادت و راز ونیاز با خدای بی نیاز مشغول شد.
طوعه هنگام اذان صبح برای مسلم آب آورد تا وضو بگیرد. به او گفت: آقای من! امشب هیچ نخوابیدی.
مسلم در جواب طوعه گفت:
کمی خوابیدم و در خواب عمویم علی علیه السلام را دیدم. به من فرمود: هر چهزودتر به پیش ما بیا، گمان میکنم امشب آخرین شب عمر من باشد.
مسلم وضو گرفت و به نماز صبح ایستاد. پس از نماز مشغول ذکر و دعا بود که ناگهان صدای سم اسبهای مزدوران عبید الله را شنید. دعایش را زود تمام کرد تا خودش را برای جنگ با دشمنان خدا و امام آماده کند.
مسلم پس از جنگی سخت، با حیله فرمانده مزدوران، خودش را تسلیم نمود.
سرانجام او را به دستور عبید الله با دستهای بسته، در حالی که لبهایش به ذکر و دعا مشغول بود، به شهادت رساندند. (1)
1) سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله / ص 174
ادامه مطلب