زندگاني امام علي ، شهید ولایت علی بن ابی طالب

مالک بن نویره از صحابه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از یاران باوفای امام علی (علیه‏السلام) است. او از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده بود که مقام جانشینی از آن علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) است. پس از ارتحال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد تا جانشین راستین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بیابد. چون ابوبکر را بر منبر دید از او سؤال کرد که تو آن برادر تمیمی ما نیستی؟ و چون جواب آری شنید؛ گفت: بر آن وصی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم (علی (علیه‏السلام)) چه پیش آمده که مرا به ولایت او امر کرده‏اند؟ وقتی برای او ماجرای غصب خلافت را تعریف کردند و دید حضرت علی (علیه‏السلام) خانه نشین شده است گریست و گفت: هیچ کاری حادث نشده بلکه شما در کار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خیانت کرده‏اید. سپس رو به ابوبکر می‏کند و می‏گوید: چه کسی تو را بر این منبر بالا برده؟ آنگه ابوبکر فرمان داد او را بیرون کنند می‏گویند قنفذ و خالد بن ولید برخاستند و او را از مسجد بیرون کردند و او در حالی که بر اسب خویش سوار می‏شود بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درود می‏فرستاد. شیعه و سنی نقل کرده‏اند که چند روز بعد مالک به دست خالد بن ولید و طبق فرمان ابوبکر کشته شد و سر او را زیر دیگ در آتش گذاشتند و در همان شب که او را کشتند خالد با همسر او همبستر شد و و طایفه مالک را کشت و زنان ایشان را اسیر کرد و به مدینه آورد. آنهم به علت صرفاً نپذیرفتن حکومت و خلافت ابوبکر؟


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، حق با علی است

مردی در نزد عمر، امام علی (علیه‏السلام) را به خود خواهی متهم کرد، خلیفه دوم رو به آن مرد کرد و گفت: کسی مانند علی حق دارد که تکبر ورزد به خدا سوگند اگر شمشیر او نبود، اساس اسلام استوار نمی‏شد، علاوه بر آن او داناترین فرد این امت است در قضاوت، و با سابقه‏ترین و شریف‏ترین آنان است.(434) لذا خلیفه دوم برای دریافت خراج از پیروان ادیان دیگر نظر حضرت علی (علیه‏السلام) عمل می‏کرد(435) و بارها عمر در نزد مردم می‏گفت: زنان عاجزند تا کسی چون علی (علیه‏السلام) را به دنیا آورند.(436)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، او را رو سفید می بینم

هنگامی که خلیفه دوم برای فتح بیت المقدس به مشورت با اصحابش نشست، نظر آنان را نپسندید و چون با حضرت علی (علیه‏السلام) مشورت کرد و راهنمایی آن حضرت را دریافت، آن را پذیرفت. آنگاه رو به اصحابش کرد و گفت:
من جز به مشورت و سخن علی (علیه‏السلام) رفتار نمی‏کنم و او را در مشورت می‏ستایم و او را رو سفید می‏بینم.(431)
و زمانی که ابوبکر قصد لشکر کشی به شام را گرفت به مشاوره با اصحاب خویش پرداخت، لکن نظر آنان را نپسندید و چون با علی (علیه‏السلام) مشورت کرد، پیشنهاد حضرت را پذیرفت و رو به مردم کرد و گفت: این علی (علیه‏السلام) وارث علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است هر که در راستی او شکند منافق است.(432) و خلیفه دوم می‏گفت: خداوند مرا رها نکند در شهری که ابوالحسن در آن نباشد و مرا رها نکند در شرایطی که او بر آن نباشد.(433)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، شهیدی بر نخل خرما

رشید از اصحاب و یاران خاص علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) و صاحب اسرار آن حضرت است و از ایشان علم بلایا منایا را آموخته بود. روایت کرده‏اند که روزی حضرت امیر (علیه‏السلام) با اصحاب خود به نخلستانی آمد و در زیر درخت خرمایی نشست و از میوه آن درخت تناول کرد. رشید عرض کرد: چه نیکو رطبی بود. حضرت فرمود: که یا رشید! تو را بر چوب این درخت بر دار خواهند کشید. از آن پس رشید آن درخت را آبیاری می‏کرد تا آنگاه که درخت را قطع کردند و دانست که مرگش نزدیک است. چندی بعد ابن زیاد او را احضار کرد و از او خواست که از امام علی (علیه‏السلام) پیروی نکند. اما وی اعتنایی نکرد. ابن زیاد از او پرسید که امام عاقبت تو را چگونه خبر داده است. رشید گفت: که امام فرمود: دستها و پاها و زبانم را خواهی برید. ابن زیاد به تصور باطل خود دانست دروغ امام را افشاء کند.
لذا دستور داد دستها و پاهای او را ببرند و زبانش را سالم نگاه دارند. امام پس از مدتی متوجه شدند او از حال آینده مسلمانان سخن می‏داند و نزدیک است که مردم را بر این زیاد بشوراند پس ابن زیاد دستور داد زبان رشید هجری را نیز بریدند و او را شهید کردند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، چرا قصاص دو بار انجام شود

مردی توسط شخص دیگری کشته شد، برادر مقتول شخص قاتل را نزد عمر بود، عمر بن خطاب حکم کرد که برادر مقتول شخص قاتل را قصاص کند و بکشد؛ برادر مقتول، شخص قاتل را به قدری زد که یقین پیدا کرد او را کشته است و او از دنیا رفته است. لذا جسم او را رها کرد و رفت، اولیای قاتل، او را برداشته دریافتند که زنده است لذات به درمان او پرداختند و او را مداوار کردند و بعد از مدتی حال قاتل خوب شد، برادر مقتول وقتی او را سالم دید مجدد مدعی قصاص و کشتن او شد و عمر بن خطاب نیز دوباره حکم قتل وی را صادر کرد. نزاع آنها ادامه داشت تا اینکه مطلب را نزد حضرت علی (علیه‏السلام) رسیده شد و از آن حضرت درخواست قضاوت را کردند. امام (علیه‏السلام) نزد عمر رفت و حکم او را لغو کرد و فرمود:
ابتدا قاتل باید شکنجه‏هایی را که توسط برادر مقتول بر او وارد شده قصاص کند. سپس او را بکشد، برادر مقتول چون جان خود را در خطر دید از قصاص صرف نظر کرد. آنگاه عمر در پایان ماجرا دست به دعا برداشت و گفت: سپاس خدای را، یا اباالحسن! شما خاندان رحمت‏اید. آنگاه گفت: اگر علی (علیه‏السلام) نبود عمر هلاک می‏شد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، قضا و قدر الهی

اصبغ بن نباته گفت: علی (علیه‏السلام) از پای دیوار کجی حرکت کرد و پای دیوار دیگر نشست، همین که مورد اعتراض قرار گرفت که یا علی (علیه‏السلام) می‏خواهی از قضا و قدر الهی فرار کنی، حضرت پاسخ داد از قضا و قدری به قضا و قدر دیگر فرار می‏کنم.(430)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، اجل نگهبان مرد است

علی (علیه‏السلام) در پای دیوار کجی نشسته بود و میان مردم داوری می‏کرد. شخصی به آن حضرت گفت: اینجا منشین که در شرف سقوط است. علی (علیه‏السلام) فرمود: اجل نگهبان من است. همین که علی (علیه‏السلام) برخاست دیوار خراب شد. امام صادق (علیه‏السلام) فرمود: علی (علیه‏السلام) از این گونه کارها می‏کرد و این یقین است.(429)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، نامه ابوبکر به پدر در مورد خلافت

وقتی که ابوبکر خلیفه شد به پدر خود ابو قحافه نامه‏ای نوشت که بسیار قابل توجه و تعمق است. و اما مضمون نامه:
این نامه ایست از خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوی ابو قحافه‏
اما بعد؛
بدرستی که مردم راضی به خلافت من شدند، پس امروز خلیفه خداوند هستم و اگر تو به سوی من بیایی از برای تو خوب خواهد بود (427) وقتی پدر ابوبکر نامه پسرش را خواند به حامل همراه نامه گفت:
چه چیزی باعث شد که مردم از خلافت علی (علیه‏السلام) سر باز زنند؟
نامه رسان ابوبکر به ابو قحافه گفت: علی (علیه‏السلام) کم سن بود و بسیاری از بزرگان قریش بدست او کشته شده بودند و ابوبکر از علی (علیه‏السلام) در سن و سال بزرگتر بود لذا به این جهت پسر تو را خلیفه خدا کردند.
ابو قحافه گفت:
اگر امر امامت و خلافت به سن و سال است، من در سن بزرگترم از ابوبکر، پس من بدرستی که بر علی (علیه‏السلام) ظلم کرده‏اند و حق او را غصب کرده‏اند. بدرستی که من شاهد بودم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حضور ما با علی (علیه‏السلام) بیعت کرد و امر کرد به ما که با علی (علیه‏السلام) بیعت کنیم.
سپس ابوقحافه جواب نامه پسرش ابوبکر را چنین نوشت:
نامه تو به من رسید و یافتم مضمون آن نامه را.
ای مرد احمق! بعضی از مطالب در نامه تو با بعضی دیگر آن تناقض دارد؛
تو یک بار می‏گویی من خلیفه خدا هستم و یک بار می‏گویی خلیفه رسول و یکبار می‏گویی که مردم مرا انتخاب کردند و به امر خلافتم راضی شدند
پس او را از این امر شنیع بسیار منع کرد و تصریح کرد که انتخاب خلیفه با خداست نه با رأی مردم (428)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، غصب خلافت از دیدگاه پدر ابوبکر

سعید بن مسیب می‏گوید: چون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رحلت نمود شهر مکه از این خبر ناگوار به لرزه افتاد، ابوقحافه (پدر ابوبکر) گفت: چه خبر است؟
گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات یافته است. گفت: چه کسی زمام امور خلاف را بدست گرفته؟ گفتند: پسر تو ابوبکر
گفت: آیا بنی شمس و بنی مغیره (دو قبله از عرب) به این امر (خلافت) راضی شدند؟ گفتند: آری، گفت: برای آنچه خدا بخشید. جلوگیری نیست، و نسبت به آنچه خدا بازداشته بخشنده‏ای نباشد، چه عجب است این امر، شما (بنی عبد شمس و بنی مغیره) در امر نبوت نیز با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نزاع و جنگ برخاستید و در امر خلافت (که به ناحق غصب شده) با مسالمت عمل کردید و آن را پذیرفتید
البته که این از مشکلات روزگار است که گریزی از آن نیست(426)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، زودتر می دانست خلیفه خواهد شد

وقتی که آن گروه شش نفره برای تعیین خلیفه پس از عمر بن خطاب در خانه، شورا گرفتند. مقداد بن اسود که از یاران ممتاز و مخلص علی (علیه‏السلام) بود آمد و به آنها گفت: مرا نیز با خود شرکت دهید که من برای رضای خدا نصیحتی داشته و خیری برایتان در نظر دارم، آنها نپذیرفتند، مقداد گفت: پس لااقل بگذارید سرم را در خانه داخل کنم و سخنی از من بنشوید، آنها این را هم نپذیرفتند آنگاه گفت:
حال که نمی‏پذیرید پس با آن مردی که در جنگ بدر حضور نداشته، و در بیعت رضوان شرکت نکرده و در جنگ احد فرار نموده بیعت نکنید و او را خلیفه نکنید.
در اینجا عثمان که جزو جلسه بود گفت: هان به خدا سوگند اگر زمام حکومت را بدست بگیرم تو را به صاحب اولت برمی‏گردانم. چون مرگ مقداد فرا رسید گفت: به عثمان خبر دهید که من به صاحب اول و آخرم بازگشتم. چون خبر مرگ وی به عثمان رسید (و خاطرش از مقداد آسوده شد رسم سیاست و سیاست بازان را بجا آورد) آمد تا بر سر قبرش رسید و ایستاد و گفت: خدا تو را رحمت کند خوب بودی هر چند که...(425)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، ثروت امام علی

امام صادق (علیه‏السلام) فرمود: حضرت علی (علیه‏السلام) روزی از کنار جمعی از قریش عبور می‏کرد، آنها وقتی پیراهن کهنه و پاره آن حضرت را دیدند اظهار کردند که علی (علیه‏السلام) فقیر و تهیدست است و بر اثر فقر پیراهن پاره پوشیده است، هنگامی که امام علی (علیه‏السلام) سخن آنها را شنید به متصدی نخلستانهای احداثی خود فرمود: امسال خرماها را به فقرانده بلکه خرماها را به بازرگانان بفروش و پول آنها را در همان انباری که خرماها را در آنجا جمع می‏کردی بگذار.
متصدی طبق دستور علی (علیه‏السلام) رفتار نمود آنگاه جوالی پر از پول تهیه شد و آن را در انبار گذاشت.
سپس علی (علیه‏السلام) برای همان‏هایی که حضرتش را تهیدست می‏پنداشتند، پیام فرستاد و آنها را دعوت کرد آنان به حضور علی (علیه‏السلام) آمدند، سپس امام برای پذیرائی خرما طلبید متصدی برای آوردن خرما از انبار بالا هنگام پائین آمدن پایش به جوال خورد و جوال پاره شد و پولهای زیاد آن در زمین پخش گردید.
آن افراد از روی تعجب گفتند: ما هذا یا ابالحسن؛ ای علی! این پولهای زیاد چیست؟
آن حضرت در پاسخ آنها فرمود: هذا مال من لا مال له؛ این مال کسی است که مال ندارد! سپس جلو چشم آنها، آن پولها را تقسیم کرده و برای مستمندانی که هر سال برایشان خرما می‏فرستاد، فرستاد و به آنها نشان داد که ساده زیستی علی (علیه‏السلام) به خاطر فقر آن حضرت نیست(424)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، شرابخوار در دستان علی

ولید بن عقبه که برادر مادری عثمان بود توسط عثمان او را حاکم و استاندار کوفه شد ولید بواسطه میگساری، صبح هنگام با حالت مستی در مسجد جامع کوفه آمد و طبق معمول با مردم نماز جماعت گزارد در اثنای نماز بنای بد مستی نهاد و اشعار عاشقانه خواند و چون به حال خود نبود به جای دو رکعت چهار رکعت نماز صبح را خواند سپس رو به جماعت پشت سر خود کرد و گفت: امروز نشاط خوبی دارم اگر بخواهید می‏توانم زیادتر هم بخوانم؟!
ولید استفراغ کرد و سپس بیهوش به زمین افتاد جمعی از حاضران که ناظر اوضاع بودند انگشتر استاندار مست را از دستش خارج کردند یکی از این چند نفر جندب بن زهیر بود که وقتی به عثمان قضیه را گفت: عثمان او را با تازیانه زد آنها پیش عایشه رفتند و بی‏اعتنایی عثمان را به حرکت زشت ولید عنوان کردند، آنگاه خدمت علی (علیه‏السلام) رفتند. علی (علیه‏السلام) نزد عثمان آمد و فرمود: اجرای حکم الهی را درباره تبهکاران را تعطیل نمودی و افرادی را که شهادت به فسق برادرت ولید دادند کتک زدی و احکام خدا را دگرگون ساختی با این که عمر بن خطاب به تو دستور داد که مردان بنی امیه و مخصوصاً اولاد ابی معیط را بر گردن مردم مسلط مکن! چرا این فاسق را بر سر مردم مسلط کردی؟!
عثمان پرسید: اکنون نظر شما چیست و چه باید کرد؟ حضرت فرمود: باید فوری ولید را از حکومت کوفه معزول نمائی و دیگر هیچ کاری به وی محول نکنی، سپس شهود را احضار کن اگر گواهی آنها از روی گمان و دشمنی نبود باید حد شرابخوار را درباره ولید جاری نمایی.
عثمان؛ سعید بن عاص را استاندار کوفه کرد؛ ولید وقتی وارد مدینه شد و نزد عثمان رسید عثمان ولید را خواست و لباس فاخری (به جای لباس محکومین) به وی پوشانید و با کمال عزت او را در اتاقی نشانید آنگاه اعلام کرد هر کس می‏خواهد برود و او را حد بزند!
هر کس برای حد زدن او می‏رفت ولید او را به یاد خویشاوندی خود با خلیفه می‏انداخت و می‏گفت: دست از من بردار و خلیفه را نسبت به خود خشمگین مساز، و او هم خودداری می‏نمود.
همین که علی (علیه‏السلام) این صحنه سازی خلیفه مسلمین را دید، سخت خشمگین شد و به تازیانه به دست گرفت و در حالی که فرزند بزرگش امام حسن (علیه‏السلام) نیز در خدمتش بود وارد اتاق شد. ولید باز همان سخنانی که به دیگران گفته بود و آنها را فریب و مرعوب کرده بود را به زبان آورد، علی (علیه‏السلام) فرمود: ساکت باش! بنی اسرائیل چون اجرای حدود الهی را تعطیل نمودند نابود شدند اگر من هم به خاطر خویشاوندی تو با خلیفه از اجرای حدود الهی صرف نظر کنم مؤمن نیستم ولید که دید حضرت مصمم است که او را حد بزند برخاست تا از چنگ حضرت فرار کند ولی علی (علیه‏السلام) او را گرفت به زمین کوبید آنگاه با تازیانه‏ای که دو شاخه داشت ولید را به زیر ضربات محکم و پی در پی خود گرفت و 80 تازیانه به او زد. عثمان که هیچ انتظار به زمین زدن برادرش، آن هم در حضور خود او را نداشت گفت: یا علی! تو حق نداری که با ولید این طور رفتار کنی حضرت فرمود: ولید شراب خورده و مرتکب فسق گردیده و مانع شده که حکم خدا جاری شود او شایسته کیفری بیش از این است که دیدی(423).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، تفسیر قرآن نمی دانم

از ابوبکر راجع به آیه و فاکهته و ابا که در سوره عبس می‏باشد سؤال کردند که معنی ابا چیست؟
ابوبکر گفت: کدام آسان را سایه سرم کنم و کدام زمین مرا در خود گیرد، اگر بگویم در تفسیر کلام خدا علمی ندارم، من فاکهة را می‏دانم چیست ولی ابا را خدا می‏داند.
این خبر به علی (علیه‏السلام) رسید فرمود: سبحان الله آیا نمی‏داند که ابا گیاه را گویند که حیوانات از آن منتفع می‏شوند خداوند می‏فرماید: که انعام کردم به شما و حیوانات شما، آنچه تقویت کند به آن بدن‏ها و نفسهای شما را و تقویت کند جسد حیوانات را (422)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، حیله زن یهودی

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: یهودیان عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد زنی یهودی بنام عبده آمدند و گفتند: تو میدانی که محمد پشت بنی اسرائیل را شکسته و یهودیت را ویران کرده همه اشراف یهود این زهر را آماده کردند و در مقابل اینکه تو این گوسفند را با این زهر آلوده کنی و به محمد بخورانی مزد شایانی خواهند داد آن زن گوسفند را بریان کرد و همه رؤسای بنی اسرائیل را به خانه دعوت کرد و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت یا محمد همه یهود را به خانه خود دعوت کردم و تو هم با یارانت مرا سرافراز کن، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به همراه من (علی) و ابو دجاجه و ابو ایوب و سهل بن حنیف و جمعی از مهاجرین به منزل او آمدند و چون وارد شدند زن گوسفند بریان شده را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورد، یهودیان حاضر در جلسه بینی‏های خود را با چشم بسته بودند و به پا ایستاده بودند و به عصاهای خود تکیه زده بودند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بنشینید آنها گفتند: چون پیغمبری به دین ما آید ما به خود اجازه نشستن نمی‏دهیم و بد می‏دانیم که نفس‏های ما به او برسد و او را آزار دهد، علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: آنها دروغ گفتند، بلکه بینی‏های خود را به واسطه ترس از نفوذ بخار زهر بسته بودند چون گوسفند را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردند دست مسموم آن گوسفند به سخن در آمد و گفت: یا رسول الله صبر کنید مرا مخور من مسمومم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عبده را خواست و فرمود: برای چه مرتکب این عمل شدی، او گفت: با خود گفتم اگر او پیغمبر خدا باشد این کار من به او زیانی نخواهد رساند و اگر دروغگو و یا جادوگر باشد قوم خود را از او راحت کرده‏ام، جبرئیل در این هنگام فرود آمد و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سلامت می‏رساند می‏فرماید بگو بنام خدا... پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از خواندن آن دعا و آیه قرآن و به یاران خود هم نیز سفارش کرد تا آن دعا را بخوانند، سپس فرمود: همه را بخورید، سپس دستور داد تا حجامت کنند(421).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، جوانمرد مطلق

امام صادق (علیه‏السلام) می‏فرماید: روزی یک عرب بیابانی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد، آن حضرت در حالی که عبای گلی رنگ در تن داشت او را پذیرفت، عرب بیابانی عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمدی پیش من همانند جوانمردان؟ و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری منم جوانمرد و پسر جوانمرد و برادر جوانمرد.
عرب بیابانی عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خود جوانمردی اما چگونه است پسر و برادر جوانمرد تو؟
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نشنیدی قول خدای عز و جل را که می‏فرماید: (گروهی گفتند: شنیدیم نوجوانی از مخالفت با بتها سخن می‏گفت: که او را ابراهیم می‏گویند) و من پسر ابراهیم هستم و اما برادر جوانمرد هستم زیرا در روز احد منادی از آسمان ندا کرد، نیست شمشیری جز ذوالفقار و نیست جوانمردی جز علی، و علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) برادر من است و من برادر او(420)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0