اهمیت اذان به عنوان شعار بزرگ اسلام

اهمیت اذان به عنوان شعار بزرگ اسلام

http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%85%D9%87%D8%B1%20%D9%88%20%D8%AA%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D8%AD/59093521305842736874_thumb.png

هر ملتى در هر عصر و زمانى براى برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردى و اجتماعى شعارى داشته است و این موضوع در دنیاى امروز به صورت گسترده ترى دیده مى شود. مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس پیروان خود را به کلیسا دعوت مى کنند، ولى در اسلام براى این دعوت از شعار اذان استفاده مى شود، که به مراتب رساتر و مؤثرتر است، جذابیت و کشش این شعار اسلامى به قدرى است که بقول نویسنده تفسیر المنار، بعضى از مسیحیان متعصب هنگامى که اذان اسلامى را مى شنوند، به عمق و عظمت تاثیر آن در روحیه شنوندگان اعتراف مى کنند.

سپس نامبرده نقل مى کند که در یکى از شهرهاى مصر جمعى از نصارى را دیده اند که به هنگام اذان مسلمین اجتماع کرده تا این نغمه آسمانى را بشنوند. چه شعارى از این رساتر که با نام خداى بزرگ آغاز مى گردد و به وحدانیت و یگانگى آفریدگار جهان و گواهى به رسالت پیامبر او اوج می گیرد و با دعوت به رستگارى و فلاح و عمل نیک و نماز و یاد خدا پایان مى پذیرد، از نام خدا، الله شروع مى شود و با نام خدا، الله پایان مى پذیرد، جمله ها موزون، عبارات کوتاه، محتویات روشن، مضمون سازنده و آگاه کننده است. اذان، شعار توحیدى مسلمانان است. اذان، اعلام یکتایى خدا، رسالت حضرت محمد (ص) ولایت امام على (ع)، رستگارى در سایه نماز، و «تکبیر» خداوند است. اذان، فریاد بر ضد معبودهاى خیالى، معرفى عقیده اسلامى، و شعار اسلام است. نحستین مؤذن اسلام، بلال حبشى بود که با اذان او، مردم به نماز حاضر مى شدند و مؤذن شدن او، دلیل اعتبار «تقوا» و «ایمان» در دیدگاه اسلام است، نه رنگ و قیافه و نژاد و ثروت! اذان، هم فرا خواندن امت اسلام به شرکت در نماز جماعت است، هم آماده سازى جان و دل براى ورود به «نماز». وقتى طنین ملکوتى اذان در فضا مى پیچد، دل مؤمنان را به سوى خدا مى کشد و بر وحشت و خشم کافران مى افزاید. در حدیثى آمده است که با صداى بلند اذان، شیطان عصبانى مى شود و فرار مى کند. (کنز العمال، ج 2، ص 692)، اذان، شعار باطل کوب و دشمن شکن توحید است.
ما معمولا در فارسی به جای کلمه "اذن" کلمه "اجازه" و یا "جواز" را به کار می بریم که تا اندازه زیادی با هم فرق دارند و در قرآن به جای کلمه اذن، ماده جواز به کار رفته نرفته است. اذن یعنی چه؟ ریشه این لغت را این چنین بیان می کنند، می گویند اذن اعلام رخصت است. کسی می خواهد کاری انجام دهد و احتیاج دارد که شخص دیگری موافقت یا عدم مخالفت خود را اعلام کند. این را "اذن" می گویند. "این کار را به اذن پدرم کردم" یعنی پدرم اعلام کرد که من مخالف نیستم. در مفهوم اذن، اعلام خوابیده است. اصلا این لغت در زبان عربی هر جا به کار برده می شود، به معنای اعلام است: «ثم اذن مؤذن ایتها العیر انکم لسارقون» (یوسف/آیه 70)؛ که در داستان یوسف است: «اعلام کننده ای اعلام کرد (که ای اهل قافله هر آینه شما سارق هستید)». به اذان به همین جهت که اعلام است "ذان" می گویند.

خداوند در قرآن می فرماید: «یأیها الذین ءامنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الذین أوتوا الکتب من قبلکم و الکفار أولیاء و اتقوا الله إن کنتم مؤمنین و إذا نادیتم إلى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلک بأنهم قوم لا یعقلون» (مائده/آیه 58)؛ «اى کسانیکه ایمان آورده اید، افرادى که آئین شما را بباد استهزاء و بازى مى گیرند از اهل کتاب و مشرکان، دوست و تکیه گاه خود انتخاب نکنید، و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید. آنها هنگامى که (اذان مى گوئید و مردم را)، به نماز مى خوانید آن را به مسخره و بازى مى گیرند، این بخاطر آن است که آنها جمعى هستند که درک نمى کنند». نادی و نودى از ماده نداء به معنى بانگ برآوردن است، و در اینجا به معنى اذان است، زیرا در اسلام ندائى براى نماز جز اذان نداریم، چنانکه در آیه 9 سوره جمعه نیز به آن اشاره شده و خداوند در آنجا می فرماید:« یا أیها الذین ءامنوا إذا نودى للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا إلى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم إن کنتم تعلمون(جمعه/آیه 9)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذکر خدا بشتابید، و خرید و فروش را رها کنید که این براى شما بهتر است اگر مى دانستید». به این ترتیب هنگامى که صداى اذان نماز جمعه بلند مى شود مردم موظفند کسب و کار را رها کرده به سوى نماز که مهمترین یاد خدا است بشتابند. در روایات اهلبیت (ع) وارد شده است اذان از طریق وحى به پیامبر (ص) تعلیم داده شد. امام صادق (ع) مى فرماید: هنگامى که جبرئیل اذان را آورد، سر پیامبر (ص) بر دامان على (ع) بود، جبرئیل اذان و اقامه را به پیامبر (ص) تعلیم داد، هنگامى که پیامبر (ص) سر خود را برداشت، از على (ع) سؤال کرد آیا صداى اذان جبرئیل را شنیدى؟ عرض کرد: آرى. پیامبر (ص) بار دیگر پرسید آیا آن را به خاطر سپردى؟ گفت: آرى، پیامبر (ص) فرمود: بلال را (که صداى رسائى داشت) حاضر کن، و اذان و اقامه را به او تعلیم ده، على (ع) بلال را حاضر کرد و اذان را به او تعلیم داد.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 7- صفحه 161-160

مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 4- صفحه 439-435

محسن قرائتی- راز نماز- صفحه 16

 


ادامه مطلب


[ جمعه 28 اسفند 1394  ] [ 11:27 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

مسأله وجوب نماز شب بر پیامبر اکرم (ص)

مسأله وجوب نماز شب بر پیامبر اکرم (ص)

http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%85%D9%87%D8%B1%20%D9%88%20%D8%AA%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D8%AD/%D8%AC%D8%A7%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2%20%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85.jpg

قسمت اول سوره مبارکه مزمل مربوط به مسئله شب خیزی پیغمبر اکرم (ص) و بالتبع شب خیزی مؤمنین و مسلمین است. البته مخاطب فقط شخص رسول اکرم (ص) بود «یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا» (مزمل/آیه 1)؛ «هان، ای جامه به خود پیچیده! شب را جز اندکی به عبادت برخیز». ولی هرگز این خطابها اختصاص به رسول اکرم (ص) ندارد و مؤمنین و مسلمین هم از این جمله ها هرگز اختصاص استفاده نکرده اند بلکه از باب اینکه ایشان پیشوای قافله اهل ایمانند دستوری که خطاب به پیشوا هست دیگران هم می فهمند که این چنین باید بود. قسمت بعدش که از آیه 11 شروع شود اشاره است به وضعی که کفار در مقابل پیغمبر اکرم (ص) به وجود آورده بودند؛ دستورات صبر و استقامت به پیغمبر اکرم (ص) و مطالبی در این زمینه. قسمت سوم همین آیه 20 سوره مزمل است که بازگشت به مسئله شب خیزی است.

از این آیه مطلبی استفاده می شود. آن مطلب این است: با اینکه در قسمت اول آیه مخاطب شخص پیامبر اکرم (ص) است چون می فرماید: «یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا» (مزمل/آیه 1)؛ «بپاخیز، نه بپاخیزید شما ای مردم مؤمن و ای مسلمانان». ولی همان طوری که عرض کردم مؤمنین و مسلمین هرگز از این آیه استفاده نکرده اند که این دستور منحصر به پیغمبر (ص) است، دستوری بود که مؤمنین و مسلمین می دانستند که این، کار بسیار نیکی است و باید چنین کرد، نه «باید» به معنی اینکه واجب است. بعضی از مفسرین این چنین تفسیر کرده اند که اول نماز شب بر مؤمنین واجب بود، به این نحو که حداقل ثلث شب بیدار باشند، بعد این نسخ شد به اینکه لزومی ندارد که حتی ثلث شب بیدار باشند، یک قسمتی از آخر شب را بیدار باشند، بعد این هم نسخ شد به همین که پنج نماز واجب را بخوانند. مسلم این حرف درست نیست و منشأ آن هم اشتباه بوده که از مضمون آیات کرده اند؛ در صورتی که خود آیات کاملا می رساند. حتی من در این مسئله هم که می گویند نماز شب بر پیغمبر (ص) واجب بود به این معنا که اگر نمی خواند گناه کرده بود مثل فریضه های یومیه که اگر کسی این فریضه را بجا نیاورد گناه بزرگی را مرتکب شده است به شدت تردید دارم. پیغمبر اکرم (ص) هرگز چنین نبود که حتی یک شب ولو اتفاق بیفتد شب خیز و سحرخیز نباشند. به اختلاف، همان گونه که قرآن کریم می گوید: گاهی قریب دو ثلث شب یعنی در حدود یک ثلث شب و کمی بیشتر را استراحت می کرد اعم از خوابیدن یا غذا خوردن و نزدیک به دو ثلث شب را بیدار بود و شب خیزی می کرد و گاهی نیمی از شب را و گاهی ثلثی از شب را. ولی نه به معنی این است که برایش واجب بود و چون واجب بود الزام داشت چنین کاری بکند؛ بلکه او در مقامی بود (که به طبع خود چنین می کرد)، آیا هیچ وقت اتفاق افتاده است که بر یکی از ما 24 ساعت بگذرد و غذا نخوریم؟ (مگر در یک حال غیرعادی، مثلا بیهوش باشیم یا چیزی گیرمان نیاید)، ما که اسیر و دارای این شکم هستیم خود گرسنگی (موجب می شود که غذا بخوریم)، لازم نیست بر ما واجب کرده باشند. آیا ما که غذا می خوریم، چون واجب است غذا بخوریم غذا می خوریم؟ شک ندارد اگر غذا نخوریم و سبب تلف شدن خودمان بشویم کار حرامی کرده ایم، ولی آیا ما که غذا می خوریم برای این است که بر ما واجب است؟ یا خود همان گرسنگی کافی است؟ خود همان طبیعت ما، ما را می کشاند.

ضرورت روحی شب خیزی برای پیغمبر (ص) صد درجه بیشتر است از ضرورت غذا خوردن برای ما. همین طور که برای ما عملا اتفاق نمی افتد که 24 ساعت چیزی نخوریم یعنی خودمان به طبع خودمان دنبال غذا می رویم یعنی نیاز بدنی، ما را به سوی این کار می کشاند، پیغمبر اکرم (ص) هم (نیاز روحی، او را به سوی شب خیزی سوق می دهد). مگر امام علی (ع) در عمرش اتفاق افتاد که یک شب نماز شب نخواند؟ می دانیم که در شب نوزدهم ماه رمضان وقتی که رفت بالای مأذنه مسجد کوفه و اذان گفت که خودش احساس می کرد آخرین اذانی است که دارد می گوید رو می کند به سپیده صبح؛ "ای سپیده صبح! تا حالا هیچ وقت شده است از وقتی که علی به این دنیا آمده است که تو طلوع بکنی و چشم علی خواب باشد؟ ولی آیا این برای این بود که بر علی واجب بود، چون واجب بود و اگر چنین نمی کرد گناه کرده بود اجبارا بیدار می شد؟ علی دیگر نمی تواند علی باشد و سحر، نیمه های شب خواب باشد"، خصوصا که در تعبیر قرآن هم "نافلة لک" دارد: «و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا»؛ و پاسی از شب را زنده بدار که نافله ای مخصوص تو است، باشد که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برساند.» (اسراء/آیه 79)؛ گو اینکه بعضی خواسته اند کلمه نافله را به یک معنی دیگری توجیه کنند.

غرضم این است که این مطلب هم (که نماز شب بر پیغمبر اکرم (ص) واجب بود)، تازه برای من محل بحث است. همین که خطاب به پیغمبر اکرم (ص) بود، کافی بود که گروهی از مسلمین (البته نمی گویم همه مسلمین؛ همه مسلمین در یک سطح نبودند)، عینا عملشان همین عمل بود؛ نه خدا بر آنها واجب کرده بود بلکه گویی خود بر خود واجب کرده بودند یعنی آنچنان ملتزم به این کار بودند که برای آنها مانند یک امر واجب بود و لهذا قرآن می فرماید: «ان ربک یعلم انک تقوم ادنی من ثلثی اللیل طائفة من الذین معک». (مزمل/آیه 20)؛ «پروردگار تو می داند که تو نزدیک به دو ثلث شب را و نصف شب را و ثلث شب را یعنی به اختلاف، در این بینها بر می خیزی و عبادت می کنی و تو و گروهی از کسانی که با تو هستند، نمی گوید همه مؤمنین». این دلیل بر این است که این کار بر همه مؤمنین واجب نبوده، اگر واجب می بود پس آیا مؤمنین صدر اسلام غیر از یک گروهی باقی دیگرشان تارک الصلاة بودند؟ این خودش بهترین دلیل است. قرآن هم می فرماید: "و طائفة من الذین معک".

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 10- صفحه 75-72

 


ادامه مطلب


[ جمعه 28 اسفند 1394  ] [ 11:25 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

تأثیر نماز بر انسان در سیره و سخن پیامبر اکرم (ص)

تأثیر نماز بر انسان در سیره و سخن پیامبر اکرم (ص)

http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%85%D9%87%D8%B1%20%D9%88%20%D8%AA%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D8%AD/%D8%AC%D8%A7%20%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2%20033.jpeg

خداوند در قرآن به عنوان دلدارى و تقویت هر چه بیشتر روحیه پیامبر (ص) می فرماید: ما مى دانیم که سخنان آنها سینه تو را تنگ و ناراحت مى سازد :«و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون» (هجر/آیه 98)؛ «روح لطیف تو و قلب حساست، نمى تواند این همه بدگوئى و سخنان کفر و شرک آمیز را تحمل کند و به همین دلیل ناراحت مى شوى» ولى ناراحت مباش براى زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان به تسبیح پروردگارت بپرداز و در برابر ذات پاکش سجده کن «فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین» (هجر/آیه 98)؛ «چرا که این تسبیح خداوند اولا اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان الله مى زداید، و از آن گذشته به تو نیرو و توان مى بخشد، نور و صفا مى دهد، روشنائى و جلا مى آفریند، پیوندت را با خدا محکم مى کند، اراده ات را نیرومند مى سازد، و به تو قدرت تحمل بیشتر و جهاد پى گیرتر و قدم را سختر مى بخشد». به همین خاطر در روایات از ابن عباس نقل شده که: پیامبر (ص) هنگامى که غمگین مى شد به نماز برمى خاست و آثار این حزن و اندوه را در نماز از دل مى شست.

در جای دیگر خداوند به پیامبرش امر می کند که: «و أمر أهلک بالصلوة و اصطبر علیها لا نسئلک رزقا نحن نرزقک و العقبة للتقوى» (طه/آیه 132)؛ «و خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شکیبا باش ما از تو روزى نمى خواهیم بلکه ما به تو روزى مى دهیم و عاقبت نیک براى تقوا است». در آیه بعد براى تلطیف روح پیامبر (ص) و تقویت قلب او مى فرماید: خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نیز بر انجام آن شکیبا و پر استقامت باش. چرا که این نماز براى تو و خاندانت مایه پاکى و صفاى قلب و تقویت روح و دوام یاد خدا است. بدون شک ظاهر اهل در اینجا خاندان پیامبر (ص) بطور کلى است، ولى از آنجا که این سوره در مکه نازل شده در آن زمان مصداق اهل، خدیجه و امام على (ع) بوده اند، و ممکن است بعضى دیگر از نزدیکان پیامبر (ص) را نیز شامل شود، ولى با گذشت زمان دامنه خاندان پیامبر گسترده شد.

سپس اضافه مى کند اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و برکاتش تنها متوجه خود شما است ما از تو روزى نمى خواهیم بلکه به تو روزى مى دهیم. این نماز چیزى بر عظمت پروردگار نمى افزاید، بلکه سرمایه بزرگى براى تکامل شما انسانها و کلاس عالى تربیت است. در مورد اهمیت نماز پیغمبر اکرم (ص) می فرماید: «الصلوة عمود الدین» (وسائل، ج 3، ص 23، ح. 13)؛ «نماز عمود خیمه دین است». یعنی اگر دین را به منزله یک خیمه بر پا شده ای بدانیم که هم چادر دارد و هم طناب و هم حلقه و هم میخی که بزمین کوبیده اند و هم عمودی که آن خیمه را بر پانگاه داشته است، نماز بمنزله عمود این خیمه بر پا شده است. راجع به تأثیر نماز بر انسان، امام علی (ع) در نهج البلاغه پس از توصیه و تاکیدهائی درباره نماز، می فرماید: «و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله (ص) بالحمه تکون علی باب الرجل فهو یغتسل منها فی الیوم و اللیله خمس مرات فما عسی ان یبقی علیه من الدرن؟» (خطبه. 197)؛ «نماز گناهان را مانند برگ درخت می ریزد و گردنها را از ریسمان گناه آزاد می سازد، پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود، آیا با چنین شستشوها چیزی از آلودگی بر بدن باقی می ماند؟».

در حدیثی از یکى از یاران پیامبر (ص) بنام ابى امامه آمده که مى گوید: روزى در مسجد خدمت پیامبر (ص) نشسته بودیم که مردى آمد و عرض کرد یا رسول الله من گناهى کرده ام که حد بر آن لازم مى شود، آن حد را بر من اجرا فرما، فرمود: آیا نماز با ما خواندى؟ عرض کرد آرى، اى رسول خدا، فرمود: خداوند گناه تو یا حد تو را بخشید. از على (ع) از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود: «انما منزلة الصلوات الخمس لامتى کنهر جار على باب احدکم فما یظن احدکم لو کان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلک النهر خمس مرات کان یبقى فى جسده درن فکذلک و الله الصلوات الخمس لامتى»؛ «نمازهاى پنجگانه براى امت من همچون یک نهر آب جارى است که بر در خانه یکى از شما باشد، آیا گمان مى کنید اگر کثافتى در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر غسل کند آیا چیزى از آن بر جسد او خواهد ماند (مسلما نه) همچنین است بخدا سوگند نمازهاى پنجگانه براى امت من». در حدیث دیگری از پیامبر گرامى اسلام (ص) چنین آمده که فرمود: «من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنکر لم یزدد من الله الا بعدا»؛ «کسى که نمازش او را از فحشاء و منکر باز ندارد هیچ بهره اى از نماز جز دورى از خدا حاصل نکرده است»؛ در حدیث دیگرى از همان حضرت چنین آمده :«لا صلوة لمن لم یطع الصلوة، و طاعة الصلوة ان ینتهى عن الفحشاء و المنکر»؛ «کسى که اطاعت فرمان نماز نکند نمازش نماز نیست، و اطاعت نماز آن است که نهى آن را از فحشاء و منکر به کار بندد». باز از همان بزرگوار نقل شده: که جوانى از انصار نماز را با پیامبر (ص) ادا مى کرد اما با این حال آلوده گناهان زشتى بود این ماجرا را به پیامبر (ص) عرضه داشتند فرمود: «ان صلاته تنهاه یوما»؛ «سرانجام نمازش روزى او را از این اعمال پاک مى کند».
خداوند در قرآن می فرماید: «فخلف من بعدهم خلف أضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف یلقون غیا» (مریم/آیه 59)؛ «اما بعد از آنها فرزندان ناشایسته اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و پیروى از شهوات نمودند و به زودى مجازات گمراهى خود را خواهند دید». اشاره به گروهى از بنى اسرائیل می باشد که در طریق گمراهى گام نهاده، خدا را فراموش کردند، پیروى از شهوات را بر ذکر خدا ترجیح دادند، جهان را پر از فساد نمودند و سرانجام به نتیجه اعمال سوء خود در دنیا رسیدند و در آخرت نیز خواهند رسید.

در حدیثى که در بسیارى از کتب دانشمندان اهل سنت آمده، چنین آمده، پیامبر (ص) هنگامى که آیه «فخلف من بعدهم خلف ...» را تلاوت کرده، فرمود: «یکون خلف من بعد ستین سنة اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا ثم یکون خلف یقرئون القرآن لا یعدوا تراقیهم، و یقرء القرآن ثلاثة مؤمن و منافق و فاجر»، «بعد از شصت سال، افرادى به روى کار مى آیند که نماز را ضایع مى کنند و در شهوات غوطه ور مى شوند و به زودى نتیجه گمراهى خود را خواهند دید، و بعد از آنها گروه دیگرى روى کار مى آیند که قرآن را (با آب و تاب)، مى خوانند ولى از شانه هاى آنها بالاتر نمى رود (چون نه از روى اخلاص است و نه براى تدبر و اندیشه به خاطر عمل، بلکه از روى ریا و تظاهر است و یا قناعت کردن به الفاظ، و به همین دلیل اعمال آنها به مقام قرب خدا بالا نمى رود)». قابل توجه اینکه اگر مبدء شصت سال را هجرت پیامبر (ص) بگیریم درست منطبق بر زمانى مى شود که یزید بر اریکه قدرت نشست و سالار شهیدان امام حسین (ع) و یارانش شربت شهادت نوشیدند، و بعد از این، باقیمانده دوران بنى امیه و دوران بنى عباس است که از اسلام به نامى قناعت کرده بودند.

منـابـع

مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 96

مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 121

مکارم شیرازی- تفسیر نمونه ج 11 صفحه142، و ج 13 صفحه 342 و ج : 16 صفحه 287 و ج 13 صفحه 98

 


ادامه مطلب


[ جمعه 28 اسفند 1394  ] [ 11:23 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

نماز حقیقی و واقعی

نماز حقیقی و واقعی

http://file.tebyan.net/a433b6090c/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85/%D9%85%D9%87%D8%B1%20%D9%88%20%D8%AA%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D8%AD/61369626590537378669_thumb.png

حمد یک احساس پاک درونی انسانی است و از اعماق روح هر انسان سرچشمه می گیرد که جمال و جلال را بستاید و در مقابل عظمت خاضع باشد و این است که سوره حمد مستلزم معرفت الهی است، یعنی تا انسان نسبت به خداوند معرفت کامل پیدا نکند نمی تواند یک سوره حمد را درست و صحیح و به صورت واقعی که لقلقه لسان (ذکر بدون حضور قلب)، نباشد، بخواند. مثلا ملاحظه کنید که شما وقتی به انسانی برخورد می کنید که دارای روح بسیار متعالی و بزرگی است و دارای ملکات و فضائلی تشخیص می دهید و هنگامی که به او نیازی پیدا کردید دریافتید که وی بدون هیچ گونه چشمداشتی در رفع نیاز شما دریغ نداشته و خیر و احسان او به شما رسیده است، اکنون که شما در مقابل عظمت روحی این شخص خاضع گشته اید اگر نامی از او در محفلی برده شود شما همچون بلبلی که در مقابل گل قرار گرفته، عاشق وار به مدح او سخن آغاز کرده و از ته دل او را می ستایید. این ستایش از عمق روحتان سرچشمه گرفته و چه بسا با این ستودن؛ احساس لذت و راحت می نمایید. در نماز، انسان یک چنین حالتی دارد و ما معتقدیم و بارها گفته ایم که عبادت لازمه شناخت خداوند است و تا خداشناسی کامل نگردد عبادت اوج نمی گیرد. در نماز حمد را مخصوص خدا می دانیم. یعنی ذاتی که قطه نظر از کارهای او و احسان او به خودم و قبل از اینکه من به آغاز و انتهای علم و دانش و آفرینش خودم و این گیتی پهناور نظر داشته باشیم، او خودش شایسته حمد است و او را باید بستاییم. البته این درجه را همه کس نمی تواند ادعا کند و آن امام علی (ع) است که می گوید: «الهی ما عبدتک طعما فی جنتک و لا خوفا من نارک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک»؛ «پروردگارا! اینکه من تو را پرستش می کنم نه برای بهشت توست و نه برای ترس از جهنم تو. اگر بهشت و جهنمی هم خلق نمی کردی من تو را چون شایسته پرستش هستی عبادت می کردم». پرستش من برای این نیست که مرا خلق کردی و به من احسان نمودی و نه چون در آخرت به عبادت کنندگان بهشت می دهی بلکه چون تو هستی و تو لایق پرستشی.

در نهج البلاغه تلقی عبادت برای عابدین به سه نحو تقسیم شده است آنجا که می فرماید: «قوم عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار و قوم عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار»؛ «گروهی برای احسان های خدا او را عبادت می کنند که آنان بازرگانانند و گروهی از ترس او را عبادت می کنند آنان نیز بردگانند و گروهی نیز از روی شکر عبادت می کنند این گروه آزادگانند».
و به قول سعدی در بوستان:

اگر از دوست چشمت به احسان اوست *** تو در بند خویشی نه در بند دوست
خلاف طریقت بود کاولیاء *** تمنا کنند از خدا جز خدا

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 1و2- صفحه 91-89

 


ادامه مطلب


[ جمعه 28 اسفند 1394  ] [ 11:20 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]