فضیل عیاض ، مردی راهزن بود که با عمّال خود راه بر کاروان ها می بست و اموال مردم را به یغما می برد . فضیل ، دل در گرو دلبندی داشت . شبی بر بام خانه ی او رفت تا بلکه او را ببیند . شنید که کسی قرآن تلاوت می کند و این آیه را می خواند :
ادامه مطلب
به این ترتیب به نظر، كارمند سختكوشی میرسید كه قرار است در جلسه مهمی شركت كند . كسانی كه دستخالی این طرف و آن طرف میروند عاطل و باطل به نظر میرسند و تصور عموم از كسانی كه «روزنامه» زیر بغل دارند این است كه از زیر كار در میروند و به جای آن وقت خود را صرف خواندن روزنامه و حل جداولش میكنند .
ادامه مطلب
دزدی شبرو، نیم شبی با یکی از رفیقانش برای دزدی به خانه یی رفت ، هنوز مالی از آن خانه برنگرفته به دوست خود گفت: " زود از این خانه بیرون رو" . دوست از او پرسید: چه شده است که پرهیز میکنی ، کسی در خانه بیدار نیست که بگریزیم. دزد گفت: دنبال مالی می گشتم که ناگهان نانی به دستم افتاد و آن نان را در دهان نهادم وخوردم. همین که نان از کامم فرورفت دیدم در این خانه نان ونمک خورده ام. دیگرروا نیست که دست به دزدی دراز کنم.
آنکه دزدی می کند ای هوشیار
حال او بین وازوغیرت بیار
حرمت نان ونمک را یاد گیر
تا تو باشی در دوعالم دلپذیر
برگرفته شده از کتاب " مصیبت نامه " اثر عطار

کاش وقتی زندگی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم
كاش بخشی اززمان خویش را وقف قسمت كردن شادی كنیم
ادامه مطلب
یك روز مسوول فروش، منشی دفتر و مدیر شركت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند. یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می كنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه.
جن میگه: من برای هر كدوم از شما یك آرزو برآورده می كنم. منشی می پره جلو و میگه: «اول من ، اول من!... من می خوام كه توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیك باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»... پوووف! منشی ناپدید میشه.
بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: «حالا من ، حالا من!... من می خوام توی هاوایی كنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای نوشیدنی خنك داشته باشم و تمام عمرم حال كنم»... پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه.
بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه. مدیر میگه: «من می خوام كه اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شركت باشن»!
نتیجهء اخلاقی اینكه همیشه اجازه بده كه رئیست اول صحبت كنه.
ادامه مطلب
رام کنندگان حیوانات سیرک ، برای مطیع کردن فیل ها از یک روش ساده استفاده می کنند. وقتی که فیل هنوز بچه است ، یکی از پاهای او را به تنه درخت بزرگی می بندند. فیل کوچک هرچه تلاش می کند ، نمی تواند خود را از بندی که گرفتار شده است رها کند . رام کنندگان این روش را ادامه می دهند تا فیل کوچک بزرگ شود و اندک اندک به این مسأله شرطی می شود که تنه درخت خیلی قوی تر از اوست.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
تازه دامادی، متعلّقه به ورزشگاه فرستاد فراگیری كا راته را! چندان كه منعش كردم، سودی نكرد؛ كه گفته اند: «شیئان لا سود فیه : نصیحه الدّماوید الا خیر(!) واستماع المواعید الكبیر!» یعنی دو چیز، بی حاصل است: نصیحت نو دامادان گفتن و وعدة بزرگان شنفتن!
ادامه مطلب
چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت"من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم" هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. “
ادامه مطلب
2- همیشه درون خود را بازبینی کن و در این بازنگریها منصف باش.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
بدون تردید برایتان جالب خواهد بود که بدانید :
آیا میدانستید که اصل و نسب برخی از واژهها و عبارات مصطلح
در زبان فارسی در واژهها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد
و شکل دگرگون شدة آن وارد زبان عامة ما شده است؟
ادامه مطلب
.: RASEKHOON.NET:.