ام حمیده

ام حمیده

77869002862786955684.jpeg

  پس از وفات امام صادق علیه السلام، ابوبصیر آمد به ام حمیده تسلیتی عرض کند. ام حمیده شروع کرد به گریه کردن. ابوبصیر هم که نابینا بود، شروع کرد به گریستن.

بعد ام حمیده به ابوبصیر گفت: ابوبصیر! نبودی و لحظه آخر امامرا ندیدی، جریان عجیبی رخ داد. امام در یک حالی فرو رفت که تقریباً حال غشوه­ای بود. بعد چشم هایش را باز کرد و فرمود: تمام خویشان نزدیک مرا بگوئید بیایند بالای سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت نموده و همه رادعوت کردیم. وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی می کرد یک مرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفاً بالصلاة» هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند، نخواهد رسید. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

شهید مطهری درباره این جمله حضرت می نویسد: امام نفرمود که شفاعت ما به مردمی که نماز نمی خوانند نمی رسد، آن که تکلیفش خیلی روشن است، بلکه فرمود به کسانی که نماز را سبک می شمارند، شفاعت ما نمی رسد! یعنی چه نماز را سبک می شمارند؟ یعنی وقت و فرصت دارد، می تواند نماز خوبی با آرامش بخواند، ولی نمی خواند. نماز ظهر و عصر را تا نزدیک غروب نمی خواند، نزدیک غروب که شد می رود یک وضوی سریعی می گیرد و بعد با عجله یک نمازی می خواند و فوراً مهرش را می گذارد آن طرف، نمازی که نه مقدمه دارد ونه مؤخّره، نه آرامش دارد و نه حضور قلب. طوری عمل می کند که خوب دیگر اینهم یک کاری است و باید نمازمان را هم بخوانیم. این خفیف شمردن نماز است.

این جور نماز خواندن خیلی فرق دارد با آن نمازی که انسان به استقبالش می رود، اول ظهر که می شود با آرامش کامل می رود وضو می گیرد، وضوی با آدابی، بعد می آید در مصلای خود اذان و اقامه می گوید و با خیال راحت و فراغ خاطر نماز می خواند. السلام علیکم را که گفت فوراً در نمی رود.مدتی بعد از نماز با آرامش قلب تعقیب می خواند و ذکر خدا می گوید.

این علامت این است که نماز در این خانه احترام دارد. نماز خوان­­هائی هستند که خودشان نماز را استخفاف می کنند، یعنی کوچک می شمارند،نماز صبح­شان دَم آفتاب است، نماز ظهر و عصرشان دَم غروب است، نماز مغرب وعشایشان، وقتی است که چهار ساعت از شب گذشته است و نماز را با عجله و شتابمی خوانند.

...نماز را نباید استخفاف کرد، نباید سبک شمرد، نباید انسان کوشش بکند که در نماز فقط به واجباتش قناعت بکند و بگوید خوب، برویم ببینیمفتوای مرجع تقلید چیست؟ آیا می گوید سه تا سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر باید گفت یا یکی هم کافی است؟ خوب مجتهد باید فتوایش را بگوید. مجتهد می گوید یکی هم کافی است، احتیاط مستحبی این است کهسه تا گفته شود. دیگر ما نباید بگوئیم حالا که گفته اند یکی کافی است ما هم یکی بیشتر نمی خوانیم. این فرار از نماز است.


ما باید طوری باشیم که وقتی هم که مجتهد به ما می گوید یکی واجب است و دو تای دیگر مستحب، بگوئیم ما مغتنم می شماریم و آن دو تای دیگررا هم می گوئیم.1

1 . آزادی معنوی، مرتضی مطهری، صص133-131، با اندکی تصرف.

 


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 1 بهمن 1394  ] [ 6:45 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

شاگرد نماز

شاگرد نماز
76986318648562140330.jpeg

بو على سینا (370 - 427 ه‍ .ق ) پنج ساله بود که پدرش چون از او هوش و ذکاوتى عجیب مشاهده کرد به تعلیم و تربیتش همّت گماشت . و پیش معلم دانشمندى برد تا به وى قرآن و اصول دین بیاموزد. بو على به خواندن علم ادب ، و صرف و نحو و لغت ... مشغول گشت و همزمان به حفظ قرآن کریم روى آورد و قبل از ده سالگى به اینکار توفیق یافت وحافظ کل قرآن شد. سپس در نزد اساتید دیگرى به تحصیل ریاضیات پرداخت و حساب، جبر، مقابله ، هندسه را فرا گرفت . و در نزد استادى دیگر به تحصیل فقه پرداخت و آن را نیکو فرا گرفت ، در نزد استاد ابو عبدالله ناتلى شروع به خواندن فلسفه نمود و بعد از اندکى همانند استادش و بالاتر از او گشت چنان که در حین درس از استاد اشکال مى گرفت و استاد از جواب باز مى ماند و او خود جواب را تشریع مى کرد. تا جائى که اساتید از شرکت در کلاس او را کفایت نمودند و گفتند که خود مطالعه کن و اگر نتوانستى مسائلى را حل نمایى با ما در میان بگذار.

شیخ بو على سینا در این مورد مى نویسد: من بخواندن دروس مشغول بودم و اقسام فلسفه را مجدداً مطالعه مى کردمدر تمام این اوقات شبى را تا صبح نخوابیدم در روز هم جز به تحصیل علم به چیزى توجه نداشتم . و به همین طریق پیش مى رفتم تا حقیقت هر مسئله براى من مسلم مى شد و هرگاه من در مسئله اى حیران بودم و یا نمى توانستم قضیه را بفهمم به مسجد پناه مى بردم و نماز مى گذاردم و خالق کل را ستایش مى کردم ومعمّاى من حل و مشکل برطرف مى شد. با این شکوه باز در سروده اى گوید:[1]

دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت

یک موى ندانست ولى موى شکافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت

آخر به کمال ذره اى راه نیافت

[1] زندگى ابوعلى سینا، ص 29 و 28.

 


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 30 دی 1394  ] [ 6:06 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

پنجاه سال نماز غیرمقبول

 پنجاه سال نماز غیرمقبول

23048485842741137394.jpeg

قال الصادق - علیه السلام -:

  والله انه لیاتى على الرجل خمسون سنة ما قبل الله منه صلاة واحدة ، فاى شى ء اشد من هذا، و الله انکم لتعرفون من جیرانکم و اصحابکم من لو کان یصلى لبعضکم ما قبلها منه لاستخفافه بها، ان الله لایقبل الا الحسن فکیف یقبل ما استخف به ؛

به خدا سوگند ممکن است پنجاه سال بر انسان بگذرد و خداوند یک نماز از او نپذیرد و چه چیزى سخت تر از این است، سوگند به خدا که شما از همسایگان و یاران خویش کسى را مى شناسید که اگر براى یکى از شما نماز بگذارد به سبب سبک شمردنش آن را نمى پذیرد و خداوند جز خوب را قبول نمى کند و چگونه ممکن است چیزى را که خفیف شمرده شده است بپذیرد.

(وسائل الشیعه ، ج 3، ص 15.محجة البیضاء، ج 1، ص 341)


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 30 دی 1394  ] [ 5:23 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

اولین نماز جمعه‌ایی که پیامبر اقامه نمودند؟

اولین نماز جمعه‌ایی که پیامبر اقامه نمودند؟

68642972544751318513.jpeg

نماز جمعه از عبادت هایى بسیار مهم و با ارزش است. مرحوم مجلسى می ‏فرماید: «با توجه به تأکیدات خداوند در سوره جمعه نسبت به نماز جمعه معلوم مى‏شود که نماز جمعه با فضیلت ‏ترین و محبوب‏ترین عبادت‏ها در پیش خداوند است».(1)
رسول خدا(ص) فرمود: «چهار نفر گناهانشان بخشوده شده و باید عمل را از سر بگیرند: بیمار پس از بهبودى، مشرک بعد از قبول اسلام، حاجى بعد از اعمال و کسى که از نماز جمعه بازگردد، بدین شرط که به انگیزه ایمان به خدا و به حساب آن را انجام داده باشد».(2)
در بعضى از روایات اسلامى آمده است که مسلمانان مدینه، پیش از آن که پیامبر(ص) هجرت کند، با یکدیگر صحبت کردند و گفتند: یهود در یک روز هفته (شنبه) اجتماع مى‏کنند و نصارا نیز روزى (یکشنبه) براى اجتماع دارند. خوب است ما هم روزى قرار دهیم و در آن روز جمع شویم و ذکر خدا گوییم و شکر او را به جا آوریم. آن‏ها روز قبل از شنبه را که در آن زمان «یوم العروبه» نامیده مى‏شد، برا این هدف برگزیدند و به سراغ «اسعد بن زراره» رفتند. او نماز را به صورت جماعت با آن‏ها به جا آورد و اندرز داد. آن روز «جمعه» نامیده شد، زیرا روز اجتماع مسلمانان بود. این نخستین جمعه‏اى بود که در اسلام تشکیل شد.
اولین جمعه ‏اى که رسول خدا(ص) بااصحابش تشکیل داد، هنگامى بود که به مدینه هجرت کرد. حضرت چهار روز در دهکده «قبا» ماند و مسجد قبا را بنیان نهاد. سپس روز جمعه به سوى مدینه حرکت کرد و به هنگام نماز جمعه به محله «بنى سالم» رسید و مراسم نماز جمعه را به جا آورد. این اولین نماز جمعه‏اى بود که رسول خدا(ص) در اسلام به جا آورد. خطبه‏اى هم خواند که متن خطبه در بحارالانوار آمده است.(3)
پی نوشت :
1 - محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج‏86، ص 133.
2 - همان، ج 65، ص 288، حدیث 47.
3 - محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج‏86، ص 232، حدیث 66، تفسیر نمونه، ج‏24، ص 130.

 


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 30 دی 1394  ] [ 5:15 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]