قبل از ورود به جلسه عطر بزنید!

http://s9.picofile.com/file/8275877826/105.jpg

قبل از ورود به جلسه عطر بزنید!

آتش جنگ بالا گرفته بود و سران کشور های اسلامی همه آمده بودند خدمت امام.جلسه ای بسیار مهم برای برقراری صلح بین ایران و عراق بود.درست وسط جلسه بود که صدای اذان ظهر بلند شد.امام بلند شدند و گفتند:من می خواهم نماز بخوانم...

هیچ کس فکر نمی کرد کاری مهمتر از این جلسه وجود داشته باشد.همه مات و مبهوت مانده بودند.امام عطرشان را زدند و با آرامش خاصی از میان جمع به طرف سجاده ی نماز رفتند.حالتش طوری بود که فکر می کرد راستی راستی با خدا جلسه دارد!

منبع : سایت قنوت


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 4 آذر 1395  ] [ 6:32 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

سجدة آخر

http://s8.picofile.com/file/8275488100/86.jpg

سجدة آخر

زهر را كه خورد، برخاست و به نماز ايستاد. مأموران دولت، منتظر بودند كه مدرس زودتر بميرد و آنان گزارش خود را براي رئيس شهرباني بنويسند. اما مدرس، با همان آرامشي كه هميشه در نماز داشت، نماز مي‌خواند. هم مدرس و هم مأموران منتظر بودند كه زهر اثر كند. مدرس، از اين فرصت استفاده كرد و پي در پي نماز ‌مي‌خواند. مأمورها چشم از او برنمي‌داشتند. نمي‌دانستند بايد چه كنند. زهر را در چاي افطاري مدرس ريخته بودند و بايد تا الان اثر مي‌كرد؛ ولي او هنوز داشت نماز مي‌خواند. از ركوع به سجده مي‌رفت و از سجده‌اي به سجدة ديگر و باز برمي‌خاست و حمد و سوره مي‌خواند و قنوت و باز ركوع و سجده و تشهد و سلام و باز الله اكبر و باز حمد و سوره و ...

بالاخره مدرس به سجده رفت و ديگر از سجده سر بر نداشت. مأمورها خيالشان راحت شد. براي اينكه مطمئن شوند، او مرده است، گوششان را نزديك دهان مدرس آوردند. اما متوجه شدند كه او هنوز ذكر مي‌گويد. ديگر تحمل نداشتند. تا مأموريتشان تمام نمي‌شد، حق بازگشت نداشتند. مدرس را دراز كردند. ديدند هنوز لب‌هايش مي‌جنبد. يكي از مأمورها عمامة مدرس را از سرش بيرون آورد و آن را به دور گردن پيرمرد پيچيد. يگ گوشة عمامه را به دست همكارش داد و گوشة ديگر را خودش گرفت. هر دو شروع كردند به كشيدن عمامه.[1]

 

[1]. ستاره‌اي بر خاك، ص106.

منبع : سایت قنوت


ادامه مطلب


[ دوشنبه 1 آذر 1395  ] [ 6:44 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(2) ]

خم شد عصاى پيرمرد را برداشته به دستش داد و برگشت به موضع نماز خود

http://s8.picofile.com/file/8275312184/76.jpg
 
زكرياى اعورا گفت حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر (عليه السلام) را در حال نماز خواندن ديدم. در پهلوى ايشان پيرمردى سالخورده نشسته بود، اراده كرده از جاى برخيزد. عصائى داشت آن را جستجو مى كرد تا بدست آورد. امام (عليه السلام) با آنكه در نماز ايستاده بود خم شد عصاى پيرمرد را برداشته به دستش داد و برگشت به موضع نماز خود.(1)
 

1- منتهى الامال ، ج 2، ص 127.

منبع: آگاه شویم،حسن امیدوار،جلد پنجم.


ادامه مطلب


[ شنبه 29 آبان 1395  ] [ 6:51 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(2) ]

محاسبه نفس مرحوم کاشف الغطا

http://s8.picofile.com/file/8275311042/75.jpg

محاسبه نفس مرحوم کاشف الغطا

مرحوم شیخ جعفر نجفی کاشف الغطاء در شب با خود محاسبه نفس می‏ کرد وبه خود می‏ گفت: درکودکی جعیفر(جعفر کوچک) نامیده می‏ شدی سپس جعفر شدی و بعد به توشیخ جعفر گفتند و پس از آن شیخ علی الاطلاق گشته‏ ای.
پس تاکی گناه می‏ کنی وشکر این نعمت را بجا نمی ‏آوری؟ (اعیان الشیعه، ج4،ص110)

منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.


ادامه مطلب


[ شنبه 29 آبان 1395  ] [ 6:42 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(2) ]