زندگاني امام علي ، ولی خدا چه کسی است
روزی جمعی از یهودیانی که تازه مسلمان شده بودند مانند: عبدالله بن سلام، و اسد، و ثعلبه، و ابن یامین و ابن صوریا، نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و عرض کردند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حضرت موسی بن عمران وصی خود را یوشع بن نون قرار داد وصی بعد از شما چه کسی است؟
هنوز سؤال آنها تمام نشده بود که آیه شریفه انما و لیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون نازل شد که، ولی شما خدا و رسول او آن کسانیکه ایمان آوردند و نماز به پا کردند و در رکوع زکوة پرداختند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به یهودیان فرمود برخیزید تا به مسجد برویم آنگاه به مسجد رفتند جلوی مسجد فقیری را دیدند که از مسجد بیرون میآید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: ای سائل کسی به تو چیزی داده است؟
فقیر گفت: آری یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این انگشتر را به من دادند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چه کسی این را به تو داد، عرض کرد: این مردی که نماز میخواند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در چه حالی به تو این انگشتر را داد عرض کرد: در حال رکوع پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تکبیر گفت و اهل مسجد هم تکبیر گفتند.
آنگاه فرمود: این علی بن ابیطالب پس از من ولی شما است.
آنگاه آن جمع تازه مسلمان گفتند: به خداوند سوگند بدین اسلام و پیغمبری محمد و به ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) خشنود و راضی شدیم. از عمر بن خطاب روایت شده که چهل انگشتر صدقه دادم در حال رکوع تا آیهای نیز مثل آیهای که برای علی (علیهالسلام) نازل شد، برای من نیز نازل شود ولی چیزی نازل نشد.(287)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
عروة بن زبیر میگوید: ما در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با سایر اصحاب نشسته بودیم و در مورد اهل بدر و بیعت رضوان گفتگو میکردیم که ابودرداء گفت: ای مردم من شما را آگاه نکنم از کسی که مالش از همه کمتر است و تقوا و ورع او از همه بیشتر و کوشش او در عبادت از همه افزونتر است؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ام اسلم، یکی از بانوان مسلمان و هشیار عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میخواست بداند که وصی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم کیست؟ تصمیم گرفت شخصاً از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کند، او به سوی خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حرکت کرد. به او گفته شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در منزل یکی از همسرانش به نام ام سلمه است، لذا او بسوی آن خانه رفت او از همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: پیامبر کجاست؟ همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: به دنبال کاری رفته هم اکنون میآید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از امیرالؤمنین (علیهالسلام) نقل شده است که فرمود: برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شاخه موزی هدیه آوردند حضرت موز را با دست خود پوست میکند و در دهان من میگذارد، گوینده ای گفت: ای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تو علی (علیهالسلام) را دوست میداری؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: من با پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم راه میرفتیم تا اینکه در باغی داخل شدیم، حضرت یکباره مرا در آغوش گرفت و شروع کرد به گریه کردن؛ من عرض کردم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علت گریه شما چیست؟ حضرت فرمود: گریه بخاطر کینهها و عقدههایی که در سینههای جماعتی است از تو و ظاهر نمیکنند آنها را بر تو مگر بعد از رحلت من! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
انس میگوید: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: آب وضوئی برای من مهیا کن! سپس برخاست و دو رکعت نماز خواند سپس به من فرمود: ای انس! اولین کسی که از این در بر تو وارد میشود، امیر و سالار مؤمنین و آقا و مولای مسلمین و پیشوای شرفاء و تابنده چهرههای بهشت که در غرفههای امن پروردگار جای دارند و خاتم اوصیاء من خواهد بود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علقمه و اسود میگویند ما به ابوایوب انصاری در منزلش وارد شدیم و از او پرسیدیم ای ابوایوب! خداوند پیغمبر خود را گرامی داشت و تو را بواسطه صحبت با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فضیلت داد؛ حال برای ما بگو چگونه به حمایت از علی (علیهالسلام) برخاسته و با اهل توحید (منظور اصحاب معاویه است که به ظاهر مسلمان بودند) جنگ کردی؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مخدوج بن زبیر گوید: چون آیه ان اصحاب الجنة هم الفائزون به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد به حضرت گفتیم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب بهشت چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: کسی که مرا اطاعت کند و علی (علیهالسلام) را بعد از من سرپرست و صاحب اختیار خود قرار دهد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: ای علی! من در چهار مقام و محل اسم تو را نزدیک به اسم خود دیدم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عایشه میگوید: روزی علی بن ابیطالب (علیهالسلام) از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اجازه ورود خواست. حضرت اجازه نفرمود، بار دیگر اجازه خواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا علی (علیهالسلام) داخل شو، چون علی (علیهالسلام) داخل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانیش را بوسید و فرمود: پدرم فدای آن شهید، پدرم فدای آن تنهای شهید.(278) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی علی (علیهالسلام) به محضر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد قیافه جذاب و صورت زیبای علی (علیهالسلام) به قدری جلوه داشت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چنین پنداشتم که ماه شب چهارده به من نزدیک شده است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سلمان میگوید: در حالی که علی (علیهالسلام) سرگرم غسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود از آنچه مردم (در بیرون خانه) انجام دادند به او خبر دادم و گفتم: یا علی (علیهالسلام) هم اکنون ابوبکر بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته و مردم به بیعت با یکدستش هم اکتفا نمیکنند بلکه با هر دو دست راست و چپش بیعت میکنند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بستگان نزدیکش را به خانه ابوطالب دعوت کرد آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند و از عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابوطالب، حمزه و ابولهب حضور داشتند. پس از صرف غذا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میخواست وظیفه خود را ابلاغ کند ابولهب با گفتههای خود زمینه را از میان برد لذا فردای آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را دعوت مجدد به غذا کرد و بعد از صرف غذا فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب! من به خدا سوگند هیچ جوانی را در عرب نمیشناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من آوردهام آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آیین کنم کدامیک از شما مرا در اینکار یاری خواهید کرد تا برادر من و وصی و جانشین من باشید؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پس از آنکه مسجد النبی را حصار کشیدند و پیغمبر در آن نماز میخواند دور مسجد خانه بود و همه داخل مسجد از خانه خود دری باز کرده بودند تا که برای نماز فوراً برسند، ابوبکر و عباس و حمزه هر یک در خانه خود را به مسجد باز کردند و یک در دیگر هم خانهشان داشت و فقط تنها خانهای که یک در داشت و آنهم وارد مسجد میشد خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی (علیهالسلام) بود. وحی الهی نازل شد به پیغمبر که بایستی تمام درها بسته گردد. مگر در خانه تو و علی (علیهالسلام) (این روایت را سنیها نیز از عبدالله بن عمرو از عمربن خطاب هم ذکر کردهاند) گویند که از پسر عمر پرسیدند: راجع به علی ع گفت اسم علی را نیاورید که سه افتخار بزرگ برای اوست یکی سد ابواب دومی ازدواج با فاطمه علیهاالسلام سوم فتح خیبر. اجمالاً رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رفت بالای منبر و فرمود که خداوند فرمود: باید درها بسته شود ولی استثناء راجع به علی (علیهالسلام) را ذکر نفرمود، روایت دارد اولین کسی که مشغول بستن درب خانهاش شد علی (علیهالسلام) بود ولی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمد و نگذاشت عباس و عمر نیز درها را نبستند، سایرین آمدند گفتند: در را میبندیم اما بگذارید روزنهای باز بگذاریم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: روزنهای هم نباید باز باشد. عباس آمد پیش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عرض کرد من هم که پیرمردی هستم و حکم پدر تو را دارم در را ببندم حمزه هم ببندد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بالای منبر رفت و فرمود: من نگفتهام که درها را ببندید امر خداست. خدا فرموده فقط در خانه علی (علیهالسلام) باز باشد. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از پیش خود کاری نمیکند اگر میکرد به عباس اجازه میداد که عمویش بود، حمزه نیز آمد تا روزنهای را باز بگذارد ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همان جواب را به او داد (و ما ینطق عن الهوی) محمد از روی هوای حرف نمیزند علی (علیهالسلام) فرمود: که متهم کردند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را در مسأله سد ابواب و گفتند نعوذ بالله پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در ضلالت افتاده است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابوحمزه ثمالی میگوید: امام باقر (علیهالسلام) از پدرش روایت کرده که جد بزرگوارش فرموده است: خداوند جل جلاله جبرئیل را به نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد، تا آن حضرت در حال حیات خود برای ولایت علی (علیهالسلام) از مردم شاهد و گواه بگیرد، و پیش از وفات خود حضرتش را به نام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نامگذاری نماید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نه نفر از یاران و مشهورین از اصحاب خود را فرا خواند و فرمود: من شما را فرا خواندهام تاگواهان الهی در روی زمین باشید، خواه بر گواهی خود پایداری کنید، یاکتمان نموده و از ادای شهادت خود داری کنید. آنگاه فرمود: ای ابابکر برخیز و بر علی (علیهالسلام) بنام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سلام ده. او گفت: ایا این فرمان خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم اوست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری. وی برخاست و بر آن حضرت به عنوان امیرمؤمنان سلام داد. سپس فرمود: عمر. برخیز و بر علی بنام امیرمؤمنان (علیهالسلام) سلام کن. عمر گفت: ایا به فرمان خدا و رسولش او را امیرمؤمنان (علیهالسلام) بنامیم؟ حضرت فرمود: آری. او نیز برخاست و سلام کرد سپس به مقدادبن اسود کندی فرمود: برخیز و به علی (علیهالسلام) بنام امیرمؤمنان (علیهالسلام) سلام ده، او برخاست و سلام داد و سخن آن دو نفر را تکرار نکرد. آنگاه به ابوذر غفاری فرمود: برخیز و به علی (علیهالسلام) بنام امیرمؤمنان (علیهالسلام) سلام ده، وی برخاست و سلام داد، بعد به حذیفه یمانی و عماربن یاسر و عبدالله بن مسعود و بریده که از همه آنان جوانتر بود فرمود: برخیز و بر امیرمؤمنان (علیهالسلام) سلام کن او نیز برخاست و سلام داد.(273) پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شما را برای این کار خواندم تا در این زمینه گواهان الهی باشید خواه بر آن پایدار بمانید یا ترک ادای شهادت کنید.(274) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، عارف بی بدیل
گفتند او کیست؟ گفت: علی بن ابیطالب (علیهالسلام)
تا او این حرف را زد همه اعضای جلسه از او روی گردانیدند، آنگاه مردی از انصار به او گفت: ای ابودرداء تو سخنی گفتی که کسی با تو موافق نبود ابودرداء گفت: ای مردم! من آنچه را دیدم میگویم و شما همه آنچه را که دیدید بگوئید من خود شبی علی (علیهالسلام) را در منطقه شویحطات نجار؛ دیدم که از جمع حاضر جدا شد و پشت نخلهای خرما رفت من که بدنبال او میرفتم او را گم کرده بودم بحدی که پنداشتم علی (علیهالسلام) به خانه خود رفته است، اما به ناگه صدای حزین و آهنگ دلگدازی را شنیدم که میگفت: معبودا چه بسیار جرم بزرگی که از من دیدی ولی به عوض آن به من نعمت دادی...؛ الهی کم من موبقة حملت عنی فقابلتها بنعمتک و کم من جریرة تکرمت...
این آواز مرا بخود جلب کرد و به دنبال آن رفتم دیم او علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است خود را از آن حضرت پنهان کردم و آرام حرکت نمودم آن حضرت در آن نیمه شب چند رکعتی نماز بجا آورد سپس بدرگاه خدا مشغول گریه و زاری و دعا شد... ابودرداء گفت: این حالت را بخدا قسم در هیچ یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ندیدم.(286)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، یحیی پیامبر کیست
ام اسلم وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دید عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پدر و مادرم فدایت، من کتابها را خواندهام و به پیامبران و اوصیاء آنها آگاهی دارم حضرت موسی (علیهالسلام) در زمان حیات خود خود دارای وصی (بنام هارون) بود و بعد از غیبتش نیز دارای وصی (بنام یوشع) بود حضرت عیسی (علیهالسلام) نیز برای خود وصی داشت (در زمان حیاتش کالب بن یوفنا و بعد از وفاتش شمعون بود) اکنون بفرمائید: فمن وصیک یا رسول الله : ای رسول خدا! وصی شما کیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای ام اسلم! وصی من در حیات و بعد از وفات من یکی است؛ ای ام اسلم! هر کس این کار را که اکنون انجام میدهم انجام دهد، او وصی من است، هماندم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشتی از سنگریزههای زمین را برداشت و با دستش مالید تا مانند آرد شد، همان را خمیر کرد و با انگشترش آن را مهر نمود و جای مهر در آن نقش بست
ام اسلم از محضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آمد و به حضور امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) رسید و گفت: پدر و مادرم به فدایت آیا وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شما هستید؟
امام علی (علیهالسلام) فرمود: آری، ای ام اسلم! سپس آن حضرت با دستش سنگریزهای برداشت و آن را مالید و مانند آرد نمود سپس آن را خمیر کرد و انگشتر خود را بر آن زد که جای انگشترش در آن نقش بست.
ام اسلم از محضر علی (علیهالسلام) بیرون آمد، نزد امام حسن (علیهالسلام) که هنوز کودک بود رفت و گفت آیا تو وصی پدرت هستی؟
امام حسن فرمود: آری ای ای اسلم سپس امام حسن (علیهالسلام) همان کار، جد خود و پدرش را در مورد سنگریزه انجام داد.
ام اسلم سپس نزد حسین (علیهالسلام) آمد و گفت: آیا تو وصی برادرت هستی؟ امام حسین (علیهالسلام) فرمود: آری ای ام اسلم! آنگاه آن حضرت نیز همان کار جد و پدر و برادر حسن (علیهالسلام) را انجام داد.
ام اسلم زنده بود تا بعد از شهادت امام حسین (علیهالسلام) آنگاه به حضور امام سجاد (علیهالسلام) آمد و پرسید: آیا شما وصی پدرت هستی؟
امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: آری ای ام اسلم! سپس آن حضرت همانند آن کار را که اجداد و عمو و پدرش انجام دادند را انجام داد.(285)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، علی از من است
حضرت فرمود: آیا نمیدانی که علی از من است و من از علی هستم.(284)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، گریه رسول خدا
من عرض کردم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آیا در آن وقت دین من سالم خواهد بود؟ حضرت فرمود: بلی در آن هنگام دین تو سالم خواهد بود.(283)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، پیشوای شرفاء
انس میگوید: من با خود گفتم: بار پروردگارا! او را مردی از انصار قرار بده و این دعا را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مخفی داشتم ناگهان علی (علیهالسلام) وارد شد حضرت فرمود: ای انس کیست؟ عرض کردم علی (علیهالسلام) است حضرت با شادمانی هر چه تمامتر برخاست و دست به گردن او انداخت و صورت به صورت او میشود و عرق صورت خود را به صورت او مسح مینمود.
علی (علیهالسلام) عرض کرد: یا رسول الله! امروز کاری را دیدم با من کردی که تا به حال چنین ننموده بودی؟ حضرت فرمود: چه باز میدارد مرا از این گونه رفتار درباره تو؟ تو هستی که دین مرا ادا میکنی و صدای مرا به جهانیان میرسانی و در اختلافاتی که بعد از من بوجود میآید حق را برای آنان آشکار میگردانی. (282)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، تمام مردم دنیا یک طرف
ابوایوب گفت: بخدا سوگند روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در همین اطاقی که ما و شما فعلاً در آن نشستهایم، نشسته بود در اطاق کسی جز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی بن ابیطالب (علیهالسلام) که در سمت راست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و من که در سمت چپ حضرت بودم و انس بن مالک که خادم آن حضرت بود کسی نبود، که ناگهان در زدند حضرت فرمود در را باز کنید برای عمار، مرد پاک و پاکیزه؛ در را باز کردند و عمار داخل شد و سالم کرد، حضرت به او خوش آمد گفت.
سپس فرمود: ای عمار! بزودی بعد از من در امت من فتنه برپا میشود بطوریکه شمشیر به روی هم میکشند و بعضی از آنها همدیگر را میکشند، چون چنین دیدی بر تو باد به آن مردی که در سمت راست من نشسته و اشاره به حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کردند سپس فرمود:
اگر دیدی تمام مردم جهان در یک مسیر حرکت میکنند و علی بن ابیطالب (علیهالسلام) به تنهایی در مسیر دیگری حرکت میکند تو در مسیر علی (علیهالسلام) حرکت کن و مردم را رها کن، ای عمار! علی (علیهالسلام) تو را در ضلالت و پستی وارد نمیکند، و از راه هدایت تو را در نمیکند ای عمار! متابعت از علی (علیهالسلام) متابعت از من و متابعت از من متابعت از خداست. (281)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، پرچم هدایت
در این حال حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دست علی (علیهالسلام) را گرفته بود آنگاه فرمود: حقاً علی از من است و من از علی پس کسی که با او جنگ کند با من جنگیده و کسی که با من جنگ کند خداوند عزوجل را به خشم در آورده است.
سپس فرمود: ای علی جنگ کردن با تو جنگ کردن با من است و دوستی با تو، دوستی با من است تو پرچم هدایت و نشانه رهبری هستی بین من و بین امت من. (280)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، نام علی در چهارجا
وقتی مرا به سوی آسمان به معراج میبردند همینکه به بیت المقدس رسیدم در روی صخره آن این جملات بود: نیست معبودی، مگر خدا، محمد است رسول خدا، او را تأیید کردم به علی که وزیر اوست.
وقتی که به سدرة المنتهی رسیدم بر آن دیدم این کلمات را: نیست معبودی مگر من، به تنهایی، محمد است برگزیده از میان آفریدههای من، من او را تأیید کردم به علی وزیر او، او را به علی یاری کردم.
چون به عرش خداوند رسیدم دیدم: بر پایههای آن نوشته بود، من خدایی هستم که هیچ معبودی نیست جز من، محمد است حبیب من، از میان بندگان، من او را تأیید کردم به علی، وزیر او و او را به علی یاری نمودم.
و چون به بهشت رسیدم دیدم بر در بهشت نوشته بود: نیست معبودی مگر من، محمد است حبیب من از میان مخلوقات من، او را تأیید کردم به علی وزیر او و او را به علی نصرت دادم. (279)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شهیدی تنها
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ماه منیر پیامبر اسلام
ماظننت الا انه اشرف علی علی القمر الیلة البدر(277)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، اولین بیعت کننده
علی (علیهالسلام) فرمود: ای سلمان، هیچ فهمیدی اول کسی که روی منبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با او بیعت کرد چه کسی بود؟ عرض کردم: نه همین قدر میدانم که او را در سقیفه بنی ساعده دیدم وقتی که با انصار مخاصمه میکردند. و اول کسی که با ابوبکر بیعت کرد مغیره بود و بعد از او بشیربن سعید، سپس ابوعبیده بعد عمربن خطاب و بعد سالم غلام ابی حذیفه و معاذبن جبل، علی (علیهالسلام) فرمود: درباره اینان از تو سؤال نکردم، بگو آیا فهمیدی اول کسی که از منبر بالا رفت و با ابوبکر بیعت کرد چه کسی بود؟ گفتم: نفهمیدم، ولی پیرمرد سالخوردهای را دیم که بر عصای خود تکیه کرده و میان دو چشمش جای سجده بود طوری که بسیار جدی و کوشا در عبادت مینمود. از منبر بالا رفت و در حال گریه گفت: شکر خدا را، که قبل از مردن ترا در اینجا میبینم، دستت را برای بیعت دراز کن. ابوبکر دستش را جلو برد، او هم بیعت کرد و گفت: روزی است مانند روز آدم! و از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرسید: ای سلمان، آیا او را شناختی؟ عرض کردم: نه! ولی از گفتارش ناراحت شدم، مثل اینکه مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به سرزنش گرفته بود. علی (علیهالسلام) فرمود: او شیطان بود... پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من خبر داد که مردم در سقیفه با ابوبکر بیعت خواهند کرد بعد از آنکه بر سر حق اختلاف پیدا میکنند و با دلیل ما استدلال میکنند، بعد به مسجد میآیند و اول کسی که با او بیعت میکند شیطان است، که به صورت پیر سالخوردهای جدی خواهد بود، که این حرفها را نیز خواهد گفت، بعد خارج شه و شیاطین خود را جمع میکند. آنها هم در مقابلش سجده کرده و میگویند: ای رئیس بزرگ ما، تو همان کسی هستی که آدم را از بهشت راندی. او هم میگوید: کدام امت بعد از پیامبرش گمراه نشد؟ خیال کردهاید من دیگر راهی بر آنان ندارم...(276)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ابلاغ رسالت
جمعیت همگی سر باز زدند جز علی (علیهالسلام) که از همه در سن کوچکتر بود، برخاست و عرض کرد: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم! من در این راه یاور تو هستم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست بر گردن علی نهاده و فرمود: این برادر و وصی و جانشین من در بین شما است سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید. جمعیت از جا برخاستند در حالی که خنده تمسخرآمیزی بر لب داشتند به ابوطالب میگفتند: به تو دستور میدهد که گوش به فرمان پسرت کنی و از او اطاعت نمایی (275)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، سد ابواب مسجد نبی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، امیرالمؤمنین لقب الهی
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))