«از همین امروز باید نمازهایمان را به جماعت بخوانیم.»
شهید محمد ابراهیم احمدپور گفت: «از همین امروز باید نمازهایمان را به جماعت بخوانیم.»
گفتم: آقای احمدپور! نماز جماعت جا می خواهد. ما که در ساختمان شهرداری اتاق خالی نداریم.
دفتر خودش را نشان داد و گفت: «همین جا».
بعد هم آستین هایش را بالا زد، میز و صندلی های اتاقش را جابه جا کرد و گفت: «موکت بیاورید، از امروز این جا هم دفتر کار من است، هم نمازخانه».
زیر این حرف ها خط بکشید؛ ص ۲۸
مرکز تخصصی نماز
ادامه مطلب
اتفاقا من جند شب پیش در نماز شب برای او دعا می کردم...
ادامه مطلب
زمین به فرمان الهی دهان باز کرد و عابد را در عذاب ابدی فرو برد!
ادامه مطلب
معامله با یک نوجوان!
معامله با یک نوجوان!
در ارتفاعات سخت کردستان بودیم که به ما اطلاع دادند شهید محراب آیة الله مدنی (ره) برای بازدید منطقه به محل استقرار ما می آید. هنگام بازدید، رزمنده نوجوانی جلو آمد و با حیایی خاص بعد از سلام و احوال پرسی گفت: الآن 9 روز است که آب پیدا نکرده ایم و نمازهایم را با تیمّم خوانده ام، تکلیف نمازهای من چه می شود؟
شهید مدنی وقتی نگرانی او را دیدند در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، گفتند: حاضری یک معامله با من بکنی؟ آن رزمنده گفت: چه معامله ای؟ شهید مدنی (ره) گفتند: من حاضرم تمام عبادت هایم را به تو بدهم و در عوض تو این 9 روز نمازت را به من بدهی.
ماهنامه جانباز، شماره 105 ، گوینده خاطره: آقای علیرضا زوّاره
مرکز تخصصی نماز
ادامه مطلب