گیوه دزد و نمازگزار
گیوه دزد و نمازگزار
شخصی از امام جماعتی پرسید ،که امروز در مسجد مشغول نماز بودم
دیدم دزدی میخواهد کفشهایم را ببرد.
من نماز را قطع نمودم و او را مانع شدم .
آیا به جهت این نماز چیزی بر من هست ؟
امام گفت کفشهای تو به چه مقدار ارزش داشت ؟
او گفت : دو قران می ارزید.
امام گفت: نماز تو دو پول هم نمی ارزید !!
منبع -لطیفه ها و داستانهای حکیمانه – حبیب اله اکبرپور
ادامه مطلب
پشه ي فرصت طلب
پشه ي فرصت طلب
سجده ي آخر نماز جماعت بود و حاج آقا يه مقدار بيشتر از معمول طول داد. يه پشه ي فرصت طلب هم از فرصت استفاده کرد و رفت توي گوش ما. هرچي بهش گفتم: «بابا! اون نمرود بوده، تازه توي بيني اش هم رفته بوده...» گوشش بدهکار نبود! بالاخره دستم رو از جاي سجده برداشتم و گوش مبارک رو يه حالي دادم ولي نمي دونستم نمازم درسته يا نه؛ خيال مي کردم توي سجده نمي شه اعضاي سجده رو حرکت داد.
پرسيدم. نمازم درست بود. توي سجده، غير از پيشاني، مي شه بقيه ي اعضاي سجده رو بلند کني و حرکت بدي، البته به شرطي که در حال حرکت دادن، ذکر سجده رو نگي.
کتاب «دو رکعت قصه» رسول نقي ئي ؛ ص 108
به نقل از توضيح المسائل امام خميني (ره)، مسأله 1054. اعضاي سجده، همان هفت عضوي است که واجب است هنگام ذکر سجده بر روي زمين باشد، يعني پيشاني، کف دو دست، زانوها و انگشت بزرگ پاها.
ادامه مطلب
خوشحالی این پسر باعث نجات شد
خوشحالی این پسر باعث نجات شد
پیر روشن ضمیر مرحوم ابوموسی محیی (ره) از شاگردان آقا سید هاشم حداد :
آقای قاضی فرموده بود : یکی از فقها و علمای بزرگ را خواب دید و از او سببِ نجات را پرسید ، گفته بود : یک روز در کوچه ای رد می شدم ، پسر بچه ای گریه می کرد و سیب می خواست ، ولی مادرش قادر به خرید سیب نبود . مقداری سیب خریدم و به آن مادر و پسر دادم . پسر خوشحال شد و خوشحالی این پسر باعث نجات شد .
عطش حضور ، ج ۱ ، ص ۳۱
ادامه مطلب
پس چرا خواب ماندی؟
پس چرا خواب ماندی؟
شب بود، در قرارگاه دور هم جمع شده بودیم و با هم بحث می کردیم. بحث آن شب درباره قدرت اراده انسان بود. یکی از رزمندگان پرسید: انسان باید چکار کند تا اراده قوی داشته باشد؟ مثلاً چکار بکنیم تا شب ها کمتر بخوابیم یا هر ساعتی که خواستیم بیدار شویم؟» هر کسی چیزی می گفت.
سرانجام شهید محمد بروجردی گفت: «اگر آخرین آیه سوره کهف را قبل از خواب بخوانیم». این موضوع برای من خیلی جالب بود. تصمیم گرفتم همان شب آزامایش کنم. آیه را چند بار خواندم و خوابیدم.
درست وقت اذان صبح بود که از خواب بیدار شدم. شهید بروجردی را دیدم که مشغول نماز است. نمازش که تمام شد، گفت: مگر دیشب آخرین آیه سوره کهف را نخواندی؟ جواب دادم: «بله خواندم»
گفت: پس چرا خواب ماندی؟
گفتم: تصمیم داشتم اول اذان بیدار شوم، که شدم.
شهید بروجردی گفت: ولی من فکر کردم می خواهی برای نماز شب بیدار شوی. فهمیدم که او با این جمله می خواهد به من بگوید چرا برای نماز شب بیدار نشده ام! احساس شرمندگی کردم و از عرق خیس شدم.
نماز شب شهیدان ؛ محمد محمدی ؛ نشر دارخوئین ؛ ص 71 ؛ سردار غلامرضا جلالی
ادامه مطلب