مصایب امام علی ، سنت دیرینه
امیرمؤمنان فرمودند: هنگامی که وصیت نامه رسول خدا (ص) را مطالعه کردم دیدم در بخشی از آن چنین نوشته شده است:
ای علی! جز تو کسی در کار غسل و کفن و دفن من شرکت نجوید.
به آن حضرت گفتم: پدر و مادرم به فدایت، آیا انجام دادن آن به تنهایی برایم ممکن است؟!
فرمود: دستور جبرییل است که (بیشک) از جانب پروردگار آورده است.
پرسیدم: در صورت عجز آیا از کسی کمک بخواهم؟
فرمود: جبرییل گفته است که: سنت دیرینه الهی چنان بوده است که پیامبران را جز جانشینان آنان، غسل نمیدادهاند. اکنون نیز باید تداوم این سنت به دست علی (ع) انجام یابد....
برای انجام دادن غسل من، محتاج به یاری کسی نخواهی شد، چه این که تو را نیکو یاوران و نیکو برادرانی است!
پرسیدم: پدر و مادرم به فدایت آنها چه کسانی هستند؟
فرمود: جبرییل، میکاییل، اسرافیل، ملک الموت و اسماعیل و فرشتهای که امور آسمان دنیا به او واگذار شده است.
در این هنگام به سجده افتادم و خدا را سپاس گفتم که یاورانی - که امین پروردگارند - به کمکم خواهد فرستاد.(38)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
ابوعلی همدانی گوید: عبدالرحمن بن ابی لیلی حضور امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان از شما پرسش میکنم تا چیزی از شما فرا گیرم و البته منتظر بودیم که چیزی درباره کار خودت بفرمایی اما چیزی نفرمودی. آیا از کار خویش به ما خبر نمیدهی که آیا (این سکوت شما) به جهت سفارشی است از جانب رسول خدا(ص) یا به نظر خودتان چنین رسیده است؟ همانا ما درباره شما گفتار فراوانی گفتهایم، و مطمئنترین آنها همان است که از زبان خودتان بشنویم و از شما بپذیریم. ما میگفتیم: اگر حکومت پس از رسول خدا(ص) به دست شما میرسید احدی با شما به نزاع نمیپرداخت، به خدا سوگند اگر از من بپرسند نمیدانم چه بگویم؟ آیا چنین پندار برم که این قوم نسبت به آن چه که درآنند از شما شایستهترند؟ اگر چنین گویم پس به چه جهت رسول خدا(ص) در بازگشت از حجة الوداع شما را نصب نمود و فرمود: ای مردم هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست. و اگر شما از آنان نسبت بدان چه که در آنند شایستهتری پس برای چه ولایت آنهارا بپذیریم؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (ع) فرمودند: شگفتا! ابوبکر که در حیات خود، از مردم میخواست عذرش را بپذیرند و (با وجود من) وی را از خلافت معذور دارند، خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری کابین بست! و چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهرهگیری کردند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (ع) هنوز از غسل و تکفین جسد مطهر پیغمبر اکرم (ص) فارغ نشده بود که کسی وارد شد و گفت: یا علی عجله کن که مسلمین در سقیفه بنی ساعده جمع شده و مشغول انتخاب خلیفه هستند. علی (ع) فرمود: سبحان اللّه! این جماعت چگونه مسلمان میباشند که هنوز جنازه پیغمبر دفن نشده در فکر ریاست و حبّ جاه هستند؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مهاجمان چنان زهرا (س) را زدند که فرزندش را سقط کرد اما احدی نه از مهاجمان و نه از دیگران، کوچکترین اعتراضی نکرد. آیا اگر از عمر میترسیدند، از قنفذ، یا مغیرةبن شعبه و امثال این دو هم میترسیدند؟!(125) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در قرب الاسناد به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر (ع) روایت کرده است که حضرت امیرالمؤمنین (ع) در شبی که شهادت چشید، از خانه به مسجد آمد و مردم را برای نماز صبح بیدار میکرد، ناگاه ابن ملجم ضربتی به سرش زد که به زانو در افتاد، پس آن ملعون را گرفت و نگاه داشت تا مردم رسیدند و آن ملعون را گرفتند و حضرت را به خانه آوردند، پس حضرت امیر حسن و حسین (ع) را گفت که: اسیر را حبس کنید و او را طعام و آب بدهید و او را نیکو رعایت کنید، اگر من زنده بمانم در صورتی که بخواهم قصاص میکنم و اگر بخواهم عفو خواهم کرد، و اگر از دنیا بروم اختیار با شماست، و اگر عزم کشتن او نمایید بیش از یک ضربت به او نزنید، و گوش و بینی و اعضای او را مبرید.(386) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علامه شیخ عبدالحسین حلی در النقد النزیه (جلد 1، صفحه 100) از فخرالذاکرین، عالم بزرگوار، شیخ میرزا هادی خراسانی نجفی، نقل میکند که گوید: امیرالمؤمنین (ع) حضرت عباس (ع) را فرا خواند و به سینه چسبانید و چشمانش را بوسید و از او عهد گرفت که چون در کربلا بر آب دست یافت، تا برادرش حسین تشنه است، قطرهای از آن را ننوشد، و این که ارباب مقاتل گویند حضرت عباس (ع) در شریعه فرات آب را نخورد و آن را ریخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش علی مرتضی (ع) بوده است. (22)(23) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ولی شگفتیهای علی هر چه بیشتر، معجزههای انسانی علی در این جا بروز میکند برایش غذا آوردند غذا که نمیتواند بخورد شیر میآوردند، مقداری از شیر مینوشد و جزء وصایایش میفرماید: با آن اسیرتان خوش رفتاری و مدارا کنید، وصیت میکند او اولاد عبدالمطلب پس از وفات من مبادا در میان مردم بیفتید و بگویید امیرالمؤمنین این طور شدند و فلان کس محرک بوده است و این و آن را متهم کنید، خیر نمیخواهد دنبال این حرفها بروید قاتل من یک نفر است. به امام حسن (ع) فرمود: فرزندم حسن، این یک ضربت بیشتر به پدر شما نزده و این دو ضربت نزده است. بعد از من اختیار با خودت، اگر میخواهی آزادش کن و اگر میخواهی قصاص کن. توجه داشته باش او به پدر تو یک ضربت زده است فقط یک ضربت به او بزنید اگر کشته شد، و اگر هم نشد نشد، باز هم سراغ اسیرش را میگیرد، آیا به او غذا دادهاید، رسیدگی کردهاید؟ اینگونه بود رفتارش با دشمن، این است که مولانا میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حیان عنزی گوید: خادم امیرالمؤمنین (ع) به من گفت: هنگامی که زمان وفات علی (ع) رسید به حسن و حسین (ع) فرمود: چون من از دنیا رحلت کردم مرا روی تابوت گذارده طرف پاهای تابوت را به دوش بگیرید جلو آن حرکت میکند، آن گاه جنازه را به جانب غریین ببرید در آن جا سنگ سفید درخشانی به چشم شما میخورد، همان جا آرامگاهی برای من حفر نمایید قبر ساختهای خواهید دید مرا در آن جا به خاک بسپارید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
از شمر بن عطیه نقل کرده که گفت: پدرم علی (ع) را سب کرد. کسی به خوابش آمده گفت: سب کننده علی تو هستی؟ و گلویش را گرفت، به طوری که سه موقع در رختخوابش محدث شد، یعنی سه شب در خواب با او چنین رفتار شد.(220) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابوعون میگوید: زنی از طایفه بنی عبس در حالی که امیرالمؤمنین (ع) بر منبر بودند در نزد آن حضرت آمده و گفت: ای امیرمؤمنان! سه چیزند که دلها را در اضطراب انداخته و آنها را در همّ و غمّ فرو برده است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
به من خبر رسیده که بسر بر یمن تسلط یافته است، سوگند به خدا میدانستم اینها به زودی بر شما مسلط خواهند شد، زیرا آنان در باطل خود متحدند، و شما در راه حق خود متفرقید. شما از پیشوای خود در مسیر حق، سرپیجی میکنید ولی آنها در باطل خود از پیشوای خویش اطاعت مینمایند، آنها نسبت به رهبر خود ادای امانت میکنند و شما به امام خویش خیانت میورزید، آنها در شهرهای خود به اطلاح مشغولند و شما به فساد! اگر من قدحی را به عنوان امانت به یکی از شما بسپارم از آن بیم دارم که بند آن را ببرید.(84) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در عبارت دیگر آمده: امام حسن (ع) سر مبارک پدر را به دامن گرفت و گریه کرد، قطرات اشکش روی صورت امام علی (ع) ریخته میشد، امام علی (ع) پسرش را دلداری داد و امر به صبر کرد، امام حسن (ع) عرض کرد: پدر جان چه کسی تو را ضرب زد؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
چون حضرت امام حسن (ع) از نماز فارغ شد، سر مبارک پدر بزرگوار خود را در دامن گذاشت و گفت: ای پدر بزرگوار پشت ما را شکستی، چگونه تو را به این حال ببینیم پس حضرت دیده مبارک خود را گشود فرمود: ای فرزند گرامی بعد از امروز بر پدر تو غمی و المی و جزعی نیست، اینک جد تو محمد (ص) وجده تو خدیجه و مادرت فاطمه زهرا (ع) و حوریان جنة الماری بر دور پدر تو بر آمدهاند و انتظار رفتن او میکشند، پس شاد باش دست از گریه بازدار که گریه تو ملایکه آسمانها را به گریه آورده است.(374) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پس از ایراد خطبه فدکیه، دختر رسول خدا (ص) روانه منزل خویش میشود. امیرالمؤمنین (ع) در انتظار است. فاطمه (س) وارد خانه میشود و خطاب به همسرش میگوید: ای پسر ابی طالب! مانند جنینی که در شکم پرده نشین است، پرده به خود پیچیده و خود را در آن نهان کردهای و مانند شخص متهم در کنج خانه نشسته و خانه نشین شدهای، تو همانی که از این پیش در کارزار میتاختی و دلاوران و جنگاوران را به کام مرگ میانداختی، اکنون چه شد که پرهای مرغان بی بال و پر بر سرت ریخته و بیچارهات کرده است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 مصایب امام علی ، سکوت علی
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: ای عبدالرحمن همانا خدای متعال پیامبر خود (ص) را به نزد خود برد و من در آن روز نسبت به مردم از شایستگی خود به این لباسم شایستهتر بودم، و همانا از جانب پیامبر خدا(ص) به من سفارشی شده بود که اگر مرا مسخر خود نمودید، به خاطر اطاعت از خدا اقرار کنم و بپذیرم. و همانا نخستین چیزی که پس از آن حضرت (یا پس از غصب خلافت) از حقمان کاسته و ضایع شد ابطال حق ما در خمس بود، پس چون کار ما سست گشت چوپانی چند از قریش در ما طمع ورزیدند. و همانا مرا حقی بر مردم است که اگر بدون درخواست و درگیری به من بازگردانند میپذیرم و به انجامش برمیخیزم و آن تا مدت معلومی ادامه خواهد یافت، و من بسان مردی هستم که از مردم در مدت معینی طلبی دارد، اگر در پرداخت مال او سریع کنند آن را بگیرد و سپاس قرار گیرند، و مانند مردی باشم که راه سهولت و نرمی را پیش گیرد اما در نظرم مردم بسان حیوان چموشی جلوه میکند.
جز این نیست که همیشه حق از این راه شناخته میشود که طرفداران اندکی از مردم دارد، پس هرگاه سکوت کردم از من صرف نظر کنید، که اگر مطلبی پیش آید که نیازمند پاسخ باشید شما را هدایت خواهم کرد، پس تا آن گاه که من دست میدارم شما نیز دست از من بدارید.
عبدالرحمن گفت: ای امیرمؤمنان به جان خودت سوگند که شما همان طور که پیشینیان گفتهاند:
به جانت سوگند که هر کس را خواب بود بیدار نمودی، و به گوش هر کس که گوشی شنوا داشت رسانیدی.(67)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سکوت برای حفظ اسلام
(مرکب) خلافت را در اختیار کسی (عمر) قرار داد، که کلامش خشن، دیدارش رنجآور، اشتباهش بسیار و عذر خواهیاش بی شمار بود. به سواری شبیه بود که بر پشت شتری سرکش نشسته، چنانچه مهار را محکم کشد، پرههای بینی شتر پاره شود، و اگر آزاد گذارد، در پرتگاه هلاکت سقوط کند.
به خدا! مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمده بودند و من در این مدت طولانی با محنت و عذاب، چارهای جز شکیبایی نداشتم. سرانجام روزگار او (عمر) هم سپری شد.
عمر (خلافت) را در گروهی به شورا گذاشت و به پندارش مرا نیز از آنها محسوب داشت!
پناه به خدا از این شورا! راستی من از نخستین آنها، چه کم داشتم که درباره من به تردید افتادند و اکنون کارم به جایی رسیده که مرا همسنگ اینان (اعضا شورا) قرار دهند؟ لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان هم آهنگی ورزیدم (و برای مصالح مسلمین) در شورای آنها حضور یافتم. یکی از آنان به خاطر کینهاش از من روی برتافت و دیگری خویشاوندی را (بر حقیقت) مقدم داشت، اعراض آن یکی هم جهاتی داشت، که ذکر آن خوشایند نیست.(77)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سقیفه
هنوز علی (ع) سخن خود را تمام نکرده بود که شخص دیگری رسید و گفت: امیر خلافت خاتمه یافت، ابتدا کار مهاجر و انصار به نزاع کشید و بالاخره کار خلافت بر ابوبکر قرار گرفت و جز معدودی از طایفه خزرج تمام مردم با وی بیعت کردند.
علی (ع) فرمود: دلیل انصار بر حقانیت خود چه بود؟
عرض کرد: چون نبوت در خاندان قریش بود آنها نیز مدعی بودند که امامت هم باید از آن انصار باشد ضمناً خدمات و فداکاریهای خود را در مورد حمایت از پیغمبر و سایر مهاجرین حجّت میدانستند.
علی (ع) فرمود: چرا مهاجرین نتوانستند جواب قانع کنندهای به انصار بدهند؟
عرض کرد: جواب قانع کننده انصار چگونه است؟
علی (ع) فرمود: مگر انصار فراموش کردند که پیغمبر (ص) دفعات زیاد مهاجرین را خطاب کرده و میفرمود: که انصار را عزیز بدارید و از بدن آنها در گذرید، این فرمایش پیغمبر دلیل این است که انصار را به مهاجرین سپرده است و اگر آنها شایسته خلافت بودند مورد وصیت قرار نمیگرفتند بلکه پیغمبر مهاجرین را به آنها توصیه میفرمود.
آنگاه فرمود: سخن بسیار گفتند و خلاصه کلام آنها این بود که ما از شجره رسول خداییم و به کار خلافت از انصار نزدیکتریم.
علی (ع) فرمود: چرا مهاجرین روی حرف خودشان ثابت نیستند اگر آنها از شجره رسول خدایند من ثمره آن شجره هستم، چنانچه نزدیکی به پیغمبر (ص) دلیل خلافت باشد که من از هر جهت به پیغمبر از همه نزدیک ترم.
علاوه بر آیات قرآن و اخبار و احادیث نبوی در مورد خلافت علی (ع) همین فرمایش خود او برای پاسخ دادن با استدلالات مهاجرین و انصار که در سقیفه جمع شده بودند کافی به نظر میرسد.(98)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سقط شدن فرزند زهرا
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سفارشهای علی درباره قاتلش
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سفارش علی به عباس در واقعه کربلا
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سفارش امام به امام حسن
در شجاعت شیر ربانیستی - در مروت خود که داند کیستی
این مردانگیها و انسانیتهای علی است، در بستر افتاده است ساعت به ساعت حالش بدتر میشود، سموم بیشتر روی بدن مقدس علی (ع) اثر میگذارد، اصحاب میآیند لبهای علی (ع) خندان و شکفته است میگوید: والله ما فجأنی من الموت وارد کرهنه، ولا طالع انکرته و ماکنت کفارب ورد، وطالب وجد؛ وما عند الله خیرللابرار.(422)
به خدا قسم آنچه که به من وارد شده است چیزی که بر من ناپسند باشد نیست، ابداً این مرگ و شهادت در راه خدا برای من یک امری است که آرزوی همیشه من بوده و این چه بهتر، که در حال عبادت باشد بعد یک مثلی را علی آورده است که عرب با آن خیلی آشنا بوده است. عرب در بیابانها که زندگی میکرد، تفریحی زندگی میکرد هر جا آب و علف بود، همان جا میماند و بعد که تمام میشد میرفتند جای دیگر و گاهی که گرم بود شبها میرفتند برای پیدا کردن یک نقطهای که آن جا آب داشته باشد و. علی (ع) در این کلامش به اصحابش میفرماید: مثل من مثل عاشقی است که به معشوق خودش رسیده است مثل من مثل آن کسی است که در تاریکی شب دنبال آب میگردد و ناگهان آب را پیدا میکند چه سروری به او دست میدهد چه نیکو سروده است حافظ:
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی - آن شب قدر که این تازه براتم دادند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند - اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
که شاعر جمله فزت ورب الکعبة را میگوید.
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سزای قاتل علی
چون امیرالمؤمنین (ع) از دنیا رفت مطابق وصیت او آخر تابوت او را به دوش گرفتیم و جلو آن خود حرکت میکرد و ما همان وقت صدای زمزمهای را میشنیدیم. همچنان به دنبال جنازه آمدیم تا وارد غریین شدیم سنگ سفید نورانی ما را به طرف خود توجه داده بدان جا رهسپار شده قبری حفر کرده مرقدی آماده دیدیم که بر آن نوشته بود: این قبری است که آن را نوح (ع) برای جسد پاک علی (ع) فراهم کرده ما آن بدن پر از مهر و محبت و حقیقت را در آن قبر پنهان ساختیم گر چه از دیدارش محروم گردیدیم که جهانی مملو از حقیقت را در آن خاک پنهان ساختیم گر چه از دیدارش محروم گردیدیم که جهانی مملو از حقیقت را در آن خاک نهادیم لیکن از اکرامی که خدا با علی (ع) کرده خوشحال بودیم و بالاخره با دلی داغدار از کنار قبر علی (ع) بر گشتیم.
در راه با گروهی از دوستان علی (ع) که بر جنازه او نماز نخوانده بودند ملاقات کردیم جریان را به ایشان گفتیم و عنایات خدای منان را که به او نموده بیان کردیم آنها گفتند: ما هم میخواهیم آن چه را شما دیدهاید مشاهده کنیم گفتیم: چنان چه وصیت فرموده نشان قبر او ناپیدا شده، آنها به سخن ما توجهی نکرده رفتند و برگشتند و اظهار داشتند چنان چه گفتید هر چه جستجو کردیم اثری ندیدیم.(441)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سزای سب کننده علی
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سرزنش کردن علی
حضرت فرمودند: آنها چیستند؟
زن گفت: رضایت دادن و تسلیم شدن تو در امر حکمیت، و اختیار کردن تو پستی و زبونی را، و فریاد و جزع برآوردن تو در مواقع ابتلائات و حوادث!
حضرت فرمود: ای وای بر تو (تو را به این مسایل چکار) تو زن هستی برو در خانه خود بنشین و به کار خود مشغول باش!
زن گفت: نه، سوگند به خدا که هیچ نشستی نیست مگر در سایه شمشیرها!(214)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سرزنش اهل کوفه
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سر مبارک به دامان امام حسن
فرمود: پسر زن یهودی عبدالرحمن بن ملجم...(397)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سر علی در دامن امام حسن
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سخنان علی و زهرا پس از خطبه فدکیه
اینک پسر ابی قحافه عطیه پدر را از کفم ربود و ذخیره اطفالم را گرفت، آشکارا با من ستیز میکند، کار به این مردم (فرزندان قیله: انصار) دست یاری از من برداشتهاند و قبیله مهاجر رشته پیوند مرا بریدند، جماعت از من چشم پوشیدند، کسی نیست که او را منع کرده و از من حمایت و دفاع نماید، با خشم و غضب رفتم و با ذلت و خواری برگشتم. تو نیز خود را در تنگنای خواری انداخته و نیرویت را به کار نمیبری، گرگان را از هم میدریدی، اینک مگسان تو را از هم میدرند. من از گفتن، خودداری نکردم و از در باطل بیرون نشدم، ولی نیروی اجرای حکم حق را نداشتم، ای کاش پیش از این میمردم و آن خواری و بی ارجی را نمیدیدم. عذر خواه من اینک از تو، خدای من است، چه تقصیری کار در حق من باشی، و چه حامی من باشی.
آه! که من در هر طلوعی شیونی دارم و در هر غروبی شیونی دیگر از تو، پناهگاه من مرد و آن که بازویم بود سست شد. شکایتم را به سوی پدرم و دادخواهی را به پروردگارم وا میگذارم. بار خدایا! نیروی تو از همه افزون است و شمشیر عذاب و کیفر تو تیزتر است.
امیرالمؤمنین (ع) لب به سخن گشود و آغاز به سخن کرد.(237)
ویل و وای از تو مباد، ویژه دشمنانت باشد، بر من خشم مگیر ای دختر برگزیده موجودات و یادگار نبوت! در کار دین سستی نکردم و از حد توانایی تخطی ننمودم. اگر تو نظر به روزی داری، رزق تو تضمین شده و کفیل تو تضمین شده است، و آنچه از برای تو تهیه شده است بهتر ار آنچه از تو قطع شده است میباشد، پس بگو: حسبی الله؛ خدا مرا بس است.
فاطمه (س) فرمود: حسبی الله خدا مرا بسنده کرده است و سکوت فرمود.
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))