مصایب امام علی‏ ، بیان فضل از زبان دشمن‏

قیس بن ابی حازم روایت کرده است که گفت: در بازار مدینه گردش می‏کردم در مسیر خود به دکانهای روغن زیتون فروشی رسیدم، سواره‏ای را دیدم، که گروهی از مردم اطراف او را فرا گرفته‏اند و آن سواره بر حضرت علی ابن ابی طالب (ع) ناسزا می‏گوید، در این هنگام، (سعد بن ابی و قاص) فرا رسید و توقف کرده، پرسید: این سواره کیست؟
در پاسخ گفتند: مردکی است که به حضرت علی (ع) ناسزا می‏گوید. پیش آمد و جمعیت مردم را شکافت تا در برابر آن مرد قرار گرفت و گفت: ای مرد! چرا به علی (ع) ناسزا می‏گویی؟ مگر نه این است که او نخستین کسی است که اسلام اختیار کرده است؟ و اولین کسی است که با پیغمبر اکرم (ص) نماز خوانده است؟ مگر نه این است که او داماد رسول خدا (ص) و پرچمدار او، در جنگ‏های آن حضرت است؟ سپس (سعد بن ابی و قاص) رو به قبله ایستاد دست‏هایش را بالا برد و گفت: پروردگار! براستی که این شخص از ولیّی از اولیای تو عیب‏جویی می‏کند و به او ناسزا می‏گوید، اینک پروردگارا پیش از آن که این جمعیت متفرق شوند، قدرت خویش را در نابودی این مردک، به آنها نشان بده. (قیس) می‏گوید: به خدا سوگند! هنوز مردم متفرق نشده بودند که اسب، او را به سوی دکان روغن فروشی پرتاب کرد، چنان سرش به زمین خورد که سر و مغزش شکافت!(216)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بیان فجایع از زبان عمر

عمر بن خطاب، نامه‏ای برای معاویه نوشت و در آن نامه (در رابطه با ماجرای بیعت و سوزاندن در خانه) چنین آمده است. ... به خانه علی (ع) رفتم با مشورت قبلی که در مورد اخراج او از خانه (باقوم) کرده بودم، فضّه (کنیز خانه علی) بیرون آمد، به او گفتم: به علی بگو بیرون آید و با ابوبکر بیعت کند، زیرا همه مسلمین با او بیعت کرده‏اند.
فضه گفت: امیرمؤمنان علی (ع) مشغول (جمع‏آوری قرآن) است، گفتم؛ این حرفها را کنار بگذار، به علی (ع) بگو بیرون بیاید، و گرنه ما وارد خانه می‏شویم، و او را به اجبار، بیرون می‏آوریم. در این هنگام فاطمه (س) بیرون آمد و پشت در ایستاد و گفت: ای گمراهان دروغگو، چه می‏گویید و از ما چه می‏خواهید؟!
گفتم: ای فاطمه!، گفت: چه می‏خواهی ای عمر!
گفتم: چرا پسر عمویت تو را برای جواب، به این جا فرستاده و خودش در پشت پرده حجاب نشسته است؟!
فاطمه (س) به من گفت:
طغیانک یا عمر! اخرجنی، و الزمک الحجة و کلّ ضالّ غوّی.
«طغیان و تعدّی تو بود که مرا از خانه بیرون آورد و حجت را بر تو تمام کرد و همچنین حجت را بر هر گمراه منحرف، کامل نمود.
گفتم: این حرفهای بیهوده و زنانه را کنار بگذار و به علی (ع) بگو از خانه بیرون آید.
گفت: لا حب و لا کرامة... دوستی و کرامت، لایق تو نیست، آیا مرا از حزب شیطان می‏ترسانی ای عمر! بدان که حزب شیطان ضعیف و ناتوان است.
گفتم: اگر علی (ع) از خانه بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این جا بیاورم، و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا این که علی (ع) را برای بیعت به سوی مسجد می‏کشانم، آنگاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه(س) گفتم: خانه را به آتش می‏کشم.
گفت: ای دشمن خدا و ای دشمن رسول خدا (ص) و ای دشمن امیرمؤمنان! و هماندم دو دستش را از در بیرون آورد که مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم، و با تازیانه‏ام بر دست‏های او زدم، تا در راه رها کند از شدت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، گریه و ناله‏اش آنچنان جانسوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آن جا منصرف شوم و بر گردم، به یاد کینه‏های علی (ع) و حرص او در ریختن خون بزرگان (مشرک) قریش افتادم و... با پای خودم لگد بر در زدم، ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود، وقتی که لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه (س) را شنیدم، که گمان کردم این ناله مدینه را زیرورو نمود، در آن حال، فاطمه (س) می‏گفت:
یا ابتاه! یا رسول الله هکذا کان یفعل بحبیبتک و ابنتک، آه یا فضة فخذینی فقد و اللّه قتل ما فی احشایی من حمل:
ای پدر جان! ای رسول خدا با حبیبه و دختر تو چنین رفتار می‏شود، آه! ای فضه! بیا و مرا دریاب، که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد!
من دریافتم که فاطمه (س) بر اثر درد شدید مخاض، به دیوار (پشت در) تکیه داده است، در خانه را با شدّت فشار دادم، در باز شد، وقتی که وارد خانه شدم، فاطمه (س) با همان حال، روبه روی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه‏ای کرده بود که گویی پرده‏ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش به صورت فاطمه (س) زدم که به زمین افتاد.(106)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بی علاقگی به ولایت و فرمانروایی‏

به خدا سوگند! من نه به خلافت رغبتی داشتم و نه به ولایت و زمامداری بر شما علاقه‏ای. ولی شما مرا به پذیرفتن آن دعوت کردید و آن را به من تحمیل نمودید. آنگاه که حکومت و زمامداری به من رسید، به کتاب خدا نظر انداختم و به دستوری که داده و ما را در حکم کردن بدان امر فرموده بود متابعت کردم. به سنت و روش پیامبر(ص) توجه نموده به آن اقتدا نمودم، و نیازی به حکم و رأی شما و دیگران پیدا نکردم. هنوز حکمی پیش نیامده که آن را ندانم و نیاز به مشورت شما و برادران مسلمان خود پیدا کنم. اگر چنین پیشامدی می‏شد از شما و دیگران روی گردان نبودم!.(92)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بی ارزشی مقام دنیا

هنگامی که علی (ع) به طرف بصره آهنگ نمود به ربذه نزول اجلال کرد، دنباله حاجی‏ها گرد آمدند تا بیانات الهی آن ذات با برکات را استماع نمایند علی (ع) آن هنگام در میان خیمه خود بود.
ابن عباس گوید: وارد خیمه آن جناب شده دیدم مشغول وصله زدن کفش خود است، عرض کردم: ما به اصلاح کار خود نیازمندتریم از آن چه هم اکنون بدان پرداخته‏ای، علی (ع) پاسخ مرا نداده و همچنان به کار خود مشغول بود پس از آن که از وصله زدن آسوده شد هر دو جفت کفشش را در برابر من افکنده فرمود: بهای این جفت کفش چقدر است؟
عرض کردم؟ ارزشی ندارد.
فرمود: در عین حال چقدر می‏ارزد؟
عرض کردم: نیم درهم.
فرمود: به خدا قسم این زوج کفش ارزشش نزد من بیشتر از خلافت بر شماست، مگر در صورتی که بتوانم حقی را به پا بدارم یا باطلی را از بین ببرم.
گفتم: حاجی‏ها گرد آمده تا از فرمایشات شما استفاده نمایند. آیا اجازه می‏دهی من با آنها صحبت کنم اگر کاملاً توانستم از عهده گفتار خود برآیم از ناحیه تو بوده و آفرینش بر توست و اگر نتوانستم کاری از پیش ببرم زیانش متعلق به خود من است.
فرمود: نه من خود با آنها سخن می‏گویم آنها با دست‏های درشت خود به سینه من زد که متألم گردیدم.
علی (ع) که معلوم شد از سخن نابجای من سخت ناراحت شده از جا برخاست من برای ترمیم حال آن حضرت و پوزش خواستن از بی ادبی خود به دامن آن حضرت چنگ زده و او را سوگند دادم که خویشاوندی را مراعات کند و ضمناً اجازه سخنرانی به من مرحمت کند، فرمود: سوگند مده سپس از خیمه خارج شده حاجی‏ها اطراف او را گرفتند.
حضرت امیر (ع) حمد و ثنای الهی به جا آورده فرمود: خدای متعال محمد را به رسالت مبعوث ساخت و در آن روزگار در میان عرب کسی پیدا نمی‏شد که کتاب خواند و یا شایستگی ادعای نبوت داشته باشد و آن جناب به نیروی الهی مردم را به صراط نجات دعوت می‏کرد و سوگند به خدا من هم در نجات آنها فروگذاری نکردم و تغییر و تبدیل روا نداشته و خیانتی از من سر نزد و به همین مرام باقی بودم تا خلافت به کلی از من روگردان و به دیگران متوجه شد. مرا با قریش چه کار؟ به خدا سوگند در آن هنگام که کافر بودند با آنان پیکار کردم و هم اکنون که مفتون دست بی‏وفایان واقع شده‏اند با آنان می‏جنگم و همانا مسیر فعلی من بر اثر تعهدی است که دارم. سوگند به خدا شکم باطل را می‏شکافم تا حق را از پهلوی آن خارج سازم.
و می‏دانم قریش در صدد انتقام ما برنیامده مگر از آن جهت که خدا ما را بر آن برتری داده و از میانشان به بزرگی و آقایی برگزیده و این دو شعر خواند: به جان خودم سوگند، گناه است دوغ خالص بیاشامی و خرمای بی پوست را با شیر و کره بخوری ما در آن وقت که اهمیتی نداشتی و اطراف تو را درخت‏های خشک و خالی فرا گرفته بود مقام و منزلت به تو دادیم.(209)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بوسیدن دست‏های عباس

پس از ولادت حضرت قمر بنی هاشم (ع)، ام البنین (س) قنداقه او را به دست امیرالمؤمنین علی (ع) داد که با خواندن اذان و اقامه در گوش وی، از همان آغاز حق ببیند و حق بشنود.
حضرت در گوش راست فرزند اذان، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را، به نام عمویش عباس، عباس نهاد.
ثم قبل یدیه و استعبر و بکی(18)
سپس دست‏های او را بوسید و قطرات اشک به صورت نازنینش جاری شد و فرمود: گویا می‏بینم این دست‏ها یوم الطف در کنار شریعه فرات در راه یاری برادرش حسین (ع) از بدن جدا خواهد شد.
و از این جاست که گفته‏اند: می‏توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت، بوسید. چنان که وارد است رسول خدا (ص) دست دخترش، حضرت فاطمه زهرا (س) را می‏بوسید و وی را به جای خود می‏نشانید. و از این جا کثرت عطوفت شاه ولایت، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) مظلوم تاریخ، نسبت به این مولود بزرگوار معلوم می‏شود.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بهانه‏های عثمان

میان عثمان و علی (ع) سخنی رد و بدل شد و عثمان گفت: چه کنم که قریش شما را دوست نمی‏دارند زیرا به روز بدر هفتاد تن از ایشان را که چهره‏هایشان چون شمش طلا بود کشتید و بینی‏های آنان پیش از لب‏هایشان به خاک در افتاد!
همچنین روایت شده است که چون مردم کارهای عثمان را بر او خرده گرفتند برخاست و در حالی که به مروان تکیه داده بود برای مردم سخنرانی کرد و چنین گفت:
همانا هر امتی را آفتی است و هر نعمتی را بلایی؛ آفت این امت و بلای این نعمت قومی هستند که بسیار عیب جویند و خرده گیر. برای شما، در ظاهر، آنچه را دوست می‏دارید آشکار می‏سازند و آنچه را خوش نمی‏دارید پوشیده و نهان می‏دارند، سفلگانی همچون شتر مرغ که از نخستین بانگ کننده پیروی می‏کنند.
آنان همان چیزی را بر من خرده می‏گیرند که بر عمر خرده می‏گرفتند و او آنان را زبون ساخت و در هم کوبید و حال آن که نصرت دهندگان من نزدیک‏ترند و افراد نیرومندتری در اختیار دارم. مرا چه مانعی است که نتوانم در اموال افزون از نیاز هر چه می‏خواهم انجام دهم!(195)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، به فکر قاتل خود

به خاطر زهر که در بدن آن حضرت جاری شده بود ساعتی از هوش رفت، چنانچه حضرت رسالت (ص) به سبب زهری که به آن حضرت داده بودند گاهی مدهوش می‏شد و گاهی به هوش باز می‏آمد، چون حضرت به هوش باز آمد حضرت امام حسن (ع) کاسه‏ای از شیر به دست آن حضرت داد، حضرت گرفت و اندکی از آن تناول کرد فرمود که: این شیر را ببرید و به آن اسیر بدهید که بیاشامد. باز سفارش نمود به امام حسن (ع) که آن ملعون را طعام و شراب بدهید(392)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، به اسیر کن مدارا

بعد از ساعتی که از ضربت خوردن علی (ع) می‏گذشت، حضرت امیرالمؤمنین(ع) چشم گشود می‏گفت: ای ملایکه پروردگار من! رفق و مدارا کنید با من. پس حضرت امام حسن (ع) فرمود: این دشمن خدا و رسول و دشمن تو ابن ملجم است، حق تعالی تو را بر او قدرت داده است و نزد تو حاضر کرده‏اند او را. چون حضرت را نظر بر آن ملعون افتاد. به صدای ضعیفی گفت: ای بدبخت بر امر عظیمی اقدام نمودی، آیا بد امامی بودم من برای تو که این چنین مرا جزا دادی؟ آیا مهربان نبودم بر تو؟ آیا تو را بر دیگران اختیار نکردم؟ آیا به تو نیکی نکردم و عطای تو را زیاده از دیگران ندادم؟ آیا نمی‏گفتند مردم که تو را به قتل رسانم و من به تو آسیبی نرسانیدم و در عطای تو افزودم با آنکه می‏دانستم که تو مرا خواهی کشت، لیکن می‏خواستم حجت خدای تعالی بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بکشد، خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی، پس گمراهی بر تو غالب شد مرا کشتی، ای بدبخت‏ترین بدبختان.
پس آن ملعون گریست و گفت: یا امیرالمؤمنین آیا تو می‏توانی کسی را که بر در جهنم است نجات دهی؟ پس امیرالمؤمنین (ع) برای آن ملعون به امام حسن (ع) سفارش کرد فرمود: او را طعام و آب بده و دست پای او را در زنجیر مکن، و با او رفق و مدارا کن. چون من از دنیا بروم او را به ضربت قصاص کن و جسد او را به آتش مسوزان و او را مثله مکن که دست و پا و گوش و سایر اعضای او را نبری، که حضرت رسول (ص) فرمود که: زنهار مثله مکنید اگر چه سگ درنده باشد، و اگر شفا یابم من سزاوارترم به آنکه او را عفو کنم زیرا که ما اهل بیت کرم و عفو و رحمتیم.(383)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، به آتش کشیدن خانه حضرت زهرا

عمر فرستاد و کمک خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند، و امیرالمؤمنین (ع) هم سراغ شمشیرش رفت.
قنفذ نزد ابوبکر برگشت در حالی که می‏ترسید علی (ع) با شمشیر سراغش بیاید، چرا که شجاعت و شدت عمل آن حضرت را می‏دانست.
ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد، اگر از خانه بیرون آمد (دست نگه‏دار) و گرنه در خانه‏اش به او هجوم بیاور، و اگر مانع شد خانه را بر روی آنها به آتش بکشید! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. علی (ع) سراغ شمشیرش رفت، ولی آنان زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند، و با عده زیادشان بر سر او ریختند. عده‏ای شمشیرها را به دست گرفتند و بر آن حضرت حمله شدند و او را گرفتند و بر گردن او طنابی انداختند.
حضرت زهرا (س) جلو در خانه، بین مردم و امیرالمؤمنین (ع) مانع شد. قنفذ ملعون با تازیانه به آن حضرت زد، به طوری که وقتی که حضرت از دنیا می‏رفت در بازویش از زدن او اثری مثل دستبند بر جای مانده بود. خداوند قنفذ را و کسی که او را فرستاد لعنت کند.(127)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بقای حق آل علی

در جریان شهادت امام علی (ع) سه نفر از خوارج در کنار کعبه هم سوگند شدند، که یکی از آنها به نام ابن ملجم حضرت علی (ع) را در کوفه بکشد، دومی به نام برک بن عبدالله معاویه را در شام به هلاکت رساند، و سومی به نام عمرو بن بکر عمروعاص را در مصر به قتل رساند، توطئه این سه نفر این بود که سحر گاه 19 رمضان سال 40 هجری، در یک وقت، تصمیم خود را اجرا سازند.
ابن ملجم به کوفه آمد و سرانجام در سحر 19 رمضان، در مسجد هنگام نماز به امام علی (ع) حمله کرد و شمشیر بر فرق مقدس او زد که همین ضربت منجر به شهادت آن حضرت گردید.
عمرو بن بکر به مصر رفت، و در مسجد مصر در وقت سحر منتظر ورود عمرو عاص باقی ماند، آن شب عمرو عاص بیمار بود و به جای او خارجة بن حنیفه برای نماز آمد، عمرو از روی اشتباه به او حمله کرد و او را کشت، عمرو را دستگیر کردند و سپس به دستور عمرو عاص کشتند.
برک بن عبدالله در مسجد شام در کمین معاویه قرار گرفت وقتی که معاویه به مسجد آمد، به او حمله کرد ولی شمشیرش بر ران معاویه وارد شد، او را دستگیر کردند، معاویه بستری گردید، طبیبی به بالین او آوردند، طبیب پس از معاینه به معاویه گفت: شمشیر به زهر آلوده بوده است، اکنون یا باید با دارو درمان گردی، در این صورت نسل تو قطع می‏گردد، دیگر دارای فرزند نمی‏شوی، و یا باید آهنی را با آتش گداخته سرخ کنم و سر زخم ران تو بگذارم و از این طریق مداوا کنم، در این صورت نسل تو قطع نخواهد شد.
معاویه گفت: من طاقت طریق دوم را ندارم، همان طریق اول را دنبال می‏کنم، همین دو پسری که دارم به نام یزید و عبدالله برای من کافی است.
برک بن عبدالله تروریست یاغی را نزد معاویه آوردند که حکم اعدامش را صادر کند او به معاویه گفت: من مژده‏ای برای تو دارم.
معاویه گفت: آن چیست؟
برک گفت: بنا است همین امشب علی (ع) کشته شود، مرا نزد خود نگهدار، اگر او کشته شد که هر گونه خواستی با من رفتار کن، و اگر کشته نشد، من با تو عهده محکم می‏بندم که مرا آزاد سازی تا بروم و علی (ع) را بکشم و سپس نزد تو آیم.
معاویه او را نزد خود نگه داشت، وقتی که خبر شهادت علی (ع) به معاویه رسید، او آن تروریست را به خاطر مژده این خبر، آزاد ساخت.(344)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بشارت بر شهادت‏

جنگ احد، یکی از صحنه‏های بزرگ رویایی حق و باطل بود. سپاه اسلام برابر سپاه کفر می‏جنگیدند. جنگ پایان یافت. پیامبر (ص) و علی (ع) هر دو مجروح شدند. افرادی از برجستگان، مانند: حمزه سید شهیدان به شهادت رسیدند. علی (ع) غرق در خون، قهرمانی و جانبازی را به آخرین درجه‏اش رسانید و سپری به بلندای کوههای سر به فلک کشیده برای پیامبر(ص) و اسلام بود. در عین حال وقتی که پیکرهای شهیدانی همچون: حمزه، مصعب، حنظله و... را دید، شوق شهادت او را رنج داد. هیجان زده و دگرگون شد که چرا به مقام شهادت نایل نشده است؟
پیامبر(ص) این شور ملکوتی را در چهره علی (ع) مشاهده کرد و به علی (ع) فرمود:
ابشر فان الشهادة من ورائک .
به تو بشارت باد که سرانجام شهید شوی.
مدت‏ها از این ماجرا گذشت و یک روز علی (ع) همین بشارت را به پیامبر(ص) یادآوری کرد، پیامبر(ص) فرمود:
ان ذالک لکذالک فکیف صبرک اذا:
آری، قطعاً چنین خواهد شد، ولی بگو بدانم در این هنگام صبر و مقاومت تو چگونه است؟!
علی (ع) که به مقام رضا، یعنی به درجه بالاتر از صبر رسیده بود در پاسخ به سؤال پیامبر(ص) عرض کرد:
لیس هذا من مواطن الصبر، ولکن من مواطن البشری.
چنین موردی از موارد صبر نیست، بلکه از موارد بشارت (و خشنودی) است. (یعنی اینجا جای تبریک است نه تسلیت.) (301)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بستن پیمان شهادت با خدا

جعد بن بعجه که یکی از خوارج بود به علی (ع) عرض کرد از خدا بترس برای آن که خواهی مرد، فرمود: نه چنین است بلکه من به ضربتی دنیا را وداع خواهم گفت که محاسنم از خون سرم خضاب خواهد شد و پیمان هم چنان بر این پیمانه شده و کسی که افترا زند زیانکار است.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، بردباری در شدت گرفتاری

امام علی (ع) در خطبه شقشقیه با بیانی جانسوز، به چگونگی غصب خلافت و تشریح رنج‏ها و دردهای خود پرداخته و به تعبیری، این سخنان چون شعله آتش از درون دل زبانه کشید و فرو نشست.(76)
به خدا سوگند! او (ابوبکر) جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب می‏دانست خلافت جز مرا نشاید، که من در گردش حکومت اسلامی، چون محور سنگ آسیابم (که بدون آن آسیا نمی‏چرخد).
(او می‏دانست) سیل‏ها و چشمه‏های (علم و فضیلت) از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان (دور پرواز اندیشه‏ها) و افکار بلند من راه نتوانند یافت!
من دست از خلافت شستم، و از آن کناره گرفتم در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که با دست تنها بپا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آورده‏اند صبر کنم؟ محیطی که: پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان را با ایمان را تا واپسین دم زندگی در چنگال رنج، اسیر می‏سازد.
(عاقبت) دیدم بردباری و صبر خردمندانه‏تر است، لذا شکیبایی نمودم، در حالی که به کسی می‏ماندم که خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته است و با چشم خود می‏دیدم که میراثم را به غارت می‏برند.
تا این که ابوبکر به راهی که می‏بایست، رفت (مُرد) و بعد از خودش خلافت را به عمر سپرد.
در اینجا امام (ع) بیتی از شعر اعشی را به عنوان شاهد می‏آورد که مضمونش این است:
بسی فرق است تا دیروز، امروز - کنون مغموم و دی شادان و پیروز
که اشاره به زمان و عصر پیامبر دارد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، برتری علی بر پیامبران اولوالعزم‏

در روز بیستم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت که آثار ارتحال بر آن حضرت ظاهر شد در اثر ضربت شمشیر زهر آلود که اشقی الاولین و الاخرین بر فرق سر مبارکش وارد آورده بود، به فرزندش امام حسین (ع) فرمود: شیعیانی که بر در خانه اجتماع نموده‏اند اجازه دهید بیایند مرا ببینند، وقتی آمدند اطراف بستر را گرفتند و آهسته به حال آن حضرت گریه می‏نمودند.
حضرت با کمال ضعف فرمودند: سلونی قبل ان تفقدونی ولکن خففوا مسآئلکم.
سئوال کنید از من هر چه می‏خواهید قبل از آن که مرا نیابید و لکن سئوال‏های خود را سبک و مختصر کنید.
اصحاب هر یک سئوالی می‏نمودند و جواب‏هایی می‏شنیدند.
از جمله سئول کنندگان صعصعة بن صوحان بود که از رجال بزرگ شیعه و از خطبای معروف کوفه و از راویان عظیم الشأن است که علاوه بر علمای شیعه بزرگ از علماء اهل سنت حتی صاحبان صحاح روایت‏های او را از علی (ع) و ابن عباس نقل نموده‏اند.
صعصعه که مورد توثیق همه است و مردی عالم و فاضل که از اصحاب علی(ع) بوده به حضرت عرض کرد: اخبرنی انت افضل ام آدم؟
مرا خبر دهید شما افضل هستید یا آدم ابوالبشر(ع)؟
حضرت فرمودند: تزکیة المرء لنفسه قبیح قبیح است که مرد از خود تعریف و تزکیه نماید و لکن از باب و اما بنعمة ربک فحدث(402) می‏گویم انا افضل من آدم من از آدم افضل هستم.
عرض کرد: ولم ذلک یا امیرالمؤمنین به چه دلیل افضل از آدم هستی؟
حضرت بیاناتی فرمود که خلاصه‏اش این است که برای آدم (ع) همه قسم وسایل رحمت و راحت و نعمت در بهشت فراهم بود، فقط از یک درخت گندم منع گردید و او راضی نشد و از آن درخت نهی شده خورد و از بهشت و جوار رحمت حق خارج شد. ولی خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود من به میل و اراده خود چون دنیا را قابل توجه نمی‏دانستم از گندم نخوردم.
کنایه از آن که کرامت و فضیلت شخص در نزد خدا به زهد و ورع و تقوی است هر کس اعراض او از دنیا و متاع دنیا بیشتر است، قطعاً قرب و منزلت او در نزد خدا بیشتر و منتهای زهد این است که از حلال غیر منهی اجتناب نماید.
عرض کرد: انت افضل ام نوح؟ شما افضل هستید یا نوح (ع)؟
فرمود: قال انا افضل من نوح من از نوح برتر هستم.
عرض کرد: لم ذلک چرا افضل هستید از نوح؟
فرمود: نوح قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد، آنها اطاعت نکردند به علاوه اذیب و آزار بسیار به آن بزرگوار نمودند تا درباره آنها نفرین کرد، رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیاراً(403)
اما من بعد از خاتم الانبیاء (ص) با آن همه صدمات و اذیت‏های بسیار فراوانی که از این امت دیدم ابداً درباره آنها نفرین نکردم و کاملاً صبر نمودم (چنانچه در ضمن خطبه معروف شقشقیه فرمود: صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی(404)
صبر نمودم در حالی که در چشم من خاشاک و در گلویم من استخوان بود.
کنایه از اینکه نزدیک‏ترین مردم خدا کسی است که صبرش بر بلا بیشتر باشد.
عرض کرد: انت افضل ام ابراهیم؟ شما افضل هستید یا ابراهیم (ع)؟
فرمود: قال: انا افضل من ابراهیم من افضل از ابراهیم هستم. ابراهیم عرض کرد: رب ارنی کیف تحیی الموتی قال: اولم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی الایة(405)
ولی ایمان به جایی رسیده که گفتم: لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً اگر پرده‏ها بالا رود و کشف حجب گردد یقین من زیاد نخواهد شد.
کنایه از آن که علو درجه شخص به مقام یقین او می‏باشد که واجد مقام حق الیقین شود.
عرض کرد، انت افضل ام موسی؟ شما افضل هستید یا موسی (ع)؟
فرمود: قال: انا افضل من موسی من افضل هستم.
عرض کرد: به چه دلیل شما افضل از موسی هستید؟
فرمود: وقتی خداوند موسی را مأمور به دعوت فرعون کرد که او به مصر برود، عرض کرد: قال رب انی قتلت منهم نفساً فاخاف ان یقتلون. واخی هارون هو افصح منی لساناً فارسله معی رداً یصدقنی اخاف ان یکذبون.(406)
موسی گفت: ای خدا من از فرعونیان یک نفر را کشته‏ام و می‏ترسم که (به خون خواهی و کینه دیرینه) مرا به قتل برسانند، و با این حال اگر از رسالت ناگزیرم هارون را نیز که ناطقه‏اش فصیح‏تر از من است با من شریک در کار رسالت فرما تا مرا تصدیق کند که می‏ترسم این فرعونیان سخت تکذیب رسالتم کنند.
اما من وقتی رسول اکرم (ص) از جانب خدا مأمورم کرد که بروم در مکه معظمه بالای بام کعبه آیات اول سوره برائت را بر کفار قریش قرائت نمایم. با آن که کمتر کسی بود که برادر یا پدر یا عمو یا دایی یا یکی از اقارب و خویشانش به دست من کشته نشده باشند مع ذلک ابداً نترسیدم، اطاعت نموده تنها رفتم مأموریت خود را انجام دادم آیات سوره برائت را برخواندم و مراجعت نمودم.
کنایه از آن که فضیلت شخص با توکل به خداست هر کس توکلش بیشتر است فضیلتش بالاتر می‏باشد موسی (ع) به برادرش اتکاء و اعتماد نمود ولی امیرالمؤمنین (ع) توکل کامل به خدا و اعتماد به کرم و لطف عمیم ذات ذوالجلال حق نمود.
قال: انت افضل ام عیسی؟ قال انا افضل من عیسی قال لم ذلک.
عرض کرد: شما افضل هستید یا عیسی (ع)؟
فرمود: من افضل از عیسی هستم.
عرض کرد: چرا شما برتر هستید؟
فرمود: پس از آن مریم (س) به واسطه دمیدن جبرییل در گریبان او، به قدرت خدا حامله شد همین که موقع وضع حمل رسید وحی شد به مریم که:
اخرجی عن البیت فأن هذه بیت العبادة لابیت الولادة.
از خانه بیت المقدس بیرون شو زیرا که این خانه محل عبادت است، نه زایشگاه و محل ولادت و زاییدن فلذا از بیت المقدس رفت در میان صحرا پای نخله خشکیده عیسی به دنیا آمد.
اما من وقتی مادرم فاطمه بنت اسد را درد زاییدن گرفت در حالتی که وسط مسجدالحرام بود به مستجار کعبه متمسک گردیده و عرض کرد: الهی به حق این خانه و به حق آن کسی که این خانه بنا کرده درد زاییدن را بر من آسان گردان. همان ساعت دیوار خانه شکافته شد، مادرم فاطمه را با ندای غیبی، دعوت به داخل خانه نمودند که: یا فاطمة ادخلی البیت
فاطمه، مادرم وارد شد و من در همان خانه کعبه به دنیا آمدم.
این قضیه اشاره دارد به آن که مرتبه اول شرف مرد به حسب و نسب طاهریت مولد است هر که روح و نفس و جسد او پاکیزه باشد او افضل است.
(از این امر پروردگار به فاطمه بنت اسد در دخول کعبه معظمه و نهی از مریم(س) از وضع حمل در بیت المقدس با توجه به شرافت مکه معظمه بر بیت المقدس شرافت فاطمه (س) بر مریم و شرافت علی (ع) بر عیسی (ع) معلوم می‏شود).(407)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، برابری پاداش زیارت امیرالمؤمنین با هفتاد حج‏

صفوان شتردار (جمال) گفت: در خدمت امام صادق (ع) به غری (نجف) رفتم و او می‏خواست به دیدار منصور برود، به من فرمود: ای صفوان، شتر را نگاهدار؟ زیرا این جا حرم جدم امیرالمؤمنین (ع) است؟
من نیز آن را نگاه داشتم، حضرت پیاده شد و غسل کرد و پیراهن تازه پوشید و به من فرمود: همان کار را انجام دادم، آن گاه فرمود: گام‏هایت را کوتاه کن و به زمین بنگر؟ زیرا هر گامی یکصد هزار حسنه دارد و یکصد هزار گناه را از بین می‏برد و یکصد هزار درجه تو را بالا می‏برد و یکصد هزار حاجتت روا می‏گردد و ثواب هر صدیق شهیدی که مرده یا کشته شده، برایت نوشته می‏شود.
آن گاه امام (ع) با پای برهنه راه رفت و من نیز به دنبال او می‏رفتم. و خدا را تسبیح و تقدیس می‏گفتیم، تا به قبری رسیدیم، امام (ع) در کنار آن ایستاد و به چپ و راست نگاه کرد، و خطی کشید و به من فرمود: تجسس کن؟ پس از آن اثر قبری نمایان گشت، و بعد اشکش سرازیر شد، و فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون.
آن گاه این جملات را خواند:
سلام بر تو ای وصی نیکوکار و پاک، سلام بر و تو ای نبأعظیم، و سلام بر تو ای صدیق شهید، سلام بر تو ای خرسند پاکیزه، سلام بر تو ای وصی رسول خدا(ص)، سلام بر تو ای برگزیده حق، شهادت می‏دهم که تو حبیب خدا و از خاصان اویی، سلام بر تو ای ولی الله و جایگاه راز او و خزانه علم و پرده دار وحی خدا.
سپس خود را روی قبر شریف انداخت و فرمود: پدر و مادرم فدایت باد، ای امیرالمؤمنین (ع)، ای نور کامل خدا، گواهی می‏دهم که تو، از سوی خدا و پیامبرش (ص) دستور دین را ابلاغ نمودی و آن را محفوظ نگاه داشتی، و از حدود آن تجاوز نکردی و خدا را با خلوص کامل عبادت نمودی، تا مرگ تو را دریافت، درود خدا بر تو و بر ائمه پس از تو باد.
آن گاه امام (ع) دو رکعت نماز در کنار سر مبارک به جای آورد.
سپس فرمود: ای صفوان، هر کس علی (ع) را این چنین زیارت کند و این گونه بر او درود بفرستد، وقتی به نزد کسانش باز گردد، گناهانش آمرزیده می‏شود، و زحمتش مقبول می‏افتد، و ثواب زیارت فرشتگان مقرب، نیز برایش نوشته می‏شود، زیرا در هر شب هفتاد گروه از فرشتگان به زیارت او می‏آیند، پرسیدم: هر گروه چقدر است؟
فرمود: یکصد هزار، آن گاه بازگشت و در راه می‏فرمود: ای جد بزرگوار ای پاکیزه مطهر این را آخرین زیارت من قرار نده، و زیارت دوباره را روزیم کن، تا در کنارت بمانم و همراه تو و نیکان فرزندانت باشم، درود خدا و فرشتگان بر تو باد، ای سرورم.
سپس مقداری پول به من داد و اصحاب را در کوفه خبر کردم، و قبر مطهر را تعمیر کردیم.(454)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0