اسلام تان مال خودتان.....

http://www.upsara.com/images/bm8g_5.jpg

اسلام تان مال خودتان.....

«ما و قبيله مان مسلمان مي شويم ولي چند تا شرط داريم.»

چند نفري از بزرگان قبيله «ثقيف» با کلي دبدبه و کبکبه پيش پيامبر آمدند. يکي از شرط هاشان اين بود که پيامبر، در مورد آنها، بي خيال نماز شود. همه اسلام قبول، ولي ما را از نماز معاف کن.

پيامبر تمام حرف هايشان را شنيد و فرمود: «ديني که در آن نماز نباشد، خيري ندارد.» [1]

 [1] تاريخ طبري ج 3، صفحه 99.

 [کتاب «دو رکعت قصه» ؛ رسول نقي ئي؛ صفحه 15]


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 27 آبان 1395  ] [ 3:10 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

نماز شب کلید سعادت دنیا و آخرت است

http://www.upsara.com/images/cpga_3.jpg

یکی از علماء، آدم فقیر و تنگدستی بود، به پسرش خیلی تأکید می کرد که نماز شب را ترک مکن! از ایشان سؤال کرده بودند که آقا چرا شما اینقدر روی نماز شب، تأکید دارید؟! ایشان فرموده بود: می دانم که این نماز شب کلید سعادت دنیا و آخرت است؛ من که پولی ندارم برای او بگذارم، اگر دنیا هم بخواهد، کلیدش همین نماز شب است. [1]

1- (در محضر بزرگان، ص98)


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 27 آبان 1395  ] [ 2:51 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

هرگز طفل شش ماهه را تکلیف نماز نکرده اند.!

http://s8.picofile.com/file/8274815618/56.jpg

مسلمان کوچک

در زمان های قدیم اصفهان خیلی یهودی داشت. آورده اند که یکی از این یهودیان مسلمان شد. او را برای تبرک نزد خلیفه بردند. خلیفه به او گفت: تو اکنون چنانی که انگار دوباره از مادر متولد شده ای.

 شش ماه از مسلمانی او گذشت اما مردم دیدند او حتی دورکعت نماز جماعت نمی خواند. دوباره او را پیش خلیفه آوردند که این تازه مسلمان نماز نمی خواند.

خلیفه نگاهی به سیبیل بلند تازه مسلمان کرد و گفت: خجالت نمی کشی؟! چرا کاهل نمازی می کنی؟ مگر نمی دانی کسی که عمدا نماز را ترک کند مثل کافر است؟!

 تازه مسلمان به خلیفه گفت: مگر نه وقتی که من مسلمان شدم، گفتی تو این زمان انگار دوباره از مادر زاده شده ای. از آن تاریخ شش ماه بیش نگذ شته و هرگز طفل شش ماهه را تکلیف نماز نکرده اند.!

خلیفه تا سه روز می خندید و بعد از آن بر اثر پارگی روده از دنیا رفت.

مرکز تخصصی نماز


ادامه مطلب


[ سه شنبه 25 آبان 1395  ] [ 7:04 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(1) ]

گریه جبرئیل

http://www.upsara.com/images/vz8d_94.jpg

گریه جبرئیل

جبرئیل امین  بر حضرت یوسف نازل شد. یک جوان از کنار آنها می گذشت؛ جبرئیل گفت:

 این جوان را می شناسی؟ این همان انسانی است که وقتی نوزاد بود به پاکی تو شهادت داد و تهمتی که زلیخا به تو زده بود برطرف شد.

یوسف دستور داد تا آن جوان را پیش او بیاورند و جوان که آمد یوسف یک پذیرایی حسابی و شاهانه از او کرد و به او چند هدیه ی با ارزش داد و دستــور داد هر خواستــه ای دارد برآورده شــود.

ناگهان جبرییل به گریه افتاد.یوسف با نگرانی پرسید: فرشته ی خدا چرا گریه می کنی؟

جبرئیل گفت: گریه من از سر شوق است.این جوان بنده ی کوچک خداست و فقط برای اینکه تهمتی را از تو برطرف کرد و بر پاکی تو شهادت داد، اینطور از او تشکر می کنی! با خودم فکر کردم حال بنده ای که در شبانه روز پنج بار  نماز می خواند و در نمازها به پاکی خدا شهادت می دهد چگونه خواهد بود و خدای بزرگ چطور از او قدر دانی خواهد کرد!!!

منبع : مرکز تخصصی نماز


ادامه مطلب


[ سه شنبه 25 آبان 1395  ] [ 7:01 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]