معنی عبودیت در کلام امام صادق علیه السلام
معنی عبودیت در کلام امام صادق علیه السلام
روایتی است از امام صادق (ع) که در کتاب معروف به نام مصباح الشریعه نقل شده است: این جمله را شاید کم و بیش در کتابهای عرفانی دیده باشید. امام صادق به فضیل بن عیاض فرمود: «یا فضیل العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة» (خیلی جمله عجیبی است و از یک نظر جمله زننده ای هم هست). فضیل! آیا تو می دانی که عبودیت چیست؟ آیا می دانی عبودیت چه گوهری است؟ عبودیت گوهری است که ظاهرش عبودیت است و کنه و نهایت و باطنش، آخرین منزل و هدف و مقصدش ربوبیت است. ممکن است بگویید یعنی چه؟ آیا امام جعفر صادق خواسته بفرماید که عبودیت اولش بندگی است و آخرش خدایی؟ آیا می خواهد بگوید که یک بنده از بندگی به خدایی می رسد؟ نه، در تعبیرات ائمه هرگز چنین تعبیراتی نمی آید. اهل عرفان برای اینکه مردم دیگر را دست بیندازند، معانی ای که در نظر می گیرند با یک تعبیراتی می گویند که دیگران تکان بخورند و ناراحت بشوند. این یک نوع قلقلک دادن به مردم است. مثلا مولوی یا شبستری چنین تعبیراتی دارند. شبستری می گوید:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست *** بدانستی که دین در بت پرستی است
این خیلی حرف عجیبی است و مقصودش او غیر از این حرفهاست. یک مقصود صحیح دارد. با یک تعبیری می گوید که به قول خودش زاهد نماها را قلقلک داده باشد. یک شعر معروفی هست که به مولوی نسبت می دهند، نمی دانم در مثنوی هست یا نه؛ می گوید:
از عبادت می توان الله شد *** نی توان موسی کلیم الله شد
خیلی عجیب است! می گوید از عبادت نمی شود موسای کلیم الله شد ولی از عبادت می شود الله شد. یعنی چه؟ حال این حدیث را که من برایتان معنی کنم معنی آن شعر هم واضح می شود. اصلا معنی ربوبیت یعنی تسلط، خداوندگاری، نه خدایی. فرق است میان خداوندگاری و خدایی. خداوندگاری یعنی صاحب بودن، صاحب اختیار بودن. در قضیه اصحاب الفیل که ابرهه آمد و می خواست کعبه را خراب کند و غارت می کردند، شترهای جناب عبدالمطلب را هم که در بیابان بود گرفته و با خودشان برده بودند. عبدالمطلب رفت نزد ابرهه. قیافه و عظمت و شخصیت عبدالمطلب خیلی ابرهه را گرفت به گونه ای که با خود فکر کرد که اگر این مرد بزرگ شفاعت کند و از من بخواهد که متعرض کعبه نشوم و آن را خراب نکنم خراب نمی کنم. ولی برخلاف انتظار او عبدالمطلب وقتی که لب به سخن گشود فقط درباره شتران خودش صحبت کرد، درباره کعبه یک کلمه هم صحبت نکرد. ابرهه تعجب کرد، گفت من تو را خیلی آدم بزرگی حساب می کردم، من خیال کردم تو آمده ای برای اینکه برای کعبه شفاعت کنی، حالا می بینم آمده ای برای شترهای خودت شفاعت می کنی. او هم جواب خوبی داد، گفت: «انا رب الابل و للبیت رب»، من خداوندگار شتران هستم و آن خانه هم از خود خداوندگاری دارد.
کلمه رب یعنی پروردگار، صاحب. ما به خدا هم که می گوییم رب، از باب اینکه خداوندگار و صاحب حقیقی تمام عالم و تمام عالمهاست. می گوییم: «الحمدلله رب العالمین» سپاس خدای را که خداوندگار و صاحب است، صاحب تمام عالمها. پس اصل معنی رب یعنی صاحب و خداوندگار، و ربوبیت یعنی خداوندگاری نه خدایی. فرق است میان خدایی و خداوندگاری. هر کسی مالک هر چیزی که هست، رب و خداوندگار آن چیز هم هست. حال معنی این حدیث چیست که امام فرمود عبودیت یک جوهره ای است که نهایت و کنهش ربوبیت است. نکته بسیار جالبی است. عبودیت، بندگی خدا خاصیتش این است که هرچه انسان راه بندگی خدا را بیشتر طی کند بر تصاحب و قدرت و خداوندگاری اش افزوده می شود.
منـابـع
مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 94-92
ادامه مطلب
معنی احیاء و شب زنده داری
معنی احیاء و شب زنده داری
احیاء یعنی زنده کردن، نقطه مقابل اماته که به معنی میراندن است. این کلمه چنین می رساند که شب که قسمتی از وقت انسان است دو حالت دارد: ممکن است شب کسی زنده باشد و ممکن است شب او مرده باشد. شب زنده آن شبی است که انسان تمام آن شب را و یا لااقل پاسی از آن شب را از یاد خدا و با مناجات و با راز و نیاز با ذات پروردگار به سر ببرد و شب مرده آن شبی است که انسان تمام آن شب را با غفلت و فراموشی ذات مقدس پروردگار به سر ببرد. ممکن است کسی خیال کند که این تعبیر یک تعبیر مجازی است، یک نوع تعارف است: شب که زنده و مردن ندارد، شب بالاخره شب است. زمان است. مقداری از زمان که این نیمکره زمین که ما در روی آن زندگی می کنیم مواجه با خورشید نیست و نور خورشید نمی تابد، به آن می گویند شب. شب به هر حال شب است؛ شب نه زندگی دارد و نه مردگی. این سخن راست است ولی آن کسی که می گوید احیاء، شب را زنده نگه داشتن، مقصودش این نیست که این قطعه زمان را شما زنده نگه دارید؛ مقصود زنده نگه داشتن خود شماست در این قطعه از زمان. به عبارت دقیق تر، برخلاف آنچه که ابتدائا تصور می شود، ما خیال می کنیم زمان یک چیز است که همه ما در داخل آن قرار گرفته ایم؛ در صورتی که این جور نیست. آن زمانی که فکر می کنیم همه در داخل آن قرار گرفته ایم؛ آن زمان ما نیست. زمانی که روی آن حساب می کنیم، ساعات و دقایق و هفته ها و ماهها و سالها را حساب می کنیم، آن، زمان ما نیست، زمان این زمین است. زمان ما یک حقیقتی است متحد با وجود خود ما، جزء وجود ماست. زمان ما، زمان وجود ما از خود ما منفک و جدا نیست؛ چیزی که هست ما این زمان را که مقدار و اندازه دارد با زمان زمین حساب می کنیم، با آن تطبیق می کنیم، بعد خیال می کنیم زمان یک چیز است و همه ما در آن قرار گرفته ایم. نه، زمان من یک چیز است، زمان شما یک چیز دیگر است یعنی مخصوص خودتان است؛ همینطور که قد شما که مثلا صد و شصت سانتیمتر است، این کمیت و مقدار مال شماست و قد من که صد و هفتاد است، باز این یک چیزی است مخصوص من. شما یک قد و یک اندازه دارید، من هم یک قد و یک اندازه مخصوص به خود. (حالا اینها برابر با یکدیگر باشند و یا نباشند مطلب جداگانه ای است). شما چون وجودتان یک وجود متحرک و سیال و متغیر است، یک زمان در درون خودش دارد، آن درخت هم یک زمان در درون خودش دارد. این سنگ هم یک زمان در درون خودش دارد؛ و زمانی که در درون هر چیزی هست عین وجود آن چیز است.
حال که این مطلب را دانستیم معنی احیاء شب قدر را می دانیم. زمان را زنده نگه داریم یعنی زمان خودمان را زنده نگه داریم، هر کداممان آن زمانی را که در درون ماست زنده نگه داریم. آن زمانی که در درون ماست چیست؟ آن همان خود ما هستیم، از حقیقت ما جدا نیست. پس زمان خودمان را، زنده نگه داریم یعنی خودمان یک شب واقعا زنده باشیم نه اینکه مرده زندگی کنیم. در اخبار و احادیث وارد شده است که در روز قیامت، گذشته انسان را و زمان گذشته انسان را به انسان ارائه می دهند و انسانها مختلف می بینند؛ وقتی نگاه می کنند یک موجودی را می بینند که قطعاتی از آن سیاه و تیره است و قطعاتی از آن سفید و درخشان است، به اختلاف، یک نفر بیشتر این قطعات را می بیند تیره است، دیگری بیشتر این قطعات را می بیند سفید و براق است. یکی ممکن است در تمام اینها چند نقطه سیاه ببیند، همه را سفید ببیند، همه را و دیگری برعکس چند نقطه سفید ببیند و همه را سیاه ببیند.
تعجب می کند: این چیست که به او ارائه داده اند؟! می گویند این زمان توست، این عمر توست. آن ساعاتی که این زمان را، این عمر را روشن و نورانی نگه داشته ای، آن ساعاتی که پروازی داشته ای، شوری داشته ای، عشقی داشته ای، این دلت به یاد خدایت زنده بوده است، آن ساعات همان ساعات درخشان نورانی است. آن ساعاتی که در آن ساعات خدمتی کرده ای، کار مفیدی انجام داده ای، ساعات نورانی توست و اما آن ساعاتی که در آن ساعات غافل بوده ای، غرق در شهوات بوده ای، برخلاف رضای خدا قدم برداشته ای، آنها دوران تیرگی و تاریکی عمر توست. این زمان توست، این عمر توست.
منـابـع
مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 89-88
ادامه مطلب
تأثیر نماز بر گناهان انسان
تأثیر نماز بر گناهان انسان
از نظر تعلیمات اسلامی، هر گناه اثری تاریک کننده و کدورت آور بر دل آدمی باقی می گذارد و در نتیجه میل و رغبت به کارهای نیک و خدائی کاهش می گیرد و رغبت به گناهان دیگر افزایش می یابد. متقابلا عبادت و بندگی و در یاد خدا بودن وجدان مذهبی انسان را پرورش می دهد، میل و رغبت به کار نیک را افزون می کند و از میل و رغبت به شر و فساد و گناه می کاهد. یعنی تیرگیهای ناشی از گناهان را زایل می گرداند و میل به خیر و نیکی را جایگزین آن می سازد. خداوند در قرآن می فرماید:«و أقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الیل إن الحسنت یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذکرین» (هود/آیه 114)؛ «نماز را در دو طرف روز و اوائل شب برپا دار، چرا که حسنات، سیئات (و آثار آنها را)، بر طرف مى سازند، این تذکرى است براى آنها که اهل تذکرند».
در این آیه، انگشت روى یک دستور از مهمترین دستورات اسلامى که در واقع روح ایمان و پایه اسلام است گذارده شده، نخست فرمان به اقامه نماز داده مى گوید: نماز را در دو طرف روز، و در اوائل شب بر پا دار. سپس براى اهمیت نماز روزانه خصوصا و همه عبادات و طاعات و حسنات عموما چنین می گوید: حسنات، سیئات را از میان مى برند و این تذکر و یادآورى است براى آنها که توجه دارند. آیه فوق همانند قسمتى دیگر از آیات قرآن تاثیر اعمال نیک را در از میان بردن آثار سوء اعمال بد بیان مى کند، در سوره نساء آیه 31 آمده: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم» (نسا/آیه 31) «اگر از گناهان بزرگ دورى کنید گناهان کوچک شما را مى پوشانیم». و در آیه ذکر شده «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات لنکفرن عنهم سیئاتهم» (عنکبوت/آیه 7)؛ «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دارند گناهان آنان را مى پوشانیم». و به این ترتیب اثر خنثى کننده گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت مى کند. از نظر روانى نیز شک نیست که هر گناه و عمل زشتى، یک نوع تاریکى در روح و روان انسان ایجاد مى کند که اگر ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده، به صورت وحشتناکى انسان را مسخ مى کند. ولى کار نیک که از انگیزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مى بخشد که آثار گناه را مى تواند از آن بشوید و آن تیرگی ها را به روشنائى مبدل سازد. اما از آنجا که جمله (ان الحسنات یذهبن السیئات)، بلافاصله بعد از دستور نماز ذکر شده یکى از مصداقهاى روشن آن، نمازهاى روزانه است و اگر مى بینیم در روایات تنها تفسیر به نمازهاى روزانه شده دلیل بر انحصار نیست، بلکه همان گونه که بارها گفته ایم بیان یک مصداق روشن قطعى است.
در روایات متعددى که ذیل آیه فوق از پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) نقل شده تعبیراتى دیده مى شود که از اهمیت فوق العاده نماز در مکتب اسلام پرده بر مى دارد. ابو عثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم، او شاخه خشکى را گرفت و تکان داد تا تمام برگهایش فرو رفت، سپس رو به من کرد و گفت سئوال نکردى چرا این کار را کردم. گفتم: بگو ببینم منظورت چه بود؟ گفت: این همان کارى بود که پیامبر (ص) انجام داد هنگامى که خدمتش زیر درختى نشسته بودم، سپس پیامبر (ص) این سؤال را از من کرد و گفت سلمان نمى پرسى چرا چنین کردم؟ من عرض کردم بفرمائید چرا؟ فرمود: «ان المسلم اذا توضا فاحسن الوضوء ثم صلى الصلوات الخمس تحاتت خطایاه کما تحات هذا الورق ثم قرء هذه الایة و اقم الصلوة»؛ «هنگامى که مسلمان وضو بگیرد و خوب وضو بگیرد، سپس نمازهاى پنجگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همان گونه که برگهاى این شاخه فرو ریخت»، سپس همین آیه را تلاوت فرمود.
در حدیث دیگرى از یکى از یاران پیامبر (ص) به نام ابى امامه آمده که مى گوید: روزى در مسجد خدمت پیامبر (ص) نشسته بودیم که مردى آمد و عرض کرد یا رسول الله من گناهى کرده ام که حد بر آن لازم مى شود، آن حد را بر من اجرا فرما، فرمود: آیا نماز با ما خواندى؟ عرض کرد آرى، اى رسول خدا، فرمود: خداوند گناه تو یا حد تو را بخشید. و نیز از على (ع) نقل شده که مى فرماید: با رسول خدا در مسجد در انتظار نماز بودیم که مردى برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا من گناهى کرده ام پیامبر (ص) روى از او برگرداند، هنگامى که نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول را تکرار کرد، پیامبر (ص) فرمود: آیا با ما این نماز را انجام ندادى؟ و براى آن بخوبى وضو نگرفتى؟ عرض کرد: آرى، فرمود این کفاره گناه تو است. و نیز از على (ع) از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود :«انما منزلة الصلوات الخمس لامتى کنهر جار على باب احدکم فما یظن احدکم لو کان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلک النهر خمس مرات کان یبقى فى جسده درن فکذلک و الله الصلوات الخمس لامتى»؛ «نمازهاى پنجگانه براى امت من همچون یک نهر آب جارى است که بر در خانه یکى از شما باشد، آیا گمان مى کنید اگر کثافتى در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر غسل کند آیا چیزى از آن بر جسد او خواهد ماند (مسلما نه)، همچنین است بخدا سوگند نمازهاى پنجگانه براى امت من». همچنین در نهج البلاغه خطبه ای موجود است که درباره نماز زکوة و اداء امانت بحث نموده و پس از توصیه و تاکیدهائی درباره نماز، می فرماید: «و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبه ها رسول الله (ص) بالحمه تکون علی باب الرجل فهو یغتسل منها فی الیوم و اللیله خمس مرات فما عسی ان یبقی علیه من الدرن ؟» ( خطبه.197). نماز گناهان را مانند برگ درخت می ریزد و گردنها را از ریسمان گناه آزاد می سازد، پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود، آیا با چنین شستشوها چیزی از آلودگی بر بدن باقی می ماند؟ به هر حال جاى تردید نیست که هر گاه نماز با شرائطش انجام شود، انسان را در عالمى از معنویت و روحانیت فرو مى برد که پیوندهاى ایمانى او را با خدا چنان محکم مى سازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو مى دهد. نماز انسان را در برابر گناه بیمه مى کند، و نیز نماز زنگار گناه را از آئینه دل مى زداید. نماز جوانه هاى ملکات عالى انسانى را در اعماق جان بشر مى رویاند، نماز اراده را قوى و قلب را پاک و روح را تطهیر مى کند، و به این ترتیب نماز در صورتى که بصورت جسم بیروح نباشد مکتب عالى تربیت است.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «فخلف من بعدهم خلف أضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف یلقون غیا(مریم،59) إلا من تاب و ءامن و عمل صلحا فأولئک یدخلون الجنة و لا یظلمون شیئا» (مریم/آیه 60)؛ «اما بعد از آنها فرزندان ناشایسته اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و پیروى از شهوات نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید مگر آنها که توبه کنند، ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، چنین کسانى داخل بهشت مى شوند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد». در این آیه از گروهى که از مکتب انسان ساز انبیاء جدا شدند و پیروانى ناخلف از آب در آمدند سخن مى گوید و قسمتى از اعمال زشت آنها را بر مى شمرد و مى گوید: بعد از آنها فرزندان ناشایسته اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند، و از شهوات پیروى نمودند که به زودى مجازات گمراهى خود را خواهند دید. خلف (بر وزن برف)، به معنى فرزندان ناصالح و به اصطلاح ناخلف است در حالى که خلف (بر وزن صدف)، به معنى فرزند صالح است. این جمله ممکن است اشاره به گروهى از بنى اسرائیل باشد که در طریق گمراهى گام نهاده، خدا را فراموش کردند، پیروى از شهوات را بر ذکر خدا ترجیح دادند، جهان را پر از فساد نمودند و سرانجام به نتیجه اعمال سوء خود در دنیا رسیدند و در آخرت نیز خواهند رسید. در اینکه منظور از اضاعه صلاة در اینجا ترک نماز است و یا تاخیر از وقت آن، و یا انجام دادن اعمالى که نماز را در جامعه ضایع کند؟ مفسران احتمالهاى مختلفى داده اند، ولى معنى اخیر، صحیح تر به نظر مى رسد. نماز سدى است در میان انسان و گناهان، هنگامى که این سد شکسته شد، غوطه ور شدن در شهوات، نتیجه قطعى آن است و به تعبیر دیگر همان گونه که پیامبران، ارتقاء مقام خود را از یاد خدا شروع کردند و به هنگامى که آیات خدا بر آنها خوانده مى شد به خاک مى افتادند و گریه مى کردند، این پیروان ناخلف سقوط و انحرافشان از فراموش کردن یاد خدا شروع شد از آنجا که برنامه قرآن در همه جا این است که راه بازگشت به سوى ایمان و حق را باز بگذارد در اینجا نیز بعد از ذکر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنین مى گوید: مگر آنها که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، آنها داخل بهشت مى شوند و کمترین ظلمى به آنها نخواهد شد. بنابراین چنان نیست که اگر کسى یک روز در شهوات غوطه ور شود براى همیشه مهر یاس و نومیدى از رحمت خدا بر پیشانى او کوفته شود، بلکه تا نفسى باقى است و انسان در قید حیات دنیا است، راه بازگشت و توبه باز است.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «و اقم الصلاة ان الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکرالله اکبر والله یعلم ما تصنعون».(عنکبوت/آیه 45)؛ «و نماز را بر پا دار که نماز انسان را از زشتی ها و منکرات باز می دارد و ذکر خدا بزرگتر است و خدا به هر چه کنید آگاه است». طبیعت نماز از آنجا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل بازدارنده یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد می اندازد، دارای اثر باز دارندگی از فحشا و منکر است. نماز، کسی را که به انواع وسایل هوسرانی مجهز و پایه های حکومت غرایز طغیانگر در کانون وجودش مستحکم و پابرجاست و برای آنها مرزی نمی شناسد، کنترل می کند. در هر روز پنج بار ادای نماز کردن، صبح بعد از برخاستن از خواب (که انسان از همه چیز غافل است)، وسط روز (هنگامی که غرق در زندگی مادی است)، در پایان روز و آغاز شب، می تواند جامعه ای صالح ایجاد نماید. نمازی که برای انجام آن از ابتدا، انسان خود را از هرگونه آلودگی پاک کرده و حرام و غضب را از خود دور می سازد و با حمد، تسبیح، تکبیر و سلام بر بندگان صالح خدا، خدا، مقام اولیاء، درجات مردان خدا، عذاب الهی، کیفر خطاکاران، حسابهای دقیق و بی اشتباه روز رستاخیز را به یاد می آورد و با قیام در مقابل خدا، او را از هر چیز برتر و بالاتر می شمرد و با یاد نعمتهایش او را سپاس می گوید و از او صراط مستقیم را می طلبد، بدون شک انسان را متوجه جهان معنوی کرده و در درونش جنبشی به سوی حق و پاکی پیدا می شود و او را از خودخواهی و دنیاپرستی باز می دارد و با تواضع در مقابل ذات لایزال الهی، عشق به جاه و مقام، کنار می رود.
نمازگزار با توجه به معانی آیاتی که در نماز می خواند، قهرا از مواعظش پند گرفته، به امر و فرمانش تن داده و خود را از گناهان باز می دارد. مسلما ذکری که متضمن یاد خدا و خشوع در برابر او و تلاوت قرآن (که بر وعده ثواب، عذاب و هدایت مشتمل است)، می باشد با گناهان سازش ندارد. البته میزان اثر نماز به درجه خلوص نمازگزار بستگی دارد و این که چه مقدار موانع را از بین برده باشد. بدیهی است هر چه موانع بر سر راه ارتباط انسان با خدا کمتر باشد، اثر آن بیشتر و بر عکس هر چه موانع بیشتر باشد، اثر نماز کمتر است. چرا که بازدارندگی از گناه، اثر طبیعی نماز است. خداوند می فرماید: «ان الانسان خلق هلوعا. اذا مسه الشر جزوعا. و اذا مسه الخیر منوعا. الا المصلین. الذین هم علی صلاتهم دائمون» (معارج/آیه 19 تا 23)؛ «انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده هنگامی که بدی به او رسد بی تابی می کند. و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می شود. مگر نمازگزاران. آنها که نماز را مرتبا به جا می آورند». انسان، حریص و کم طاقت و خودخواه است. در بدی ها بی تابی می کند و خوبی ها را منحصرا برای خود می خواهد؛ مگر نمازگزاران که نمازشان و ارتباطشان با خالق یکتا، آنها را از هر فحشاء و منکری باز می دارد: «والذین هم علی صلاتهم یحافظون» (معارج/آیه 34)؛ «و آنها که بر نماز مواظبت دارند». نمازگزارانی که نماز را با حفظ ظاهر آن (آداب، شرایط، ارکان و خصوصیات آن) و حفظ روح آن (حضور قلب)، به طور دائم می خوانند.
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (ص) چنین آمده که فرمود: «من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنکر لم یزدد من الله الا بعدا»؛ «کسى که نمازش او را از فحشاء و منکر باز ندارد هیچ بهره اى از نماز جز دورى از خدا حاصل نکرده است». در حدیث دیگرى از همان حضرت چنین آمده: «لا صلوة لمن لم یطع الصلوة، و طاعة الصلوة ان ینتهى عن الفحشاء و المنکر»؛ «کسى که اطاعت فرمان نماز نکند نمازش نماز نیست، و اطاعت نماز آن است که نهى آن را از فحشاء و منکر به کار بندد .امام صادق (ع) مى فرماید: «من احب ان یعلم اقبلت صلوته ام لم تقبل؟ فلینظر: هل منعت صلوته عن الفحشاء و المنکر؟ فبقدر ما منعته قبلت منه»؛ «کسى که دوست دارد ببیند آیا نمازش مقبول درگاه الهى شده یا نه؟ باید ببیند آیا این نماز او را از زشتی ها و منکرات باز داشته یا نه؟ به همان مقدار که بازداشته نمازش قبول است».
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج الباغه- صفحه 96
مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 13 صفحه 102-101 و ج 9 صفحه 269-266 و ج 16 صفحه 287
ادامه مطلب
استخفاف عبادات
استخفاف عبادات
روزه را نباید استخفاف کرد و سبک شمرد، بعضی روزه را به شکلی می گیرند، (حالا این شوخی است که من می کنم)، که نعوذ و بالله اگر من به جای خدا بودم اصلا روزه اینها را قبول نمی کردم. من افرادی را سراغ دارم که در ماه رمضان شب تا صبح را نمی خوابند، اما نه برای اینکه عبادت کنند، بلکه برای اینکه مدت خوابشان پر نشود. تا صبح هی چای می خورند و سیگار می کشند. اول طلوع صبح که شد نمازشان را می خوانند و می خوابند، چنان بیدار می شوند که نماز ظهر و عصر را با عجله بخوانند و بعد بنشینند سر سفره افطار. آخر این چه روزه ای شد؟ آدم شب تا صبح را نخوابد برای اینکه در حال روزه حتما خواب باشد و رنج روزه را احساس نکند. آیا این استخفاف به روزه نیست؟ به عقیده من مثل فحش دادن به روزه است. یعنی ای روزه! من اینقدر از تو تنفر دارم که می خواهم رویت را نبینم. ما حج می رویم ولی به آن استخفاف می کنیم. روزه می گیریم و به آن استخفاف می کنیم، نماز می خوانیم و به آن استخفاف می کنیم. اذان می گوئیم و به آن استخفاف می کنیم. حالا چطور به اذان استخفاف می کنیم؟ مستحب است که مؤذن خودش صوت باشد. همان طوری که در قرائت قرآن تجوید یعنی زیبا قرائت کردن حروف، با آهنگ زیبا خواندن قرآن که اثر بیشتری در روح دارد سنت است، در اذان نیز مستحب است که مؤذن صیت یعنی خوش آواز باشد، اذان را با یک حالی بخواند که مردم را بحال بیاورد، بیاد خدا بیاورد. خیلی افراد صیت هستند و می توانند خوب اذان بگویند اما اگر به آنها بگوئی آقا برو یک اذان بلند بگو، نمی گوید؛ چرا؟ چون خیال می کند این کسر شأنش است، من این قدر پائین هستم که مؤذن باشم؟ آقا! باید افتخار کنی که یک مؤذن باشی. امام علی (ع) مؤذن بود، در همان وقتی که خلیفه بود هم مؤذن بود. این استخفاف به اذان است که یک نفر ننگش بکند که مؤذن باشد یا مؤذن بودن را بسته به شأن اشخاص بداند و بگوید من که از اعیان و اشراف هستم، از رجال و شخصیت ها هستم، من دیگر چرا مؤذن باشم؟ اینها همه استخفاف است. پس ما هرگز نباید به عبادت استخفاف بکنیم، ما باید مسلمان کامل و جامع باشیم. ارزش اسلام به جامعیت آن است. نه آن طور باشیم که فقط به عبادت بچسبیم و غیر آن را رها کنیم و نه مثل آنها که اخیرا پیدا شده اند باشیم که اسلام را فقط به تعلیمات اجتماعیش بشناسیم و به عبادت استخفاف کنیم، عبادت را تحقیر کنیم.
عبادت گذشته از اینکه خودش یک رکن و مرکب تقرب به پروردگار است و گذشته از اینکه «اقم الصلوة لذکری» (طه/آیه 14)؛ «قرآن فلسفه نماز را یاد خدا می داند». نماز برای یاد خدا بودن و نزدیک شدن به اوست و نزدیک شدن به خدا به هدف دیگر ماوراء خود نیاز ندارد، گذشته از همه اینها اگر ما عبادت را تحقیر بکنیم، از سایر وظائف هم می مانیم. عبادت قوه مجریه و ضامن اجرای سایر دستورات اسلامی است.
منـابـع
مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 135-134
ادامه مطلب