عواقب وخیم بی توجهی به نماز
عواقب وخیم بی توجهی به نماز
شکی نیست که بی اعتنایی به نماز گناهی است بزرگ. خداوند در قرآن کریم کسانی را که به نماز بی توجه هستند تهدید میکند :«فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»1 ؛ پس وای بر نمازگزاران آنان که از نمازشان غافلند.
بنابراین شناسایی مصادیق این تحقیر ناپسند، مقدمه پرهیز از این عصیان نابخشودنی است. عناوین زیر از مصادیق سبک شمردن نماز است.
الف) تأخیر نماز: امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیهی شریفهی قرآن، که در ارتباط با مذمت بی اعتنایی به نماز نازل گردیده است میفرماید:
تاخیر الصّلاه عن اوّل وقتها لغیر عذرٍ 2 ؛ مراد از بی اعتنایی به نماز، «تأخیر آن از اول وقت بدون عذر است.
البته روشن است که مراد از عذر، ضرورتی است که بصورت اورژانسی پیش آید و قابل تأخیر نباشد و الاّ باید به کار گفت نماز دارم نه به نماز بگوییم کار دارم.
ب) عدم رعایت آداب آن در خلوت: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین میفرماید: من احسن صَلَوتَهُ حین یَراهُ النّاسُ و أَساءَها حینَ یَخلُوا فتلک استهانهٌ 3 ؛ آن کس که در مقابل مردم با دقت نماز بخواند و در خلوت بدون دقت نماز گزارد به نماز بی اعتنایی کرده است.
مروری بر نمازهای خلوت و جلوت ما، روشن مینماید که آیا احترام و توجه ما به نماز بیشتر بوده است یا به ناظران صحنهی نماز.
ج) فراهم نکردن مقدمات نماز قبل از اذان: در روایت دیگری میفرماید: کسی که وضوی نماز را تا وقت اذان به تأخیر اندازد او به نماز بی اعتنایی کرده است. آری کسی که به کار اهمیت میدهد، قبل از رسیدن وقت آن، مقدمات انجام آن را فراهم میکند. کدام ملاقات و میهمانی است که وقت آن فرا رسیده باشد و ما هنوز در فکر پوشیدن لباس و یا آماده کردن شرایط آن باشیم؟!
د) عدم یادگیری معانی: آیا ندانستن معانی الفاظی که روزانه ده بار در نماز تکرار میشود به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! آیا اگر ما برای طرف گفتگوی خویش در نماز اهمیتی قائل باشیم در فکر این نخواهیم بود که محتوا و مضمون مذاکره و نجوای خود را بفهمیم و با ادراک صحیح به سخن در برابر او بایستیم؟!! آیا این ها به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! چگونه میتوانیم پاسخگوی این عباداتی باشیم که محتوای آن جز تحقیر خداوند رب العالمین نیست؟! اینجاست که امام حسین ـ علیه السلام ـ به خداوند تبارک و تعالی عرض میکند:
الهی مَن کانَت محاسِنُه مَساوِی فکیف لایکونُ مَساوِیه مَساوِی 4 ؛ خدایا آن کس که اعمال به ظاهر نیک او گناه است پس چگونه گناهان او گناه نباشد؟!
فرق نمازگزارانی که در نماز هیچ دردی را احساس نمیکنند5 جز درد فراق دوست، از هیچ حادثهای مطلع نمیشوند،6
هیچ صدایی را نمی شنوند و غرق در لذت با معشوقند، نماز گزارانی که زیر شلاق و علیرغم هر گونه تهدید و شکنجه و محدودیتی نماز را بپا میدارند7 با کسانی که نماز را بار و رنجی میدانند که در برداشتن و عبور از آن باید شتاب کرد و در هنگام اقامهی آن با دست و محاسن بازی میکنند و خمیازه میکشند، فقط در اهتمام و استخفاف به نماز است.
هـ) عجله و شتاب در نماز: سریع خواندن نماز و تبدیل این عبادت به عادتی که همچون عمل ماشین نویسی بدون توجه به معانی و بدون رعایت خشوع و طمأنینه انجام گیرد از نشانههای دیگر بی توجهی به نماز است. استاد شهید آیت اللّه مطهری ـ رحمه الله علیه ـ در این باره میفرماید:
علمای روانشناسی میگویند: یک کار همین قدر که برای انسان عادت شد، دو خاصیّت متضاد در آن به وجود میآید. هر چه که بر عادت بودنش افزوده شود و تمرین انسان زیادتر گردد، کار، سهل تر و سادهتر انجام میشود خاصیّت عادت این است. اینکه در اسلام به مسألهی نیّت تا این اندازه توجّه شده، برای جلوگیری از این است که عبادتها آنچنان عادت نشود که به واسطهی عادت، به یک کار طبیعی و غیر ارادی که هدف درک نشود و فقط به پیکر عمل توجه گردد تبدیل شود. امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمود: به درستی که دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد.8
برخی از پیامدهای استخفاف و بی توجهی به نماز
1ـ قهر و قطع رابطه با عترت:
امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در یک بیان قهرآمیز، با صراحت چنین خطاب فرمودند:
«لیس مِنّی مَن ضَیَّعَ الصّلاه»9؛ آن کس که نماز را تضییع نماید از من نیست.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان معیاری برای شناسایی افرادی که با آن حضرت پیوند مکتبی دارند چنین میفرمایند:
اِمتَحِنُوا شِیعَتَنا عِندَ مواقیت الصلوه کیف محافظتهم علیها 10 ؛ شیعیان ما را از دقت آنان در انجام به موقع نمازها شناسایی کنید.
2ـ غضب خداوند:
قرآن کریم با نکوهش افرادی که نماز را ضایع میکنند(وای بر نمازگزاران آنان که نماز را سبک میشمارند) یا نسبت به آن بیاعتنا هستند. مسلمانان را از این عمل بر حذر میدارد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ خطاب به حضرت علی ـ علیه السلام ـ میفرمایند:
فی تأخیرِها مِن غَیرِ عِلّهٍ غَضَبُ اللّه عزوجل 11 ؛ تأخیر نماز از اول وقت بدون دلیل، موجب غضب خداوند متعال میگردد.
3ـ عدم اجابت دعا و محرومیت از دعای صالحان:
کسانی که به نماز به عنوان تکلیف و خواست الهی بی توجهی کنند و آن را کوچک بشمارند خداوند نیز به خواستهها و اعمال آنان توجهی نخواهد داشت. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین میفرماید:
«من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمس عشره خصله ... و کل عمل یعمله لا یؤجر علیه و لا یرتفع دعاؤه إلى السماء »12 ؛ هر کس به نمازش بیتوجه باشد و در برابر اعمالش مأجور نمیگردد دعایش به آسمان راه نمییابد.
4ـ مضیقه و نارسایی دنیوی:
قهر و غضب خدا و پیامبر نسبت به کسانی که نماز را کوچک میشمارند زیانها و خساراتی بر جای خواهد نهاد. گر چه ممکن است تارک و یا استخفاف کننده به نماز این تأثیر را درک نکند و متوجه علت مضیقهها و گرفتاریهای خود نباشد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند برکت را از عمر و روزی کسانی که نماز را کوچک میشمردند بر میدارد.13 پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز برای این گروه از افراد، تهیدستی و نیاز را پیش بینی نموده و میفرماید: قال رسول الله ص عشرون خصله تورث الفقر ... و الاستخفاف بالصلاه 14 ؛ استخفاف و سبک شمردن نماز موجب فقر و تهیدستی میشود.
5ـ سختی احوال قبر و قیامت:
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: نماز گزاری که نمازش را سبک بشمارد وقتی از قبرش خارج شود خداوند ملکی را بر وی موّکل میگرداند که او را بر عرصهی قیامت وارونه بر زمین میکشد و مردم به او نگاه میکنند و با شدت و سختگیری مورد محاسبه قرار میگیرد.15
منبع : محمد رضا رضوان طلب ـ پرستش آگاهانه، ص 189
[1] . ماعون/5ـ4. فویلٌ للمصلّین، الذین هم عن صلاتهم ساهون.
[2] . بحار الانوار، 83/6.
[3] . مستدرک الوسائل، 3/26.
[4] . بحار الانوار ج95ص225
[5] . اشاره به جریان کشیدن تیر از پای مبارک امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در حال نماز.
[6] . (بحار، 81/245).
[7] . به کتاب خاطرات آزادگان ایرانی در اردوگاههای عراق با عنوان «نماز در اسارت» چاپ سازمان تبلیغات اسلامی مراجعه شود. .
[8] . بحارالانوار، 84/242.
[9] . مستدرک الوسائل، 3/98.
[10] . وسائل الشیعه ج4ص114
[11] . بحار الانوار ج2ص154
[12] . بحار الانوار، 80/21.
[13] . بحارالانوار،83/202
[14] . بحار الانوار،73/315
[15] . بحارالانوار، 80/22.
ادامه مطلب
شرایط نمازگزار واقعی
شرایط نمازگزار واقعی
در روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ شرایط نمازگزار واقعی را اینگونه برمی شمارد:«خداوند تبارك و تعالی می فرماید: همانا نماز كسی را قبول می كنم كه:
1. در برابر عظمتم تواضع كند و برایم خاكسار باشد 2. برای رضای من از شهوات دوری جوید 3. روزهایش را با ذكر من به شب رساند 4. بر بندگانم فخر نفروشد 5. گرسنگان را سیر كند 6. برهنگان را بپوشاند 7. بر مصیبت دیدگان رحم كند 8. بی پناهان را پناه دهد(1).
ب) اما شرایط و آداب نمازگزار واقعی در خود نماز:
قبل از بیان این صفات باید دانسته شود كه برای نماز غیر از این صورت ظاهری، حقیقت و باطنی است كه دارای آدابی مخصوص به خود است و چنانچه ظاهر آن را آدابی است كه مراعات آنها ضروری است بطوری كه اگر آنها را رعایت نكند موجب بطلان و نقصان نماز صوری است؛(مانند رعایت نكردن آداب و احكام شرعی و فقهی نماز همچون طهارت ظاهری بدن و لباس و مكان از نجاسات ظاهری و صحت وضو و افعال و اذكار نماز) همینطور برای نماز آدابی است به نام آداب قلبیه و باطنیه كه با مراعات ننمودن آنها نماز معنوی باطل و ناقص می شود(2).
بدین جهت مراعات و محافظت بر تمام آداب ظاهری و باطنی نماز امری است ضروری، چرا كه نمازی كه مقبول حق واقع شود همین نماز است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید: كسی كه نماز واجب خود را در اول وقت ادا كند و حدود آنها را حفظ نماید، فرشته آنرا سپید و پاكیزه به آسمان می برد و نماز به نمازگزار می گوید خدا تو را نگاه دارد همان گونه كه مرا نگاه داشتی ... و كسی كه نمازهایش را بی سبب به تأخیر بیندازد و حدود آنها را حفظ نكند، فرشته نماز او را سیاه و تاریك به آسمان برد در حالی كه نماز با صدای بلند به نمازگزار گوید مرا ضایع كردی خدای تو را ضایع كند آنچنانكه مرا ضایع كردی و خدا تو را رعایت نكند آنچنان كه تو مرا رعایت نكردی»(3)
اما برخی از آداب باطنیه این سلوك روحانی و معجون الهی كه یك نمازگزار واقعی باید بر آنها مواظبت كند عبارتند از: 1. خشوع: یعنی خضوع و فروتنی كامل در برابر هیبت و عظمت جمال و جلال محبوب. «قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون» (4) همانا رستگار شدند مؤمنانی كه در نمازشان خاشع اند.
2. طمأنینه: به این معنا كه نمازگزار عبادت و نماز خود را از روی سكونت قلب و اطمینان خاطر بجا آورد زیرا اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزلزل بجا آورد آن عبادت هیچ اثر و فایده ای بر روح و قلب انسان نمی گذارد.
3. محافظت نماز از تصرف و سرقت شیطان: قرآن در وصف مؤمنین می فرماید: الذین هم علی صَلَواتِهم یحافظون (5) مؤمنین كسانی هستند كه بر نمازهایشان محافظت و مراقبت دارند و این محافظت در تمامی حالات و مسائل و مراتب نماز است كه یكی از مهمترین مراتب، حفظ آن از تصرف غاصبانه شیطان است چنانكه می دانیم شیطان دشمن قسم خورده انسان است«فبعزتك لاُغوینكم اجمعین»(6) پس به عزت تو قسم همه آنها را گمراه می كنم مگر بندگان مخلَص .... . از این روی همواره در همه جا و همه اوقات این سارق و ره زن، در كمین مؤمنین و كالاهای ناب آنان است لذا می بایست تلاش و مواظبت كامل بر نماز و عبادات داشت.
4. نشاط و بهجت: می بایست نمازگزار وقتی و ساعتی را به نماز اختصاص بدهد كه فارغ از همه چیز باشد به گونه ای كه دارای نشاط و شادابی و تازگی باشد و هرگز در زمان خستگی و كسالت و بی حالی نماز و عبادت را بر خود تكلیف نكن در قرآن آمده«در حال مستی به نماز نزدیك نشوید»(7) كه در برخی روایات مستی را به كسالت تفسیر كرده اند. (8) امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ می فرماید: هنگامی كه قلوب نشاط و بهجت دارند به آنها امانت بسپارید و وقتی كه گریزان اند آنها را واگذارید»(9)
5. حضور قلب: یكی از مهمترین آداب قلبیه كه خود مفتاح قفل كمالات و باب الابواب سعادت است حضور قلب است سخن در این باب بسیار است اما اجمالاً یكی از مراتب حضور قلب این است كه قلب نمازگزار در وقت عبادت از همه جا و همه چیز غیر از جمال حق تعالی فارغ و منصرف شود، باجان و قلب خویش خود را فقط در محضر محبوب ببیند و جز او چیزی را مشاهده نكند رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید:«خدا را عبادت كن چنانچه گویا او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند»(10)
در اهمیت حضور قلب همین بس كه روایات فراوان داریم كه نمازی و یا مقداری از نماز مقبول حق واقع می شود كه حضور قلب در آن باشد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده كه «همانا بالا رود از نماز بنده از برای او نصف یا ثلث یا ربع یا خمس نماز پس بالا نمی رود برای او مگر آنچه را اقبال به قلب نموده است به آن و ما مأمور شده ایم به نافله ها و نمازهای مستحبی تا نقص نمازهای واجب كامل و تمام شود»(11)
6. اخلاقی در عبادات: به این معنا كه عبادت و نماز را فقط و فقط برای رضای او انجام دهد و از هر آنچه كه شائبه غیر خدائی دارد عملش را تصفیه و پاك نماید تا آنجا كه برای ترس از جهنم و یا ثواب و پاداش هم نخواند. (12)
2. ر.ك، روح الله خمینی(قدس)، آداب نماز، ص 2 ـ 5، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی ـ ره ـ چاپ اول 1370.
3. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 3، ص 90، كتاب الصلوه، ابواب المواقیت باب 3، حدیث 17.
4. سوره مؤمنون، آیات 1 و 2.
5. سوره معارج، آیه 44. همچنین سوره مؤمنون آیه 9.
6. سوره ص، آیات 82 و 83.
7. سوره نساء، آیه 43.
8. آداب الصلوه، ص 24.
9. بحارالانوار، ج75، ص 377، كتاب االروضه, باب 29، حدیث 3.
10. بحارالانوار، ج 74، ص 74، كتاب الروضه، باب 4، حدیث 3.
11. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 327، باب 24، حدیث 2.
12. ر.ك، آداب الصلوه، ص 160 ـ 179. مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه
ادامه مطلب
آیا در عرش جایی هست که خدا در آن جا نماز می خواند؟
آیا در عرش جایی هست که خدا در آن جا نماز می خواند؟
ابتدا لازم است متذکر شویم حدیثی به این مضمون در کتاب کافی [1] آمده است که از نظر سند چندان اعتبار ندارد. [2] اما تبیین محتوایی این حدیث به این بیانی است که تقدیم می کنیم:
واژه صلاة [3] در اصل به معنای تمایل، توجه، ثناء و تمجید است که با توجه به فاعل آن، مصداق معین پیدا میکند؛ مثلا نماز بنده نسبت به خدا به معنای عبادت و عرض نیاز به درگاه او است، اما نماز خداوند نسبت به بندهاش؛ یعنی توجه و رحمت او به بنده، رفع حاجات، بخشش گناه و اعطای کمالات به او است. چنان که در خود حدیث مزبور است: "...سبقت رحمتی غضبی..." نیز در قرآن کریم است: "ان الله و ملائکته یصلّون علی النبی..."، یعنی رحمت خود را شامل حال پیامبر میکند.
اما صلاة خدا نسبت به خود خدا، به معنای حمد او نسبت به خود او است؛ [4] توضیح این که منشاء حمد، معرفت به محمود است، پس عمق حمد نیز بسته به عمق و گستردگی معرفت به محمود خواهد بود و از آن جا که تنها ذات اقدس الاهی است که درکی به عمق بینهایت نسبت به خود دارد، پس عمیقترین حمدها را نسبت به خود خواهد داشت، و اگر دقت شود در حقیقت معنای اول تجلی معنای دوم است. و از آن جا که هر چه غیر او است مخلوق او است و مخلوق او مظهر و تجلی او است، پس هر حمدی از جانب مخلوق، تجلی حمد او است حتّی حمد کافر نیز در حقیقت حمد خدا است. آن کس که چیزی را حمد میکند، زیبایی و کمالی را در آن مشاهده کرده که مدح و حمد آن را میکند، زیبایی و کمالی که در حقیقت مظهر کمال خدا است؛ هرچند شخص کافر توجه به این حقیقت ندارد و بدون خودآگاهی حمد خدا میکند، لذاست که در قرآن فرمود: " سبَّحَ لله ما فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الاَرضِ"؛ [5] هرآنچه در آسمان و زمین هست تسبیح خدا میکند. و این شامل آن کافر هم میشود.
اما در مورد عرش باید گفت: خداوند هیچگونه نیازی به هیچ چیز و هیچ کس ندارد، بلکه هر چه غیر خدا موجود است، مخلوق او و نیازمند به او است. بنابراین، عرش به حکم این که غیر خدا است، مخلوق خدا و یکی از تجلیات او است و به این معنا نیست که مکانی باشد تا خداوند روی آن قرار داشته و مشغول کاری باشد!
درباره مفهوم واژه عرش مفسران قرآن با استعانت از آیات و روایات وارده، از امامان معصوم (ع) احتمالاتی را بیان کرده اند که در زیر عنوان می شود:
برخی احتمال داده اند، عرش و کرسی یک چیز است با دو نام، عرش به اعتبار دلالت برای اریکه سلطنت و قدرت و کرسی به اعتبار برتری و سریر حکمران و مقر فرمانروایی، هر دو تعبیر کنایی است، از مقامی که امر تدبیر جهان از آن ناشی می شود. [6]
عرش به معنای تخت و سریر، چهار بار در قرآن به کار رفته است (یوسف،100؛ نحل، 23، 38، 42). به عرش الاهی در قرآن مجید 21 یک بار اشاره شده است. این اشارات غالباً استعاری است و آیات عرش از متشابهات مهم قرآن است. [7]
اما معانی محتمل در باره عرش الاهی عبارت اند از:
1. شاید منظور از عرش همان مقام سلطنت و تدبیر الاهی باشد، به ویژه که غالباً بعد از واژه ی عرش در قرآن کریم، لفظ تدبیر یا نظایر و مصادیق آن آمده است؛ مانند: "ثم استوی علی العرش یدبر الامر..."؛ [8] سپس بر تخت قرار گرفت و به تدبیر کار (جهان) پرداخت.
یعنی منظور از کلمه عرش که در لغت به معناى تخت سلطنت است، مقام مالکیت خداى تعالى، و کنایه است از اینکه او هر تصرفى که بخواهد مىتواند در مملکتش که سراپاى عالم است بکند، و هر حکمى را که بخواهد به هر نحوى که بخواهد براند [9] .
2. احتمال دوم این است که عرش نام موجودی خاص و حقیقی باشد؛ مانند: "... و هو رب العرش العظیم"؛ [10] و او صاحب عرش بزرگ است که خدای متعال با تعبیر "رب العرش" توصیف می شود. از ظاهر این آیه، چنین بر می آید که عرش موجودی است که خدا رب اوست.
اراده این معنا با توجه به آیه "الذین یحملون العرش و من حوله..."؛ [11] فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف می کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند. بعید نیست که عرش یک موجود حقیقی باشد.
3. احتمال سوم در معنای عرش، جمع بین دو معنا و تفصیل آیات است؛ یعنی در برخی از آیات عرش موجود حقیقی و در برخی دیگر معنای عرش تعبیر کنایی است. [12]
علامه طباطبائی در معنای عرش می گوید: عرش حقیقتی از حقایق خارجی است. "ثم استوی علی العرش" در عین این که مثالی است که احاطه ی تدبیر خدا را در ملکش مجسم می سازد، بر این هم دلالت دارد که در این میان حقیقتی هم در کار هست و آن عبارت است از همان مقامی که زمام جمیع امور در آن جا متراکم و مجتمع می شود. از ظاهر آیه (7، سوره مؤمن؛ 17، سوره حاقه و 74 سوره زمر) بر می آید که عرش حقیقتی از حقایق خارجی است. [13]
بر حسب آنچه را که از روایات وارده در معنای عرش استفاده می شود این است که عرش یک موجود حقیقی است و حاملانی برای آن ذکر شده است. از امام صادق درباره عرش و کرسی سؤال شد، آن حضرت در جواب فرمود: "ان للعرش صفات کثیرة مختلفة له فی کل سبب وضع فی القرآن صفة علی حده..." [14] عرش، صفات کثیر و مختلفى دارد، در هر جاى قرآن به هر مناسبتى که اسم عرش برده شده، صفات مربوط به همان جهت ذکر شده است، مثلا در جمله "رب العرش العظیم" عرش عظیم به معناى ملک عظیم است، در جمله "الرحمن على العرش استوى" به این معنا است که خداوند احاطه به ملک خود دارد و این همان علم به چگونگى اشیا است. این کلمه اگر با کرسى ذکر شود معنایش غیر معناى کرسى خواهد بود؛ زیرا عرش و کرسى دو در از بزرگ ترین درهاى غیب و خود آنها نیز از غیب بوده و در غیب بودن مثل هم می باشند، با این تفاوت که کرسى، در ظاهرى غیب است و طلوع هر چیز بدیع و تازهاى از آن جا و پیدایش همه اشیا از آن در است و عرش در باطنى آن است؛ یعنى علم به کیفیت موجودات و هستى آنها و قدر و حد و مکان آنها، همچنین مشیت و صفت اراده و علم الفاظ و حرکات و ترک و علم به آغاز موجودات و انجام آنها همه از آن در است .
پس عرش و کرسى دو در مقرون به هم هستند، جز این که ملک عرش، غیر از ملک کرسى و علم آن غیبتر و نهانتر از علم کرسى است... . [15]
شیخ صدوق در شرح جمله: "ثم العرش فی الوصل متفرد من الکرسی"، می گوید: عرش مقدم بر کرسی است و مؤثر در اوست بدون واسطه، عرش و کرسی دو موجود از موجودات ملکوتیند که از ادراک غایب هستند. [16]
از رسول خدا روایت شده است که "ان الشمس و القمر و النجوم خلقن من نور العرش"؛ [17] خورشید، ماه و ستارگان از نور عرش پروردگار آفریده شده اند. [18]
بنابر این محدوده تحت عرش یعنی آنچه که تحت مالکیت خدا است؛ یعنی محدوده عالم وجود و آفرینش الاهی؛ چنان که امام خمینی (ره) در سرالصلاة میفرماید: عالم وجود و تحقق یعنی دائره آفرینش الاهی که همان عرش الاهی است محل عبادت مخلوقات است؛ سرّ آن هم همین است که خداوند خود را حمد و ستایش میکند و این ستایش در فعل خدا که عالم آفرینش است تجلی مییابد و به نمایش گزارده میشود و به عبارتی عالَم، محل تجلّی کمالات و زیباییهای خداوند است. [19]
[1] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَأَلَ أَبُو بَصِیرٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌفَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ عُرِجَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ مَرَّتَیْنِ فَأَوْقَفَهُ جَبْرَئِیلُ مَوْقِفاً فَقَالَ لَهُ مَکَانَکَ یَا مُحَمَّدُ فَلَقَدْ وَقَفْتَ مَوْقِفاً مَا وَقَفَهُ مَلَکٌ قَطُّ وَ لَا نَبِیٌّ إِنَّ رَبَّکَ یُصَلِّی فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ وَ کَیْفَ یُصَلِّی قَالَ یَقُولُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی فَقَالَ اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ قَالَ وَ کَانَ کَمَا قَالَ اللَّهُ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى قَالَ مَا بَیْنَ سِیَتِهَا إِلَى رَأْسِهَا فَقَالَ کَانَ بَیْنَهُمَا حِجَابٌ یَتَلَأْلَأُ یَخْفِقُ وَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا وَ قَدْ قَالَ زَبَرْجَدٌ فَنَظَرَ فِی مِثْلِ سَمِّ الْإِبْرَةِ إِلَى مَا شَاءَ اللَّهُ مِنْ نُورِ الْعَظَمَةِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَا مُحَمَّدُ قَالَ لَبَّیْکَ رَبِّی قَالَ مَنْ لِأُمَّتِکَ مِنْ بَعْدِکَ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَبِی بَصِیرٍ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ وَ اللَّهِ مَا جَاءَتْ وَلَایَةُ عَلِیٍّ ع مِنَ الْأَرْضِ وَ لَکِنْ جَاءَتْ مِنَ السَّمَاءِ مُشَافَهَة . الکافی، ج 1، ص 443.
[2] . در این باره نک: نرم افزار درایة النور.
[3] - الأصل فی معنى الصلاة المیل و الانعطاف؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان ج13 ص16
[4] - او، حمد است و حامد است و محمود؛ "انَّ ربَّکَ یُصَلِّى" ؛ امام خمینی؛ سرالصلاة، ج1، ص30 .
[5] " سبَّحَ لله ما فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الاَرضِ"، حدید، 1 .
[6] مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1 – 3، ص 248.
[7] خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن، ج 2، ص 1445 – 1446.
[8] یونس، 3.
[9] أن الاستواء على العرش کنایة عن الاحتواء على الملک و الأخذ بزمام تدبیر الأمور. علامه طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص121.
[10] توبه، 129.
[11] غافر، 7.
[12] مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج 1 – 3، ص 249 – 250.
[13] شمس، مراد علی، با علامه در المیزان، ج 2، ص 165 – 166.
[14] توحید صدوق، ص 321 – 322، ح 1، باب 50.
[15] المیزان (ترجمه)، ج 8 ، ص 206 .
[16] توحید صدوق، ص 321 – 322، ح 1، باب 50.
[17] الدر المنثور، ج 3، ص 477؛ بحارالأنوار، ج 55، ص210.
[18] اقتباس از سؤال 254 (2004)، مفهوم عرش و کرسی.
[19] " ...أن عرش التحقق هو قبّة معبد الموجودات..."،امام خمینی؛ سرالصلاة، ج1 ، ص 55.
ادامه مطلب
بي اعتنايي به نماز گناهي است بزرگ
بي اعتنايي به نماز گناهي است بزرگ
شكي نيست كه بي اعتنايي به نماز گناهي است بزرگ. بنابراين شناسايي مصاديق اين تحقير ناپسند، مقدمه پرهيز از اين عصيان نابخشودني است. عناوين زير از مصاديق سبك شمردن نماز است.
الف) تأخير نماز: امام صادق ـ عليه السلام ـ در تفسير آيهي شريفهي قرآن، كه در ارتباط با مذمت بي اعتنايي به نماز نازل گرديده است[1] ميفرمايد:
»تاخير الصّلاة عن اوّل وقتها لغير عذرٍ»[2]
مراد از بي اعتنايي به نماز، «تأخير آن از اول وقت بدون عذر است.»
البته روشن است كه مراد از عذر، ضرورتي است كه بصورت اورژانسي پيش آيد و قابل تأخير نباشد و الاّ بايد به كار گفت نماز دارم نه به نماز بگوييم كار دارم.
ب) عدم رعايت آداب آن در خلوت: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در روايتي چنين ميفرمايد:
»من احسن صَلَوتَهُ حين يَراهُ النّاسُ و أَساءَها حينَ يَخلُوا فتلك استهانةٌ»[3]
يعني: «آن كس كه در مقابل مردم با دقت نماز بخواند و در خلوت بدون دقت نماز گزارد به نماز بي اعتنايي كرده است.«
مروري بر نمازهاي خلوت و جلوت ما، روشن مينمايد كه آيا احترام و توجه ما به نماز بيشتر بوده است يا به ناظران صحنهي نماز.
ج) فراهم نكردن مقدمات نماز قبل از اذان: در روايت ديگري ميفرمايد: كسي كه وضوي نماز را تا وقت اذان به تأخير اندازد او به نماز بي اعتنايي كرده است. آري كسي كه به كار اهميت ميدهد، قبل از رسيدن وقت آن، مقدمات انجام آن را فراهم ميكند. كدام ملاقات و ميهماني است كه وقت آن فرا رسيده باشد و ما هنوز در فكر پوشيدن لباس و يا آماده كردن شرايط آن باشيم؟!
د) عدم يادگيري معاني: آيا ندانستن معاني الفاظي كه روزانه ده بار در نماز تكرار ميشود به معني بي اعتنايي به نماز نيست؟! آيا اگر ما براي طرف گفتگوي خويش در نماز اهميتي قائل باشيم در فكر اين نخواهيم بود كه محتوا و مضمون مذاكره و نجواي خود را بفهميم و با ادراك صحيح به سخن در برابر او بايستيم؟! چگونه ممكن است با اقامت كوتاه در يك كشور، تا حدودي به زبان مردم آنجا آشنا ميشويم و با يكي دو بار عبور از مسيري، نام و نشان آن را فرا گيريم و در برخورد با هر بنايي از اسم و باني و مشخصات آن جويا شويم اما هيچكدام از اين توجهات و حساسيتها در مورد نماز اعمال نشود؟! آيا اينها به معني بي اعتنايي به نماز نيست؟! چگونه ميتوانيم پاسخگوي اين عباداتي باشيم كه محتواي آن جز تحقير خداوند رب العالمين نيست؟! اينجاست كه امام حسين ـ عليه السلام ـ به خداوند تبارك و تعالي عرض ميكند:
»الهي مَن كانَت محاسِنُه مَساوِي فكيف لايكونُ مَساوِيه مَساوِي«[4]
يعني: «خدايا آن كس كه اعمال به ظاهر نيك او گناه است پس چگونه گناهان او گناه نباشد؟!«
فرق نمازگزاراني كه در نماز هيچ دردي را احساس نميكنند[5] جز درد فراق دوست، از هيچ حادثهاي مطلع نميشوند،[6] هيچ صدايي را نميشنوند و غرق در لذت با معشوقند، نماز گزاراني كه زير شلاق و عليرغم هر گونه تهديد و شكنجه و محدوديتي نماز را بپا ميدارند[7] با كساني كه نماز را بار و رنجي ميدانند كه در برداشتن و عبور از آن بايد شتاب كرد و در هنگام اقامهي آن با دست و محاسن بازي ميكنند و خميازه ميكشند، فقط در اهتمام و استخفاف به نماز است.
هـ) عجله و شتاب در نماز: سريع خواندن نماز و تبديل اين عبادت به عادتي كه همچون عمل ماشين نويسي بدون توجه به معاني و بدون رعايت خشوع و طمأنينه انجام گيرد از نشانههاي ديگر بي توجهي به نماز است. استاد شهيد آيت اللّه مطهري ـ رحمة الله عليه ـ در اين باره ميفرمايد:
»علماي روانشناسي ميگويند: «يك كار همين قدر كه براي انسان عادت شد، دو خاصيّت متضاد در آن به وجود ميآيد. هر چه كه بر عادت بودنش افزوده شود و تمرين انسان زيادتر گردد، كار، سهلتر و سادهتر انجام ميشود.» يك ماشين نويس كه به ماشين نويسي عادت ميكند، هر چه بيشتر عادت ميكند، از توجهش كاسته ميشود. يعني از اينكه اين عمل او يك عمل ارادي و از روي توجّه باشد كاسته ميشود و به يك عمل غير ارادي نزديكتر ميگردد. خاصيّت عادت اين است. اينكه در اسلام به مسألهي نيّت تا اين اندازه توجّه شده، براي جلوگيري از اين است كه عبادتها آنچنان عادت نشود كه به واسطهي عادت، به يك كار طبيعي و غير ارادي و غير فكري و غير هدفي و كار بدون توّجه كه هدف درك نشود و فقط به پيكر عمل توجه گردد تبديل شود.
اينها چيزهايي است كه ما تنها در نماز اسلامي به دست ميآوريم و متوّجه ميشويم كه بسياري از برنامههاي تربيتي به وسيله اين عبادت و در پيكر اين عبادت پياده ميشود، گذشته از اينكه خود اين عمل، پرورش عشق و محبّت خدا و معنويّت در انسان است، كه اين روح عبادت است.»[8]
مردي در حضور امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ نماز خود را با شتاب به جا ميآورد. حضرت نگاهي به او كرده و فرمود: چند وقت است اينگونه نماز ميخواني؟ او گفت: مدت هاست. حضرت فرمود: مَثَل تو نزد خداوند مثل كلاغي است (كه منقار بر زمين ميكوبد. سجده تو خضوع در برابر خدا نيست. منقار به زمين كوبيدن است) اگر اينگونه بميري بر غير ملت و دين پيامبر اكرم، مردهاي. سپس حضرت در مورد كم گذاشتن در نماز فرمود: به درستي كه دزدترين مردم كسي است كه از نمازش بدزدد.[9]
برخي از پيامدهاي استخفاف و بي توجهي به نماز
1ـ قهر و قطع رابطه با عترت:
امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در يك بيان قهرآميز، با صراحت چنين خطاب فرمودند:
»ليس مِنّي مَن ضَيَّعَ الصّلاة»[10]
يعني: «آن كس كه نماز را تضييع نمايد از من نيست.«
امام صادق ـ عليه السلام ـ در بيان معياري براي شناسايي افرادي كه با آن حضرت پيوند مكتبي دارند چنين ميفرمايند:
»اِمتَحِنُوا شِيعَتَنا عِندَ مواقيت الصلوة كيف محافظتهم عليها«[11]
يعني: «شيعيان ما را از دقت آنان در انجام به موقع نمازها شناسايي كنيد.«
در روايت مشهور ديگري حضرتش سهل انگاري در مسئلهي نماز و استخفاف به آن را موجب محروميت از شفاعت خاندان عترت و طهارت در روز قيامت شمردند[12] پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز در بياني ديگر ميفرمايند:
»مَن استَخَفَّ بالصّلاة لا يَرِدُ عَليَّ الحوضَ لا و اللّه«
يعني: «آن كس كه نماز را سبك شمارد (به خدا قسم) روز قيامت در كنار حوض كوثر، با من ملاقات نخواهد كرد.»[13]
اين تأكيد و بيان همراه با قسم، حكايت از عمق فاصله بين پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و نماز گزاراني كه به نماز اهميت نميدهند دارد.
2ـ غضب خداوند:
قرآن كريم با نكوهش افرادي كه نماز را ضايع ميكنند[14] يا نسبت به آن بياعتنا هستند.[15] مسلمانان را از اين عمل بر حذر ميدارد.
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله و سلم ـ خطاب به حضرت علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايند:
»في تأخيرِها مِن غَيرِ عِلّةٍ غَضَبُ اللّه عزوجل »[16]
يعني: «تأخير نماز از اول وقت بدون دليل، موجب غضب خداوند متعال ميگردد.«
امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايند:
» إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِي الصَّلَاةِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِكَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِي كَأَنَّهُ يَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِيَدِ غَيْرِي أَمَا يَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِيَدِي »[17]
يعني: «وقتي بندهاي نماز خود را با عجله و شتاب به پايان ميبرد و آن را كوتاه ميكند خدا به ملائكه ميفرمايد: آيا نميبينيد بندهي من چگونه نماز خود را كوتاه ميكند گويا ميپندارد كه بر آوردن حوائجش به دست غير من است (كه اينگونه عجله ميكند.) آيا نمي داند برآوردن حوائجش به دست من است.»
3ـ عدم اجابت دعا و محروميت از دعاي صالحان:
كساني كه به نماز به عنوان تكليف و خواست الهي بي توجهي كنند و آن را كوچك بشمارند خداوند نيز به خواستهها و اعمال آنان توجهي نخواهد داشت. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در روايتي چنين ميفرمايد:
» من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمس عشرة خصلة ... و كل عمل يعمله لا يؤجر عليه و لا يرتفع دعاؤه إلى السماء »[18]
يعني: «هر كس به نمازش بيتوجه باشد و در برابر اعمالش مأجور نميگردد دعايش به آسمان راه نمييابد.«
و در ادامه، ميفرمايند: مشمول دعاي خير صالحين نخواهد بود.
4ـ مضيقه و نارسايي دنيوي:
قهر و غضب خدا و پيامبر نسبت به كساني كه نماز را كوچك ميشمارند زيانها و خساراتي بر جاي خواهد نهاد. گر چه ممكن است تارك و يا استخفاف كننده به نماز اين تأثير را درك نكند و متوجه علت مضيقهها و گرفتاريهاي خود نباشد. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند بركت را از عمر و روزي كساني كه نماز را كوچك ميشمردند بر ميدارد.[19] پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز براي اين گروه از افراد، تهيدستي و نياز را پيش بيني نموده و ميفرمايد:
» قال رسول الله ص عشرون خصلة تورث الفقر ... و الاستخفاف بالصلاة »[20]
يعني: «استخفاف و سبك شمردن نماز موجب فقر و تهيدستي ميشود.»
5ـ سختي احوال قبر و قيامت:
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: نماز گزاري كه نمازش را سبك بشمارد وقتي از قبرش خارج شود خداوند ملكي را بر وي موّكل ميگرداند كه او را بر عرصهي قيامت وارونه بر زمين ميكشد و مردم به او نگاه ميكنند و با شدت و سختگيري مورد محاسبه قرار ميگيرد.[21]
[1] . ماعون/5ـ4. فويلٌ للمصلّين، الذين هم عن صلاتهم ساهون.
[2] . بحار الانوار، 83/6.
[3] . مستدرك الوسائل، 3/26.
[4] . بحار الانوار ج95ص225
[5] . اشاره به جريان كشيدن تير از پاي مبارك امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در حال نماز.
[6] . فرزند امام سجاد ـ عليه السلام ـ در حالي كه حضرت در نماز بودند به چاه افتاد و حضرت عليرغم شيون افراد خانه متوجه آن نشد و پس از نماز فرزند را به سلامت از چاه بيرون كشيد (بحار، 81/245).
[7] . به كتاب خاطرات آزادگان ايراني در اردوگاههاي عراق با عنوان «نماز در اسارت» چاپ سازمان تبليغات اسلامي مراجعه شود.
[8] . تعليم و تربيت در اسلام، ص197.
[9] . بحارالانوار، 84/242.
[10] . مستدرك الوسائل، 3/98.
[11] . وسائل الشيعه ج4ص114
[12] . بحار الانوار 236/82. استاد شهيد آيت اللّه مطهري ـ ره ـ اين روايت را چنين تبيين ميفرمايد: در وقت وفات امام صادق ـ عليه السلام ـ جرياني رخ داد كه وقتي ابو بصير آمد به «ام حميده» تسليت عرض كند، ام حميده گريست، ابو بصير هم كه نابينا بود گريست بعد «ام حميده» به ابو بصير گفت:
ابو بصير نبودي و لحظهي آخر امام را نديدي، جريان عجيبي رخ داد عرض كرد: چه چيزي؟ فرمود: امام در يك حالي فرو رفت كه تقريباً حال غشوهاي بود. بعد چشمهايش را باز كرد و فرمود:
تمام خويشان نزديك مرا بگوييد، بيايند بالاي سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت كرديم. وقتي همه جمع شدند، امام در همان حالات كه لحظات آخر عمرش را طي ميكرد يك مرتبه چشمش را باز كرد، رو كرد به جمعيت و همين يك جمله را گفت:
»لن تنالَ شفاعتُنا مستخّفاً بالصلوة» هرگز شفاعت ما به مردمي كه نماز را سبك بشمارند، نخواهد رسيد. اين را گفت و جان به جان آفرين تسليم كرد. (گفتارهاي معنوي، ص65، 64).
[13] . بحارالانوار، 83/9.
[14] . فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة (مريم/56).
[15] . ويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون (ماعون/5).
[16] . بحار الانوار ج2ص154
[17] . كافي ج3ص269.
[18] . بحار الانوار، 80/21.
[19] . بحارالانوار،83/202
[20] . بحار الانوار،73/315
[21] . بحارالانوار، 80/22
ادامه مطلب