اثر نماز

آیت الله مصباح یزدی میفرمود: در فرانسه از پروفسور مسلمانی پرسیدم: شما چطور مسلمان شدید؟ گفت: در یکی از جادههای الجزایر درحال سفر بودم، کنار جاده مردی را دیدم که خم و راست میشود، ماشین را نگه داشتم و از او پرسیدم چه میکنی؟ گفت: من مسلمانم و این مراسم دینی من است.گفتم: آخر در بیابان آن هم تنها، گفت: خدا همه جا هست. همین ماجرا جرقهایشد تا من دربارهی اسلام تحقیق کنم و خداوند لطف کرد و مسلمان شدم.
منبع: خاطرات حجت الاسلام قرائتی جلد 2
ادامه مطلب
الهی! من جهد کردم که در خورتو بود،اما نبود.

الهی! من جهد کردم که در خورتو بود،اما نبود.
نقل است که بایزید بسطامی گفت: در همه ی عمر خویش می بایدم که یک نماز کنم که حضرت او را بشاید، و نکردم و شبی از نماز خفتن تا صبح چهار رکعت نماز می گزاردم. هرباری که فارغ شدمی، گفتمی: به از این باید.نزدیکبود که صبح بدمد و برنیاوردم، و گفتم: الهی! من جهد کردم که در خورتو بود،اما نبود. در خورد بایزید است. اکنون تورا بی نمازان بسیارند. بایزید را یکی از ایشان گیر.
منبع: تذکره الاولیا، ص186-185
ادامه مطلب
جهاد با نفس در نماز
جهاد با نفس در نماز
شیخ عز الدین شوشتری از فقها و علمای مبرز و محدث توانای شیعه بود . وی پسری به نام« مولی حسن علی » داشت که بسیار به او علاقه مند بود . اتفاقاً او بهبیماری سختی مبتلا شد . شیخ بسیار متألم گردید و همواره در اندیشه ی سلامتی وی بود.
روزجمعه فرارسید . شیخ به نماز جمعه رفت تا مردم به امامت ایشان نماز را برگزار نمایند . شنیدند او در نماز ، پس از سوره ی حمد سوره ی منافقون را تلاوت می کند .
وقتیبه آیه ی نهم سوره رسید که «ای کسانی که ایمان آورده اید ، مال و فرزندان ،شما را سرگرم و غافل از یاد خدا نسازد و کسانی که چنین کنند ، از زیانکاران هستند .»
شیخپی در پی ، این آیه را با سوز و گداز می خواند . بعد از نماز ، از علت تکرار این آیه پرسیدند. در پاسخ گفت : «وقتی به این آیه رسیدم ، به یاد فرزندم افتادم . با نفس خود جهاد می کردم و آیه را تکرار می نمودم ، تا به حالتی رسیدم که فرض کردم فرزندم مرده و جنازه اش روبروی من است . به این ترتیب یاد فرزندم را از دلم کندم ، آنگاه آیات بعدی را خواندم.»
منبع: کتاب قصه های نماز، حسن جلالی عزیزیان، ص73
ادامه مطلب
چون مادرم به نماز اهمیت داد خدا هم یاری کرد و ما را به مقصد رسانید
چون مادرم به نماز اهمیت داد خدا هم یاری کرد و ما را به مقصد رسانید.
جناب حاج شیخ محمد تقی بهلول برای این جانب رجایی خراسانی نقل کرد که: در اوان طفولیت به اتفاق مادرم به گناباد میرفتیم آن زمان ماشین نبود یا خیلی کم بود سوار بردرشکه بودیم وقت نماز رسید مادرم به درشکه چی گفت وقت نماز است نگهداردرشکه چی اعتنایی نکرد و گفت توی این بیابان کجا وقت نماز است.ولی مادرم اصرار می کرد تا به آب انباری رسیدیم مادرم گفت باید نگهداریوالا من پیاده میشوم.درشکه چی گفت : پیاده شو من اینجا توقف نمی کنم سرانجام مارا پیاده کرد و رفت!من و مادرم در بیابان تنها ماندیم مادرم نمازش را بدون دغدغه و اضطراب خواند و مشغول تعقیبات شد من که کودک بودم خیلی نگران و ناراحت بودم و گریه می کردم مادرم مرا تسلی می داد و می گفت نگران نباشد خدا با ماست کم کم داشت دیر میشد می ترسیدیم شب شود و ما در بیابان بمانیم در این هنگام دیدیم درشگهای از دور می آید وقتی به ما رسید ایستاده معلوم شد فرماندار گناباد است .من و مادرم را سوار درشگه کرد و چوننامحرم بود فرماندار پهلوی درشگه چی نشست و ما را با عزت و احترام به گناباد رسانید!در نتیجه چون مادرم به نماز اهمیت داد خدا هم یاری کرد و ما را به مقصد رسانید.
(ماخذ: بهلول واعظ معروفی است که در زمان رضاخان در مسجد گوهرشاد مشهد مردم را علیه بی حجابی شورانید)
ادامه مطلب