بگو نماز اوّل وقت بخوانند
بگو نماز اوّل وقت بخوانند
از آقا سيّد عبدُ الهادى شيرازی * كه واقعاً عالمِ حسابى بود، نقل كردهاند كه در كوچكى بعد از فوت پدرم ـ ميرزاى شیرازی بزرگ ـ تكفّل خانواده به عهدهى من بود. مىگويد: ايشان را در خواب ديدم. از من پرسيدند: آقا سيّد عبد الهادى، حال شما چه طور است؟ مىگويد در جواب گفتم: خوب نيست. فرمود: به بچّهها و اهل خانه سفارش كنيد كه نماز اوّل وقت بخوانند، تنگدستى شما رفع مىشود.
منبع: کتاب در محضر آیت الله بهجت, جلد سوم, نکته هزار و ششصد و هشتم
* از مراجع تقليد زمان آيت اللّه العظمى حكيم كه واقعاً عالمِ حسابى بود
ادامه مطلب
تسبیح در و دیوار همراه با عارف وارسته ملاّ محمد کاشی
تسبیح در و دیوار همراه با عارف وارسته ملاّ محمد کاشی
تسبیح در و دیوار همراه با عارف وارسته ملاّ محمد کاشی
در شرح حال آخوند ملاّ محمد کاشی، (استاد آقا نجفی قوچانی و حاج رحیم ارباب اصفهانی و بسیاری دیگر از اعاظم) آورده اند:
«هر نیم شب، چنان به سوز و گداز نماز می خواند و بدنش به لرزه می افتاد که از بیرون حجره، صدای حرکت استخوانهایش احساس می شد!
روزی پس از ختم درس، یکی از طلاّب به درس آن بزرگوار آمد و گفت: «آقا! این شیخ می گوید که دیشب به وقت سحر دیدم که از دَر و دیوار مدرسه صدای «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنا وَ رَبُّ الْمَلائِکةِ وَالرَّوح» بر می آید! آخوند فرمود:
«اینکه در و دیوار به ذکر من متذکر می باشند، امر مهمی نیست، مهمّ آن است که او از کجا محرم راز گشته است.»
منبع : کتاب نماز شب، کلید حلّ مشکلات
ادامه مطلب
عابد و تواب
عابد و تواب
روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت:
خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ!
محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج1
ادامه مطلب