نماز خواندنش طوری بود که انگار کاری مهمتر از آن ندارد.
💎 خادم خدا 💎
📿 مسجدِ آبادی نه امام جماعت داشت و نه نماز جماعت در آن اقامه میشد. عبدالحسین برونسی کاری به این حرفها نداشت. خودش راه میافتاد و به مسجد میرفت. گاهی فقط خودش بود و خدای خودش؛ اما چراغ مسجد روشن میشد. عبدالحسین گوشهای میایستاد و با خدا به راز و نیاز میپرداخت.
📿 شور و حالش در نماز تماشایی بود. من گاهی کشیک میکشیدم، فقط برای اینکه او بیاید، گوشهای بایستد و قامت ببندد. آنوقت تماشای حالوهوای او لذتی وصفناشدنی داشت. باز بودن درِ مسجد و روشن بودن چراغ آن، بعضی وقتها عدهای را کنجکاو میکرد و به آن سمت میکشاند. گاهی چند نفری آستین بالا میزدند و وضویی میساختند و به نماز میایستادند.
📿 عبدالحسین خودش را با نماز وفق داده بود. فرقی هم برایش نمیکرد؛ وسط عملیات و آتش دشمن وقتی میفهمید وقت نماز شده، بیاعتنا به آنچه دوروبرش میگذرد، به نماز میایستاد. نماز خواندنش طوری بود که انگار کاری مهمتر از آن ندارد.
📚 سعید عاکف، خاکهای نرم کوشک، ص34
ادامه مطلب
من نفس اماره خود را کشته ام ولی تو هنوز اسیر نفس اماره خودی.
من نفس اماره خود را کشته ام ولی تو هنوز اسیر نفس اماره خودی.
🍃 سلطان ملک شاه سلجوقی، بر فقیهی گوشه نشین و عارفی عزلت گزین وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود و سر برنداشت و به ملک شاه تواضع نکرد.
🍃 بدانسان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت: آیا تو نمی دانی من کیستم؟ من آن سلطان مقتدری ام که فلان گردن کش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و کشوری را به تصرف در آوردم.
🍃 حکیم خندید و گفت: من نیرومندتر از تو هستم، زیرا من کسی را کشتم که تو اسیر چنگال بی رحم او هستی. شاه با حیرت پرسید: او کیست؟
✨ حکیم به نرمی پاسخ داد: آن نفس است؛ من نفس اماره خود را کشته ام ولی تو هنوز اسیر نفس اماره خودی. اگر اسیر او نبودی، از من نمی خواستی که پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است ✨
🍃 ملک شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای گذشته خود را خواست.
📚 مجله معارف شماره ۶۴
ادامه مطلب
برای نماز میجنگیم!
🌸🌼 برای نماز میجنگیم!
🌹 شهید آبشناسان برای مسائل اعتقادی و نماز، اهمیت فراوانی قائل بود و در سختترین شرایط، نماز اول وقت و جماعت را فراموش نمیکرد.
🌹 در عملیات قادر، ایشان به دیدگاه تاکتیکی (جایی که با دشمن فاصلة کمی دارد) آمد. آن شهید بلافاصله دستور داد تا چادری برای نماز برپا کنند تا نماز به جماعت برگزار شود. در آن موقع گلولههای دشمن بر سر ما میبارید، و برخی از نیروها برای شرکت در نماز جماعت ترس و نگرانی داشتند.
🌹 شهید آبشناسان وقتی متوجه موضوع شد، گفت: عملیات ما و جنگ ما برای نماز است. به دنبال فرمایش آن بزرگوار، همه در نماز جماعت شرکت کردیم و نماز عاشقانهای اقامه شد.
📚 خبرگزاری جمهوری اسلامی، 18/06/1393، بهنقل از: امیر سرتیپ کیانی
ادامه مطلب
روشی غیرمستقیم برای جذب دیگران به مسجد
🌸🌼 كار و نماز
🌷 خیلیها با فرمانده لشکر کار داشتند؛ ولی نمیتوانستند در ساعت مشخصی او را پیدا کنند. مسئولیت او طوری بود که وقت بیکاری نداشت. بیکاری که نه، اصلاً فرصت نبود اگر کسی با او کاری دارد، بهراحتی بنشیند و با فرمانده خود صحبت کند.
🌷 فرماندهیِ لشکر کاری سخت و پیچیده بود.
ازطرفی فرمانده لشکر، فرمانده لشکر اسلام بود و باید به رسم مسلمانی، ارتباطش با زیردستان را تقویت میکرد و در هر فرصتی گامی برای خدمت به آنان برمیداشت.
🌷 برای حل این مسئله، ابتکار جالبی از خود نشان داد. نیم ساعت قبل از اذان به مسجد میرفت و مینشست؛ اینگونه هرکس با او کاری داشت میدانست اگر هیچجا دستش به فرمانده لشکر نرسد، نیم ساعت قبل از نماز میتواند او را در مسجد پیدا کند و بهآسودگی حرفش را با وی در میان بگذارد. این ابتکار سردار شهید محمود کاوه، علاوهبر آنکه قدمی در راه رفع مشکلات و رسیدگی به امور زیردستان محسوب میشد، روشی غیرمستقیم برای جذب دیگران به مسجد بود و باعث میشد توفیق نماز جماعت نیز عاید دیگران شود.
📚 کورش علیانی، یادگاران6: کتاب کاوه، ص78.
ادامه مطلب