جذب نسل نو

جذب نسل نو

 

http://uupload.ir/files/c6vy_2.jpg

مرا به مسجد بسيار شيكى در تهران كه هزينه هنگفتى براى آن شده بود، دعوت كردند. ديدم يك‏ مشت پيرمرد در مسجد هستند. گفتم: خدا قبول كند، امّا بهتر نبود به جاى اين هزينه بسيار بالا، مسجد را ساده ‏تر می ساختيد، امّا براى جذب جوانان و نسل نو برنامه‏ ريزى می ‏كرديد.

---------------------

خاطرات حجت الاسلام قرائتى ؛ ج۱ ؛ ص: ۷۸




ادامه مطلب


[ یک شنبه 10 اردیبهشت 1396  ] [ 6:03 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(1) ]

پس چرا خواب ماندی؟

پس چرا خواب ماندی؟

 

http://uupload.ir/files/3yqr_index.jpg

شب بود، در قرارگاه دور هم جمع شده بودیم و با هم بحث می کردیم. بحث آن شب درباره قدرت اراده انسان بود. یکی از رزمندگان پرسید: انسان باید چکار کند تا اراده قوی داشته باشد؟ مثلاً چکار بکنیم تا شب ها کمتر بخوابیم یا هر ساعتی که خواستیم بیدار شویم؟» هر کسی چیزی می گفت.

سرانجام شهید محمد بروجردی گفت: «اگر آخرین آیه سوره کهف را قبل از خواب بخوانیم». این موضوع برای من خیلی جالب بود. تصمیم گرفتم همان شب آزامایش کنم. آیه را چند بار خواندم و خوابیدم.

درست وقت اذان صبح بود که از خواب بیدار شدم. شهید بروجردی را دیدم که مشغول نماز است. نمازش که تمام شد، گفت: مگر دیشب آخرین آیه سوره کهف را نخواندی؟ جواب دادم: «بله خواندم»

گفت: پس چرا خواب ماندی؟

گفتم: تصمیم داشتم اول اذان بیدار شوم، که شدم.

شهید بروجردی گفت: ولی من فکر کردم می خواهی برای نماز شب بیدار شوی. فهمیدم که او با این جمله می خواهد به من بگوید چرا برای نماز شب بیدار نشده ام! احساس شرمندگی کردم و از عرق خیس شدم.


نماز شب شهیدان ؛ محمد محمدی ؛ نشر دارخوئین ؛ ص 71 ؛ سردار غلامرضا جلالی




ادامه مطلب


[ یک شنبه 10 اردیبهشت 1396  ] [ 5:14 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

بيرون كشيدن تير از پاى على علیه السلام

بيرون كشيدن تير از پاى على علیه السلام

 

http://uupload.ir/files/1rn5_%D8%B9%D9%84%DB%8C(%D8%B9).jpg

واقعه اميرالمومنين علیه السلام و پيكان در جنگ احد را مرحوم ملا فتح الله كاشانى در تفسير منهج الصادقين در ضمن آيه الذين هم فى صلوتهم خاشعون در اول سوره مباركه مؤ منون قرآن كريم نقل كرده است كه :
در اخبار صحيحه آمده كه در روز احد پيكان مخالفين در بدن مبارك اميرالمؤ منين علیه السلام نشست و از غايت وجع نتوانستند كه آن را بيرون آورند؛ صورت حال را به حضرت رسالت عرض كردند، فرمود كه در وقتى كه وى در نماز باشد پيكان را از بدن او بيرون بكشيد چه توجه او در اين حال به حضرت عزّت بر وجهى است كه خود را فراموش مى كند و از ما سوى بى خبر مى شود، پس چون به نماز مشغول شد جّراح را آوردند و پيكان را از بدن اطهر او بيرون آوردند و خون بسيار بر سجّاده آن حضرت ريخته شد، و چون از نماز فارغ شد و آن خون را مشاهده نمود پرسيد كه اين خون چيست ؟
گفتند كه در حينى كه پيكان از بدن شما بيرون آورديم اين خون از آن جراحت بيرون آمد، فرمود: به خدايى كه جان على در قبضه قدرت اوست كه درنيافتم و واقف نشدم كه شما در چه وقت بدن مرا شكافتيد و پيكان را بيرون آورديد.


علامه حسن زاده آملی؛ هزار و يك كلمه ، ج 3، ص 279 - 278.




ادامه مطلب


[ یک شنبه 10 اردیبهشت 1396  ] [ 5:00 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

حدیثی که شیخ مرتضی زاهد را پریشان کرد!

http://uupload.ir/files/gc3v_%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C_%D8%B2%D9%87%D8%AF_180517.jpg
آیت الله شیخ مرتضی زاهد، برای نماز خواندن آماده شده بود، آن شب یکی از درسهای اخلاق وی برقرار بود، به طور معمول در این جلسات، ابتدا دوستان نمازهای مغرب و عشا را به امامت او می خواندند و بعد، سخنان و موعظه های آن عالم عارف از روی کتب حدیثی شروع می شد؛ اما آن شب، نمازهای او عادی نبود. به خوبی پیدا بود فکر و حواسش جمع و جور نیست؛ انگار چیزی فکر و اندیشه او را به خود مشغول کرده بود. این حالت، در منبر و در صحبت های او بیشتر مشهود بود، همه فهمیده بودند فکر و حواسش جای دیگری است.
 
آن جلسه تمام شد؛ اما پریشانی های ایشان حتی در خیابان هم، ادامه داشت، دوستان و رفقای او نیز با نگرانی می گفتند: بیایید برویم دکتر، چرا این طور شده اید؟!
و آقا شیخ مرتضی فقط جواب می داد: نه، نگران نباشید؛ چیزی نیست.
 
چند روز بعد که دوستان دوباره آقا شیخ مرتضی را دیدند، حال ایشان هنوز خوب نشده بود که گفتند: برای شما مشکلی پیش آمده که چنین شده اید!؟ اما او باز هم در پاسخ می گفت: نگران نباشید.
 
یکی از دوستان با ناراحتی گفت: چه می فرمایید آقا! شما حواس پرتی پیدا کرده اید؛ ما را نگران کرده اید! ما حق داریم نگران باشیم و بدانیم چه شده است!
 
آقا شیخ مرتضی که چاره ای جز جواب دادن نداشت، با همان حال و هوای پریشان و نگرانش جواب داد: راستش چند روز پیش، حدیثی را خواندم؛ در آن حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: یا علی به اندازه ای که تو با خوبی ها و راه های هدایت آشنایی داری، شیطان نیز به همان اندازه با همه بدی ها و راه های گمراهی و ضلالت در زمین و آسمان آشنایی دارد...
 
و سپس آقا شیخ مرتضی زاهد با نگرانی و اضطراب، به آرامی و زیر لب گفت: «... و من با این شیطان چه کنم؟»
 
ای بر طریق باطل پویان تو روز و شب داده عنان خویش به شیطان ز ریمنی
 
مهر رسول مرسل و مهر علی و آل بر دل گمار و گیر به جنات ساکنی(2)
 
پی نوشت:
1.خاطره از شیخ تقی کرمانشاهی
2.سعدی



ادامه مطلب


[ شنبه 9 اردیبهشت 1396  ] [ 5:37 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]