آری ، پنجره فولاد ، زیباترین زمزمه های عارفانه عشاق تو را به گوش سپرده است.
چلچراغ خورشید ، از شرم در برابرت عرق می ریزد!
آینه کاری های حرمت ، حضور فرشته ها را در آستانت مضاعف می کنند.
سنگهای حریم تو نیز سخن می گویند و راز دل سربه مهرهایی را می جویند که می دانند هر رکعت از نمازعشق هم چندین رکوع ایمان و امان دارد و چندین سجده سادگی و صفا !
هم اینک در گوش جانم ، نجوای رازناکی است برآمده از صریر قلم و نشسته بر سریر جان، که:
ای امام مهربان و پاکی و دانایی!دستها،دیده ها و دلهای ما را در دنیا و آخرت از دامان
احسان خویشتن کوتاه مفرما و از خدای رحمان بخواه که این احساسهای عاشقانه زیبا
را هرگز از وجود ما،دور نفرماید.
به حق همه عارفان و عاشقان درگاهت!
میگفت کافی است اناردلت ترک بخورد...
آقاجان،اناردل که هیچ،کل وجودم ترک خورد ولی...
ولی امضا نکردی حواله زیارت را..
السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضاالمرتضی...
السلام علیک یا امام الرئوف...
مولا جان ، رحمی به دلم کن...
آهوی حیرانم در باتلاق سر درگمی و بی خبری...
بیا و ضامن من شو....
# شب ها ، کم می خوابید و بیشتر شب را به عبادت سپری می کرد.
# بسیاری از روزها را روزه داشت و بویژه روزهای اول، نیمه و آخر هر ماه را روزه می گرفت.
# سجده هایش بسیار طولانی بود.
# قرآن بسیار تلاوت می کرد. هنگامی که در بستر خواب قرار می گرفت ، به یاد خدا و تلاوت قرآن مشغول می شد.
# به نماز اول وقت اهتمام داشت. نوافل بویژه نماز شب را حتی در سفر رها نمی کرد.
# همواره ذکر خدا را بر زبان داشت.
در پيشگاه تو ايستاده ام،
و دستهايم را بسوي تو بلند کرده ام،
آگاهم که در بندگي ات کوتاهي نموده و در فرمانبري ات سستي کرده ام،
اگر راه حيا را مي پيمودم از خواستن و دعا کردن مي ترسيدم...
ولي... پروردگارم!
اغنيا مکه روند و فقرا سوي تو آيند
جان به قربان تو جانا که تو حج فقرايي
اي قافله سالار اهالي معرفت! اي قبله حاجات دل هاي به شوق نشسته! تو زائرانت را به استطاعت مال نمي طلبي؛ حاجيان حرم تو، با معيار عشق و توفيق و طلبً مستطيع مي شوند. زائران تو ابتدا خود را در ميقات اشتياق تطهير مي کنند و سپس با سينه اي سرشار از لقاي يار، رخت سفر مي پوشند و پا به راه وصال مي نهند. در ملکوت آستان تو ملايک طواف مي کنند. آنجا دل هاي تبرک گرفته از روشني، نه هفت بار، که هفتاد بار بين ضريح منورت تا روح مطهرت سعي مي کنند و سپس در عرفات عشق تو نماز زيارت مي خوانند. زائران تو رو به پنجره فولاد دخيل مي بندند، از ضريح آيينه صفا مي جويند و زمزم حاجاتشان را در سقاخانه اسماعيل مي نوشند.
اي واسطه فيض خدا و اي حج باصفاي بينوايان! دل هايمان را از زلال حقيقت سرشار کن و از چشمه سار معرفتً جرعه بنوشان تا در تنگناي جهالت جهان گرفتار نياييم.
به عنايت نظري کن که من دلشده را
نرود بي مدد لطف تو کاري از پيش
اي مولاي هشتم! تو نويد رويش باران از سقف بهاراني. تو مايه طراوت گل هاي ايماني. تو برکت جاي جاي ايراني. خورشيد با بوسه بر بارگاهت، روز را آغاز مي کند و گرما را به وام مي گيرد. صداي تو در رگ هاي زندگاني جاري است.
اي هشتمين گل بوستان محمدي! اي منتهاي خواهش دل ها! اي آفتاب روشن قبله گاه ما! اي نور مطلق امروز و فردا! اي سبزه زار سرزندگي و صفا! اي پناهگاه آهوان رميده دل هاي ما! تو روح باغستان زندگاني هستي. تو مبشر اميدي. تو ناخداي کشتي هدايتي.
سلام بر تو و بر هر انسان شايسته اي که شور و شعورش، او را به پشت پنجره فولاد و ضريح آفتاب مي کشاند؛ پنجره اي که از عشق لطيف تر، از گلبرگ زيباتر و از همه دنيا بزرگ تر است. سلام بر تو اي هميشه سبز! اي سيد گل ها! يا علي بن موسي الرضا...