نقول است که حضرت امیر المومنین علی (ع) چهار انگشتر در دست می کردند : انگشتر یاقوت برای شرافت و زینتش ، فیروزه برای نصرت و یاریش ، حدید صینی برای قوتش و عقیق برای حرز و دفع دشمنان و بلاها
در حدیث صحیح از امام رضا (ع) مروی است که عقیق فقر و درویشی را بر طرف می کند و در دست کردن عقیق نفاق را زایل می کند
ادامه مطلب
برگرفته ار سایت امام علی (ع):
فاطمه جان! آیا غذایی داری تا از گرسنگی بیرون آیم؟
- دو روز است كه در منزل غذای كافی نداریم آنچه بود به شما و فرزندانم حسن و حسین دادم و خود از غذای اندك موجود استفاده نكردیم.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
محبّة البیضاء: ج 5، ص 144، تنبیه الخواطر: ص 195، س 16.
فرمود: براى ریاكار سه نشانه است: در تنهائى كسل و بى حال، در بین مردم سرحال و بانشاط مى باشد. هنگامى كه او را تمجید و تعریف كنند خوب و زیاد كار مى كند و اگر انتقاد شود سستى و كم كارى مى كند.
ما همه عشق به مولای یتیمان داریم
بر خدا و به رسولش همه ایمان داریم
اشک در سوگ امامان هنر ملت ماست
رقــــت قلب زســــالار شـــهیدان داریم
ادامه مطلب
کتاب خاطرات علی (ع)
هنگامى كه آیه "و انذر عشیرتك الاقربین " (1) بر رسول خدا (ص) نازل گردید ، آن حضرت مرا به حضور طلبید و فرمود :
على ! از من خواسته شده كه بستگانم را به پرستش خداى یكتا دعوت كنم و از عذاب الهى برحذر دارم. از طرفى ، مى دانم كه اگر این ماموریت را با آنان در میان بگذارم پاسخ ناگوارى دریافت مى كنم. به این جهت در انتظار فرصتى مناسب دم فرو بستم تا اینكه جبرئیل فرود آمد و گفت :
اى محمد! اگر ماموریت خود را انجام ندهى به عذاب الهى مبتلا خواهى شد (اكنون از تو مى خواهم كه مقدمات آن را فراهم كنى) براى این كار یك صاع طعام (تقریباً سه كیلو گندم) تهیه كن و با افزودن یك ران گوسفند بر آن غذایى طبخ كن و قدحى نیز از شیر پر كن ، آنگاه پسران عبدالمطلب را گرد آور تا من با ایشان گفتگو كنم و ماموریت خویش را به آنها ابلاغ نمایم.
ادامه مطلب
كتاب : سیره معصومان ج 3 ص 744
نویسنده : سید محسن امین
مترجم : على حجتى كرمانى
طبرى در تاریخ و ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین وصیت نامه امیر مؤمنان (ع) را ذكر كرده اند.
این وصیت نامه چنین است :
«بسم الله الرحمن الرحیم. این وصیت نامه على بن ابیطالب است. گواهى مى دهد كه معبودى جز خداى بى شریك نیست و محمد بنده و پیامبر اوست كه وى را با هدایت و آیین حق فرستاد كه بر همه دین ها چیرگى دهد اگر چه مشركان آن را ناخوش دارند.
نماز و عبادت و زندگى و مرگ من براى خداى بى شریك ، پروردگار جهانیان است. چنین مامور شده ام و من از مسلمانانم.
شما دو تن (حسن و حسین (ع)) را به تقواى الهى سفارش مى كنم.
ادامه مطلب
امّا امام على (علیه السلام) فرمود : «من بر اساس كتاب خدا و سنّت رسول خدا و طریقه و روش خود در این كار مى كوشم.»
ادامه مطلب
كتاب : فروغ ولایت ص 299
نویسنده : استاد جعفر سبحانى
در سال چهاردهم هجرى در سرزمین «قادسیه» نبرد سختى میان سپاه اسلام و ارتش ایران رخ داد كه سرانجام به پیروزى مسلمانان انجامید و رستم فرخ زاد فرمانده كل قواى ایران و گروهى از لشكریانش به قتل رسیدند. سراسر عراق به زیر نفوذ سیاسى و نظامى مسلمانان در آمد و مدائن كه مقر حكومت شاهان ساسانى بود ، در تصرف مسلمانان قرار گرفت و سران سپاه ایران به داخل كشور عقب نشینى كردند.
مشاوران و سران نظامى ایران بیم آن داشتند كه سپاه اسلام كم كم پیشروى كند و سراسر كشور را به تصرف خود در آورد.
ادامه مطلب
این متن را حتما بخوانید !
امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (ع) ص 751
احمد رحمانى همدانى
1ـ ابن ابى الحدید گوید :
او عابدترین مردم بود و بیش از همه نماز و روزه مى گزارد و مردم نماز شب و ملازمت و آداب ورد خوانى و خواندن نافله ها را از او آموختند. چه پندارى درباره مردى كه كار مراقبت از ذكر و اوراد خود به جایى رسید كه در آن شب بسیار سرد در جنگ صفین زیراندازى برایش گستردند و در حالى كه تیرها در برابرش به زمین مى نشست و از راست و چپ بر بیخ گوش او مى گذشت به نماز مشغول شد و هراسى به خود راه نمى داد و برنخاست تا از كار عبادت آسوده گشت ؟!
ادامه مطلب
کتاب: فروغ ولایت ص 111
نویسنده : استاد جعفر سبحانى
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم :
«على (ع) در اجراى دستور خدا بسیار دقیق وسخت گیر است و هرگز تملق و مداهنه در زندگى او راه ندارد.»
ادامه مطلب
ای روی بی مثــال تــو، وجه خـدا علی
مسنــد نشین بــارگـه كبـریـــا، علی
تــا مولد تو شد، حــرم پـاك كبـریــا
گشتـه مطــاف و قبلـهی اهــل ولا علی
ادامه مطلب
ادامه مطلب
جوان برافروخته بود. غمگنانه به صورت مادر خیرهمیشد و اشک از چشمان بیفروغش میریخت.ناگهان دو دستش را بالا برد و فریاد کشید:
یا احکم الحاکمین! احکم بینی و بین امی!ای خدایی که بزرگترین داوری، میان من ومادرم تو داوری کن!
حوالی ظهر بود. عمر و همراهانش در بازارمدینه مشغول گشت و گذار بودند. جوان تاچشمش به عمر افتاد، ساکتشد. عمر ایستادو با تحکم رو به جوان کرد و پرسید:
ادامه مطلب
ادامه مطلب
.: RASEKHOON.NET:.