تا چند

سه شنبه 21 مهر 1388  8:34 PM

تا چند

امير اكبرزاده

 

چقدر چله‌نشيني؟ ... چهل ...چهل ... تا چند؟

چقدر جمعه گذشت و نيامدي، سوگند

به دانه دانه تسبيح مادرم، موعود!

كه بي ‌تو هيچ نيامد به ديدنم لبخند

كه روزها همه مثل هم‌اند ـ سرد و سياه ـ

غروب‌ها و سحرهاش خسته‌ام كردند

كشانده‌اند مرا روزها به تنهايي

گمان كنم كه مرا منتظر نمي‌خواهند!

 

تو نيستي و جهانم پر از فراموشي‌ست

جهان عاشقي‌ام را غروب‌ها آكند...

تو نيستي كه قيامت كني به آن قامت

تو نيستي كه درختان به خويش مي‌بالند!

تو نيستي و... چقدر از زمان من باقي‌ست

چقدر بي‌تو بگويم غزل غزل، يك بند

به چشم‌هاي كسي احتياج دارد كه

زند به شاخة ادراك خاكي‌اش پيوند

به چشم‌هاي كسي كه شبيه يك منجي

زلال، آبي، روشن ـ شبيه تو ـ باشند

 

چقدر چله نشيني؟ چقدر ندبه و اشك؟

چقدر بي‌تو سرودن قصيده‌هاي بلند؟


ما متولد چه سالي هستيم؟

دوشنبه 20 مهر 1388  8:35 PM

ما متولد چه سالي هستيم؟

يادداشت‌هاي يك شهيد زنده(5)

اگر از زحمتكش‌ها و خون دل‌خورده‌هاي انقلاب و جنگ بپرسي: «متولد چه سالي هستي؟» اغلب مي‌گويند: سال 57. اول فكر مي‌كني پيرمرد هفتاد ساله با تو شوخي مي‌كند، اما واقعيت اين نيست. او با اين جمله تمام اعتقادات و مباني و اصول خود را به تو مي‌گويد. او انقلاب خودش را شناخته. خيلي‌ها بودند كه انقلاب در حكومت ايران در درون و باطن آنها هم انقلاب ايجاد كرده. از شهداي ما آنقدر از اين گونه آدم‌ها هست كه به شمارش نمي‌آيند. نمونه‌اش همين سيد مرتضي آويني. در واقع انقلاب ما بيش از آنكه در برون بروز كند، در درون انسان‌ها و قلوبشان زلزله ايجاد كرد و دشمنان اسلام هم بيشتر از همه، از اين جنبة انقلاب مي‌ترسند. خوب! حاشيه نرويم كه از اصل مطلب جا نمانيم...

اميرمؤمنان(ع) در حديثي مي‌فرمايند: «ما من حركه الا و انت فيه محتاج الي معرفه»، يعني اينكه هيچ حركت و عملي نبايد انجام دهي، مگر آنكه در آن حركت معرفت و شناخت كاملي داشته باشي. دليل اين امر هم بسيار ساده است؛ چرا كه انسان تا مبدأ و مقصد و هدف و راه‌هاي رسيدن به آنها و امكانات و مشكلات و همه اينها را نشناسد، نمي‌تواند قدم از قدم بردارد و اگر به فرض اينكه حركتي هم انجام داد، اگر نگويم بر خلاف هدف است، مي‌توان گفت خيلي كُند و يا بي‌ثمر است.


جنگ با «رّجاءِ» به خدا و با «هُنرِ» ايمان

حسن ابراهيم‌زاده

«سوار هلي‌كوپتر بوديم و از روي تنب كوچك و تنب بزرگ و ابوموسي رد مي‌شديم. اين جزيره‌ها از بالا خيلي كوچك به نظر مي‌آيند. يكي از بچه‌ها به شوخي گفت: حملة عراق به ايران به خاطر همين جزاير است، آقاي رجايي! بدهيد به صدام و بگذاريد برود! سر اين موضوع ايشان خيلي خنديد و گفتند. اگر فقط همين بود كه خيلي خوب مي‌شد.»(1)

رجايي در وراي حملة نظامي رژيم بعثي، چيزي فراتر از اشغال سرزمين ايران مي‌دانست، مبارزه و رويارويي با ايمان و اعتقادي كه موجوديت ابرقدرت‌هاي جهاني و ايدئولوژي‌هاي چپ و راست را با مخاطره روبه‌رو ساخته بود.

رجايي به خوبي به اين نكته دست يازيده بود كه استراتژي گازانبري بني‌صدر در جنگ و عزل فرماندهان مؤمن از ارتش، چيزي جز بستن دست رزمندگان از پشت و راه باز كردن براي پيشروي نيروهاي بعثي نيست؛ از اين‌رو در شوراي دفاع به صراحت در برابر سياست‌هاي جنگي بني‌صدر ايستادگي كرد و گفت: «من با شيوه‌اي كه شما در ارتش به‌كار مي‌بريد و اصولاً در توانايي شما در كارهاي ارتشي ترديد دارم و شما را در اين زمينه قبول ندارم.»(2)


سایت جهانی سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی

www.avini.com

مرتضي دل‌بسته بود، ناله‌هاي شبانه‌اش، دردي جانکاه در دل داشت، که با هق‌هق گريه مي‌آميخت. سيد بارها و بارها برايمان از شهادت گفت: از رفتن به سوي نور، پرواز کردن، بي‌دل شدن، سجده‌گاه خويش را با خون سرخ نمودن و راهي بي‌پايان تا اوج هستي انسان گشودن. به ياد دارم که در مورد زندگي و مرگ گفت: « زندگي کردن با مردن معنا مي‌يابد، کليد ماجرا در مردن است، نه زندگي کردن.» چگونه مردن برايش مهم بود؛ و خداوند آرزويش را به سر منزل مقصود رساند.

سایت شهید آوینی، با هدف گسترش آشنایی بازدید گنندگان با شخصیت سيد شهيدان اهل قلم و همچنین آشنایی با فعالیت‌ها و دستاوردهای آن بزرگوار ایجاد شده است.

در صفحة اول اين سايت كه وارد مي‌شوي چهارده منو جلب توجه مي‌كند:

زندگينامه شهيد آويني؛ خاطرات برگزيده؛ آويني در بيان ديگران؛ سيري در انديشه‌ها؛ دستاوردهاي شهيد؛ يادواره‌ها و جشنواره‌ها؛ مصاحبه با دوستان؛ فيلم‌هاي منتخب؛ آلبوم عكس؛ يادگاري‌ها؛ شاهدان روايت؛ گپ شهدا؛ سفرنامه؛ از کربلا تا قدس.

و همچنین دو لینک که در یکی از آنها نوشته شده: براي مشاهده نماهنگ ويژه شهادت سيد شهيدان اهل قلم، شهيد مرتضي آويني اينجا کليک کنيد. و دیگری: سخني با سيد مرتضي آويني؛ دوست عزيز حرف‌های دل خود را با شهيد سيد مرتضي آويني در اين مكان ثبت كنيد و پاسخ خود را در همين ستون ببينيد.

بررسی لینک های سایت

زندگينامه شهيد آويني: زندگينامه از زبان شهيد؛ خاطرات برگزيده، كه در این قسمت 37 خاطره از خاطرات شهید آوینی نگاشته شده است و با تیترهايی همچون پارتی‌بازی، داروی درد وصال، سفرحج و ... لینک داده شده است؛ سيري در انديشه‌ها: در این لینک به جملات برگزيده از نوشته‌ها و تعابير به كار برده شده در آثار شهيد آويني پرداخته شده است؛ دستاوردهاي شهيد: در این لینک به معرفی گروه روايت فتح، فعاليت‌های شهيد آوينی در حوزه فيلمسازی، آثار مکتوب، در عرصه مطبوعات، نامه شهيد آويني به مقام معظم رهبري و شعري از او؛ پرداخته شده است؛ مصاحبه با دوستان شهيد آوينی: در این لینک با پانزده تن از دوستان شهید آوینی درباره ايشان مصاحبه شده است؛ فيلم‌هاي منتخب: در این لینک چند فیلم و فایل صوتی از شهيد آوینی قرارداده شده است؛ آلبوم عكس: در آلبوم عکس این سایت يكصد عکس مختلف از شهید آوینی قرار داده شده است.


بهترين‌هاي ادبيات داستاني دفاع مقدس

پنج شنبه 16 مهر 1388  8:13 PM

انبار مهمات

بهترين‌هاي ادبيات داستاني دفاع مقدس

در يك نظرسنجي تلفني

اشاره

براي اينكه بتوانيم آثار ماندگار داستاني دفاع مقدس را به خوانندگان معرفي كنيم، با برخي از نويسندگان صاحب نام ادبيات دفاع مقدس تماس گرفتيم و پرسيديم: سه كتاب را نام ببريد كه فكر مي‌كنيد جزء بهترين‌هاي داستاني دفاع مقدس هستند و توصيه مي‌كنيد حتماً بخوانيم.

البته برخي اشاره كردند كه ممكن است كارهاي تازه از نويسندگان نوپا و جوان وجود داشته باشد كه نخوانده‌اند. خيلي‌ها هم گفتند در زمينة خاطره ـ كه داستان نيست! ـ آثار خوب و خواندني زيادي وجود دارد، ولي ما در اين نظرسنجي، فقط داستان مدنظرمان بوده است! موضوعات ديگر، بماند براي شماره‌هاي ديگر.


بي‌سايبان در 55 درجة سانتيگراد

چهارشنبه 15 مهر 1388  9:23 PM

راوي

بي‌سايبان در 55 درجة سانتيگراد

روايت موسي قمرزاده در پاسگاه زيد

نزديك‌هاي ظهر بود كه وارد خط پاسگاه زيد شديم، منطقه عمومي عمليات رمضان. گفته بودند: جايي كه مي‌رويم اصلاً پدافندي نيست، فقط عملياتي صرف. خرداد 62 بود، مدتي بعد از عمليات والفجر يك، گردان بلال، لشكر هفت ولي‌عصر(عج).

صبح ساعت 6 كه مي‌شد، باد شروع به وزيدن مي‌كرد. هوا هم خيلي گرم بود؛ به طوري كه از شدت گرما، برايمان سراب ايجاد مي‌شد. زمين هم كه شوره‌زار بود. از يك طرف عرق مي‌كرديم و از طرفي خاك‌هاي زمين كه حالا به خاطر باد به صورت غبار درآمده بود، به سر و صورت ما مي‌نشست، جايش خيلي مي‌سوخت، طولي نكشيد كه گردن و دست و پا و جاي كش‌هاي گِتر بچه‌ها زخم شد.

از صبح تا شب به خاطر باد و گرما، آرامش و قراري در كار نبود. شب هم كه مي‌شد، پشه‌ها به مهماني مي‌آمدند. حالا اين دود كباب بود كه از ما بلند مي‌شد.


اينجا زيد، سرزمين گمنامي است!

سه شنبه 14 مهر 1388  7:33 PM

ايستگاه بهشت

اينجا زيد، سرزمين گمنامي است!

مرتضي صالحي

در سمت راست هشتاد كيلومتري جادة اهواز ـ خرمشهر، تابلويي رنگ و رو رفته و زنگ‌زده‌اي توجه‌ها را به خود جلب مي‌كند كه بر روي آن نوشته: «يادمان شهداي گمنام عمليات رمضان، منطقه پاسگاه زيد.»

زيد پاسگاهي است مرزي در حد فاصل منطقة كوشك و شلمچه،‌ و يكي از مسيرهاي تهاجم بعثي‌ها در ابتداي جنگ به خاك ميهن عزيزمان و به‌واسطه جادة بين‌المللي كه تا قبل از انقلاب در كنار اين پاسگاه وجود داشت، تهاجم از اين مسير به سادگي صورت گرفت و نيروهاي عراقي خود را به سه راه حسينيه رساندند و سپس به طرف خرمشهر حركت كردند.


  • تعداد صفحات :4
  • 1  
  • 2  
  • 3  
  • 4