چـــه میشــود کــه شــوم کبوتـر حرمــت که آشیانه کنم به سـایه کرمـت
گرچه از کم کمترم٬ حلقه به گوش این درم یا به زنجریم نما یا بده بال و پرم
سلام آقای بزرگوارم، دلتنگ حرمتم...
آقا جونم زیر پرچم مهربونیت نگهمون دار...
التماس دعا یا امام رضــــــــــــــا...
سرورم تو ضامنمون باش تا ابــــــد...
یا امام رضا از قلب من یه پنجره وا کن به پنجره فولاد...
امروز آفتابيست....هم هوا...هم دلم....
به آسمان نگاه ميكنم.....امروز آسمان هم زيباست.....
شبيه آسمان بالاي سرم حرمت هست.........................
شايد....شايد چون دلم آفتابيست.......................................
ميدانيد؟!!!اسمتان در لحظه به لحظه ي زندگيم هست؟.................
ميدانم هميشه به يادم داريد....زائرم.....ميخواهم به پابوسيتان بيايم.....
به عشق شما آقا.... با هيچ طوفاني هم نمي هراسم......
چون....چون...شما ضامن من هستيد پيش خدايم.............
دعوتنامه ام آمده است....ميشود به خداي بزرگم يادآوري كنيد؟!!!!
به يمن پاي شما خاك با سعادت شد
و آب از اين همه تبعيض غرق حسرت شد
همين كه از لب قندت حديث شهد چكيد
نبات سبز شد از خاك و آب شربت شد
و تا لبان تو آواز شور را سر داد،
جنون به گوش ملك زاده ها تلاوت شد
حديث شكر كه گفتي گياه دستش را،
بلند كرد به: آمين ... وفور نعمت شد
در آن مناظره ابليس از خدا پرسيد:
كه گفته عدل تو در خلق ما رعايت شد؟
يكي شبيه من اين گونه رانده از همه كس
يكي شبيه رضا قبله جماعت شد
(اين شعر بيت هشتم خود را شهيد كرد)
تمام زنجره ها در محاق افتادند
شبي كه صورت ماهت دوباره رويت شد
از آن دقيقه كه خورشيد، گنبدت را ديد
غروب كرد و رخش سرخ از خجالت شد
زمين به حرمت قد قامت ات دو دستش را
مناره وار بر آورد و در عبادت شد
دلم شكسته تر از بغض صحن آينه بود
كه نوشخند تو تجويز شد، مرمّت شد
حتما اگر دوباره زمین را بنا کنند
باید تو را از آدم و عالم سوا کنند
ما آدمیم یا که شما؟ این درست نیست
باید حساب ما و شما را جدا کنند
حتی کبوتران همگی خوب واقفند
در آسمان صحن تو باید دعا کنند
در آسمان شهر، تو پیدا ترین کسی
باید که جای جای شما را طلا کنند
من حدس می زنم که دری در بهشت را
هم از برای نام تو باب الرضا (ع) کنند
ترکیب آسمان و زمینی، نمی شودـ
ابیات حق مطلبتان را ادا کنند!
مثل من از قبيله ي خود دوري، مثل حضور آب غريب آقا!ـ
با حاجتي كپك زده مي آيم با بوسه هاي ناب غريب آقا!ـ
شعرت ضريح باغچه ها مي شد وقتي كه در دو بيتي دستانت
دستي به دست پنجره مي دادي دستي به آفتاب غريب آقا!ـ
«در گوش بيشه زار تلاوت كن آياتي از ضمانت آهو را!»
تو كه ميان آتش و خون كردي از شكوه اجتناب غريب آقا!ـ
گاهي تمام دلخوشي ام اين است اين كه پس از تحمل اين سرما
پيغمبري شبيه تو مي آيد بي وحي و بي كتاب غريب آقا!ـ
آري كسي شبيه تو مي آيد بومي تر از تكلم درياها
آن كس كه دست هاي دعامان را مي كرد مستجاب غريب آقا!ـ
اينجا كه غير مرده نمي رويد آبستن كدام مسيحايي؟
مريم ترين نشانه معصومم! كي مي دهي جواب غريب آقا؟
گرچه براي آمدن فردا كوچيدنت عجيب نبود اما
مثل من از قبيله ي خود دوري مثل حضور آب غريب آقا!ـ