چه چيز باعث شده شما به اين مقام برسى؟

http://www.axgig.com/images/79418944057908869445.jpg

حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:

 در سفرى به همدان، خدمت عالم بزرگوار آقاى حاج ملاعلى همدانى قدس سره رسيدم و از ايشان داستان عجيب و جالبى شنيدم كه فرمود: روزى وارد صحن امام حسين عليه السلام شدم ديدم گوشه‏اى شلوغ است، جلو رفتم و سؤال كردم چه خبر است؟

 بچه‏اى را نشان دادند و گفتند: از بالاى مناره صحن به پائين پرت شده است، پدر اين طفل كه حمّال است در وسط زمين و آسمان متوجّه شده و خطاب به بچّه كرده كه بايست، همانجا مانده و آنگاه او را سالم پائين آورده‏اند!

 با تعجّب از پيرمرد حمّال سؤال كردم چه چيز باعث شده شما به اين مقام برسى؟
گفت: اين كار مهمى نيست، من از اوّل بلوغ سعى كرده‏ام هر چه خدا فرموده عمل كنم، امروز من هم يك چيز از او خواستم، خداوند عزيز و قادر قبول كردند.

 خاطرات حجت الاسلام قرائتى ؛ ج۱ ؛ ص: ۹۶

 مرکز تخصصی نماز


ادامه مطلب


[ یک شنبه 21 شهریور 1395  ] [ 4:45 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

فقط متهجّدین هستند كه به مقاماتى نائل مى گردند

http://www.axgig.com/images/80552413488051837019.jpg

مرحوم ملكى مى گوید: استادم [ملا حسینقلى همدانى ]به من فرمود: فقط متهجّدین هستند كه به مقاماتى نائل مى گردند و غیر آنان به هیچ جایى نخواهند رسید.(1)

از حكیم متأله آقا میرزا ابراهیم زنجانى در شرح احوال میرزاى جلوه نقل شده است:
وى پیوسته به نیم شب برخاستى و دوگانه بدرگاه یگانه گذاشتى و تا فجر برآید به حجره اندرون به ورزش تن گذراندى. آنگاه نماز صبح كردى و از پى نوافل و تعقیبات، سپس به تدریس نشستى تا دو ساعت مانده به ظهر و گاه مى شدى كه ناصرالدین شاه به دیدن او مى آمد و او مى فرمودى كه مرا حالى نیست و او برمى گشتى!(2)

1) سیماى فرزانگان، رضا مختارى.
2) در آسمان معرفت: 336، استاد حسن زاده آملى.

گنجینه معارف 3 (110 موضوع) نویسنده : محمد رحمتی شهرضا


ادامه مطلب


[ یک شنبه 21 شهریور 1395  ] [ 11:02 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

یقین به پاداش هاى نماز شب

http://www.axgig.com/images/74747475322047555377.jpg

مرحوم آیت الله حاج شیخ جعفر كاشف الغطاء، در تربیت فرزندش روشى آموزنده و مؤثّر داشت. در حالات وى نوشته اند كه: او مى خواست پسر نوجوانش را به سحرخیزى و شب زنده دارى عادت بدهد، به طورى كه تا پایان عمر، از روى علاقه و میل قلبى به این كار ادامه بدهد. شبى، پیش از اذان صبح، كنار بستر پسرش آمد و به آرامى او را بیدار كرد و گفت: عزیزم! برخیز تا به حرم مطهر مولاى متّقیان على(علیه السلام) مشرّف گردیم. پسر نوجوان چشمان خواب آلودش را مالید و گفت: بابا جان! شما بروید، من خودم مى آیم. پدر گفت: نه، من ایستاده ام تا با هم برویم. پسرك برخاست، وضو گرفت و به اتّفاق پدر، به سوى حرم مطهّر روانه شد. جلو حرم امیرمؤمنان(علیه السلام) ، مرد مستمندى نشسته و دستش را پیش مردم دراز كرده بود. پدر از پسرش پرسید: فرزندم! این مرد، براى چه در این جا نشسته است؟
- براى گدایى و دریافت كمك از مردم.
- تو فكر مى كنى چقدر پول از این طریق به دست مى آورد؟
- شاید چند درهمى عایدش گردد.
- آیا مطمئنّاً این مبلغ را به دست خواهد آورد؟
- البته به طور قطع و یقین نمى توان آن را پیش بینى كرد، شاید مبلغى عایدش شود، شاید هم دست خالى برگردد.
در این جا، پدر دانا و نكته سنج كه زمینه را براى بیان مطلب خود آماده دید، گفت: پسرم! ببین این مرد فقیر، براى به دست آوردن مبلغى از ثروت دنیا -كه یقین به آن هم ندارد- در این موقع شب، آمده این جا و دستش را پیش مردم دراز كرده است. تو كه واقعاً به پاداش هایى كه خداوند براى سحرخیزى و خواندن نماز شب تعیین فرموده، یقین دارى و سخنان امامان معصوم(علیهم السلام) را باور كرده اى، پس چرا در انجام آن سستى به خود راه مى دهى؟ مطمئن باش كه خداى مهربان به تمام وعده هایش عمل مى كند و پاداش عمل ما را به طور كامل مى پردازد و هیچ كس را محروم نمى سازد!
این تمثیل زیبا، در ژرفاى روح پاك پسرك جاى گرفت و نتیجه اش آن شد كه وى، تا آخر عمر، سحرخیزى و تهجّد و نماز شب را ترك نكرد. زیرا مربى لایق او، یعنى پدرش، صحنه اى به وجود آورد كه تصویر آن در ذهن فرزندش براى همیشه باقى ماند و اثرى زیبا بر جاى گذاشت.(1)

1) تعالیم آسمانى اسلام : 242.

گنجینه معارف 3 (110 موضوع) نویسنده : محمد رحمتی شهرضا


ادامه مطلب


[ یک شنبه 21 شهریور 1395  ] [ 10:49 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

مناجات سحرگاهان حیوانات

http://www.axgig.com/images/86692982208359063678.jpg

سعدى گوید: یك شب از آغاز تا انجام، همراه كاروانى حركت مى كردم. سحرگاه كنار جنگلى رسیدیم و در آنجا خوابیدیم. در این سفر شوریده دلى (مجذوب حق شده) همراه ما بود، نعره از دل بركشید و سر به بیابان زد، و یك نفس به راز و نیاز پرداخت.
هنگامى كه روز شد به او گفتم: این چه حالتى بود كه دیشب پیدا كردى؟ در پاسخ گفت: بلبلان را بر روى درخت و كبكها را بر ر

وى كوه، قورباغه ها را در میان آب و حیوانات مختلف را در میان جنگل دیدم، همه مى نالیدند، فكر كردم كه از جوانمردى دور است كه همه در تسبیح باشند و من در خواب غفلت.(1)

1) حكایتهاى گلستان: 127.

گنجینه معارف 3 (110 موضوع) نویسنده : محمد رحمتی شهرضا


ادامه مطلب


[ یک شنبه 21 شهریور 1395  ] [ 7:31 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]