گام هایی برای رسیدن به اسرار نماز
گام هایی برای رسیدن به اسرار نماز
اول: حضور دل را به هنگام نماز، به هیچ چیز جز پروردگار جلت عظمته تعلق نباشد.
دوم: فهم کردن معانی قرائت وذکر وتسبیح نماز، به طوری که دل در فهم آن الفاظ مطابق زبان باشد.
سوم: تعظیم یعنی در آن حالت ، عظمت معبود ومبدأ مقصود در خاطر او باشد.
چهارم: هیبت از غایت عظمت پروردگار ، خوف بر دلش آرد که مبادا در این عبادت تقصیری باشد.
پنجم: امید که مقام کرم وجود خداوند اکرم الاکرمین بر او معلوم باشد که از نهایت مرحمت او را محروم وبی نصیب نخواهد فرمود وگناهانش را خواهد بخشید.
ششم: شرم یعنی خود وعبادت خود را کوچک تر از آن بداند که شایسته در گاه باشد وعبادت خود را در نهایت شرمساری وبندگی با سرافکندگی به انجام رساند»
ادامه مطلب
یکبار هم بخاطر خدا نماز بخوان!

همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟ یعنی چه یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.
شیخ رجبعلی خیاط میگفت: من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار از خداوند حاجتی میخواستم یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟ یعنی چه یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دُمِمان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا. این شعر را استاد من شیخ اکبر برهان 62 سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی
ادامه مطلب
تأثیر خطبه نماز جمعه در زن مسیحی

سید قطب، مفسر معروف میگوید: «ما شش نفر مسلمان بودیم که با یک کشتی مصری، اقیانوس را به سوی نیویورک میپیمودیم. مسافرهای کشتی 120 مرد و زن بودند. در میان مسافرها جز ما کسی مسلمان نبود. روز جمعه به این فکر افتادیم که نماز جمعه را در قلب اقیانوس و روی کشتی انجام دهیم. ما علاوه بر اقامه فریضه مذهبی مایل بودیم یک حماسه اسلامی در مقابل یک مبشر مسیحی که در داخل کشتی نیز دست از برنامههای تبلیغاتی خود بر نمیداشت، بیافرینیم. به خصوص که او حتی مایل بود ما را هم به مسیحیت تبلیغ کند. من (سید قطب) به خواندن خطبه نماز جمعه پرداختم و جالب اینکه مسافرهای غیرمسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت، مراقب انجام این فریضه اسلامی بودند. پس از پایان نماز، گروه بسیاری از آنها نزد ما آمدند و این موقعیت را به ما تبریک گفتند. در میان این گروه، خانمی بود که بعدها فهمیدیم یک زن مسیحی یوگسلاوی است و از جهنم تیتو و کمونیسم آن فرار کرده است. وی بسیار تحت تأثیر نماز ما قرار گرفت؛ به اندازهای که اشک از چشمانش سرازیر بود و قادر به کنترل خویشتن نبود، به زبان انگلیسی ساده، آمیخته با تأثیر شدید و خضوع و خشوع خاصی سخن میگفت. از جمله سخنانش این بود: بگویید ببینم روحانی شما به چه لغتی با شما سخن میگفت؟ ما به او گفتیم که این برنامه اسلامی یعنی نماز را هر مسلمانی میتواند انجام دهد. سرانجام به او گفتیم که با لغت عربی صحبت میکردیم. او گفت: اگرچه من یک کلمه از مطالب شما را نفهمیدم، اما به وضوح فهمیدم که در لابهلای خطبه شما جملههایی وجود داشت که از بقیه ممتاز و دارای آهنگ بسیار مؤثر و عمیقی بودند؛ آنچنان که لرزه بر اندام من میانداخت. فکر میکنم امام شما به هنگامی که این جملهها را ادا میکرد، پر از روحالقدس شده بود. ما کمی که فکر کردیم، متوجه شدیم این جملهها همان آیههایی از قرآن بودند که من در میان خطبه و در نماز آنها را میخواندم. این موضوع ما را تکان داد و متوجه آن نکته ساخت که آهنگ مخصوص قرآن چنان مؤثر است که حتی بانویی را که یک کلمه مفهوم آن را نمیفهمید تحت تأثیر شدید خود قرار داده است».1
1. قصص الصلاة یا داستانهایی از نماز، ج 2، صص 198 و 199.
ادامه مطلب
نماز شب داخل گنجه

«پیش از دوره عملیات والفجر مقدماتی در پادگان دو کوهه بودیم. آن هنگام هنوز حسینیه شهید حاج همت ساخته نشده بود و نماز جماعت در میدان صبحگاه برگزار میشد. ساختمانی که گردانها در آن مستقر بودند، با میدان صبحگاه فاصله بسیاری داشت که آسفالت هم نشده بود. هنگامی که باران میبارید، همه این مسیرِ پر از گودال، از گل و لای، پر میشد. در تاریکْ روشن صبح، هنگامی که این مسیر را طی میکردیم تا در نماز جماعت شرکت کنیم، روزی نبود که در چالهای نیفتیم و پاهایمان در گل فرو نرود، اما هیچکس به دلیل این سختیها از نماز شانه خالی نمیکرد. هیچکس به دلیل دوری راه، ناهمواری راه، سردی هوا، گرمای هوا یا از این قبیل مشکلها از نماز غافل نمیشد. ... در پادگان دو کوهه بودیم، در ساختمانی که گردانها مستقر بودند در هر طبقه دو اتاق بزرگ وجود داشت. در هر کدام از این اتاقها، یک گنجه بزرگ بود که در آنها پتوها را میچیدند. شبها که پتوها را برمیداشتند، گنجهها خالی میشد. برادری به اسم باقری که بعدها به درجه رفیع شهادت نایل شد، شبها داخل یکی از آن گنجهها میرفت و به راز و نیاز و نماز شب میپرداخت. با این وجود که میتوانست در اتاق خودش یا در بیرون از گنجه نماز شبش را بخواند. هر کسی در اتاق خودش یا در گوشهای خلوت، به عبادت میپرداخت، اما ایشان به دلیل اینکه نمیخواست خودنمایی کرده باشد، پنهانی به راز و نیاز میپرداخت. هیچکس فکرش را هم نمیکرد که داخل گنجه کسی مشغول خواندن نماز شب باشد. ما هم بعدها بود که این را فهمیدیم. ایشان در لحظهای هم که به شهادت رسید، به حالت سجده افتاده بود. تیر به سر ایشان خورده و به حالت سجده روی خاک افتاده بود».1
1. داستانهای شگفتانگیزی از نماز شب، صص 197 و 198.
ادامه مطلب