سبز و قرمز، نارنجی و سفید، چه ترکیب زیبایی ساخته شده اینجا. از برخورد دستهای پُر مِهر خادمین حریم امن رضا(ع) با دستههای چوبی پاروها.
دلم به مهر تو و آستان تو بند است
چو آهويي كه پناه از تو آرزومند است
بر آستان تو عمري سر ارادات ماست
دلم به زلف تو اي دوست، سخت پابند است
آسمان لبخند میزند. کبوترهای حرم، پرواز شادی آغاز میکنند. زمین، خاک خود را فرش راه زائران حریم رضا(ع) میکند و ملائک، هلهلهکنان در گوش هم خبر از رسیدن ایامی خجسته میدهند. ایام ماه ربیعالاول و میلاد رسول مهرورزیها. ایامی که زیباترین گل باغ هستی و برترین بندهی خدا حضرت محمد مصطفی(ص) قدوم مبارکش را بر زمین میگذارد تا آخرین رسالت نبوت را به سرانجام برساند. تا به همه عرشیان و فرشیان نشان دهد: «محمد زنده و جاوید خواهد ماند... محمد تا ابد تابنده چون خورشید خواهد ماند...»
آنها اینجا بودند. 5 مرد و 11 زن. همه شیعه و اهل کشور پاکستان. از کراچی ایالت سند آمده بودند. از کوهستانهای بلند، جادههای صعبالعبور و دشتهای وسیع. رنج سفر را به جان خریده بودند تا در روزهای آخر ماه صفر به زیارت امام رضا(ع) مشرف شوند. برای این سفر از مدتها قبل، برنامه ریخته بودند و ذرهذره پول اندوخته بودند تا اینجا باشند. در حرم امامشان.