جذب نسل نو
جذب نسل نو
مرا به مسجد بسيار شيكى در تهران كه هزينه هنگفتى براى آن شده بود، دعوت كردند. ديدم يك مشت پيرمرد در مسجد هستند. گفتم: خدا قبول كند، امّا بهتر نبود به جاى اين هزينه بسيار بالا، مسجد را ساده تر می ساختيد، امّا براى جذب جوانان و نسل نو برنامه ريزى می كرديد.
---------------------
خاطرات حجت الاسلام قرائتى ؛ ج۱ ؛ ص: ۷۸
جذب نسل نو
ادامه مطلب
پس چرا خواب ماندی؟
پس چرا خواب ماندی؟
شب بود، در قرارگاه دور هم جمع شده بودیم و با هم بحث می کردیم. بحث آن شب درباره قدرت اراده انسان بود. یکی از رزمندگان پرسید: انسان باید چکار کند تا اراده قوی داشته باشد؟ مثلاً چکار بکنیم تا شب ها کمتر بخوابیم یا هر ساعتی که خواستیم بیدار شویم؟» هر کسی چیزی می گفت.
سرانجام شهید محمد بروجردی گفت: «اگر آخرین آیه سوره کهف را قبل از خواب بخوانیم». این موضوع برای من خیلی جالب بود. تصمیم گرفتم همان شب آزامایش کنم. آیه را چند بار خواندم و خوابیدم.
درست وقت اذان صبح بود که از خواب بیدار شدم. شهید بروجردی را دیدم که مشغول نماز است. نمازش که تمام شد، گفت: مگر دیشب آخرین آیه سوره کهف را نخواندی؟ جواب دادم: «بله خواندم»
گفت: پس چرا خواب ماندی؟
گفتم: تصمیم داشتم اول اذان بیدار شوم، که شدم.
شهید بروجردی گفت: ولی من فکر کردم می خواهی برای نماز شب بیدار شوی. فهمیدم که او با این جمله می خواهد به من بگوید چرا برای نماز شب بیدار نشده ام! احساس شرمندگی کردم و از عرق خیس شدم.
نماز شب شهیدان ؛ محمد محمدی ؛ نشر دارخوئین ؛ ص 71 ؛ سردار غلامرضا جلالی
پس چرا خواب ماندی
ادامه مطلب
بيرون كشيدن تير از پاى على علیه السلام
بيرون كشيدن تير از پاى على علیه السلام
واقعه اميرالمومنين علیه السلام و پيكان در جنگ احد را مرحوم ملا فتح الله كاشانى در تفسير منهج الصادقين در ضمن آيه الذين هم فى صلوتهم خاشعون در اول سوره مباركه مؤ منون قرآن كريم نقل كرده است كه :
در اخبار صحيحه آمده كه در روز احد پيكان مخالفين در بدن مبارك اميرالمؤ منين علیه السلام نشست و از غايت وجع نتوانستند كه آن را بيرون آورند؛ صورت حال را به حضرت رسالت عرض كردند، فرمود كه در وقتى كه وى در نماز باشد پيكان را از بدن او بيرون بكشيد چه توجه او در اين حال به حضرت عزّت بر وجهى است كه خود را فراموش مى كند و از ما سوى بى خبر مى شود، پس چون به نماز مشغول شد جّراح را آوردند و پيكان را از بدن اطهر او بيرون آوردند و خون بسيار بر سجّاده آن حضرت ريخته شد، و چون از نماز فارغ شد و آن خون را مشاهده نمود پرسيد كه اين خون چيست ؟
گفتند كه در حينى كه پيكان از بدن شما بيرون آورديم اين خون از آن جراحت بيرون آمد، فرمود: به خدايى كه جان على در قبضه قدرت اوست كه درنيافتم و واقف نشدم كه شما در چه وقت بدن مرا شكافتيد و پيكان را بيرون آورديد.
علامه حسن زاده آملی؛ هزار و يك كلمه ، ج 3، ص 279 - 278.
ادامه مطلب
حدیثی که شیخ مرتضی زاهد را پریشان کرد!

ادامه مطلب