يکي از گل هاي زيبا و هميشه سبز که نگهداري آن براي همه گل دوست ها آسان است، کاکتوس است. اين گياه کوچک خاردار، علاوه بر گل هاي قشنگ و زيبايي که دارد، از خواص ديگري هم برخوردار است از جمله استفاده از ميوه آن براي خوردن يا مصرف آن در داروهاي شيميايي يا تاثير آن در تصفيه هوا. کاکتوس خود يک طبيعت کوچک و گوياست. خيلي ها زيبايي گياه کاکتوس را چندان منطبق با معيارهاي زيباشناسي معمول نمي دانند، اما در مقابل، عده ديگري هم هستند که با عشق و علاقه اي عجيب به گردآوري و تربيت اين گياه صبور، مقاوم و زيبا مي پردازند و پرورش کاکتوس را سرگرمي دلپذيري مي دانند. پس از جنگ جهاني دوم، شمار دوستداران و پرورش دهندگان کاکتوس افزايش يافت تا آن جا که حتي انجمن هاي بزرگي در بعضي کشورها پا گرفت که به طور تخصصي به کار پرورش و نگهداري کاکتوس پرداختند. در ايران هم بخصوص در سه دهه گذشته کاکتوس طرفداران زيادي پيدا کرده است و عده زيادي به کشت، بازپروري و نگاهداري کاکتوس پرداخته اند. کاکتوس ها انواع بسيار متنوع و مختلفي دارند و هر يک از گونه هاي آن ها نيز ارزش خاص خود را دارد. بعضي انواع کاکتوس به اسم هاي طنزآميز عاميانه اي نظير گل مار، زبان مادرشوهر، صندلي مادرزن و ... مشهورند و از همين رهگذر جذابيت هاي ديگري هم براي اين گياه به وجود آمده است. کاکتوس ها از گياهان کم توقع هستند و اگر در شرايط مطلوب قرار بگيرند و حداقل نيازهاي آن ها تامين شود گل مي دهند. اين گياه پس از رده ارکيده ها، بزرگ ترين تيره گياهان را پديد آورده اند و زادگاه اصلي آن ها قاره آمريکاست. کاکتوس ها گياهاني داراي خارهاي بزرگ هستند که در حقيقت خار آن ها برگ شان است. اين گياهان از گروه گياهان گوشتي و از رده دولپه اي هاي جدا گلبرگ هستند. ساقه اين گياهان بسيار ضخيم و گاه از حالت استوانه خارج شده و شکل اصلي خود را از دست مي دهد. در دشت هاي بزرگ و جنگل هاي آفريقاي جنوبي، استراليا، مکزيک و پاراگوئه که در بيشتر ايام سال، آب و هوا خشک است کاکتوس ها به وفور رشد مي کنند. علاوه بر اين کاکتوس بومي کناره هاي اقيانوس اطلس و پهنه هاي مديترانه اي به ويژه جزاير قناري بين اسپانيا و شمال آفريقا نيز هستند. تنها در بيابان هاي قاره آمريکا بيش از يک هزار گونه کاکتوس با شکل ها، اندازه ها و رنگ هاي گوناگون زيست مي کنند. آرژانتين، شيلي، پرو و بوليوي نيز از جمله کشورهاي شناخته شده در پرورش کاکتوس هستند و گاه گونه هاي بسيار غول پيکري از کاکتوس ها در اين مناطق رشد مي کنند. بلندي اين درخت ها گاهي به 15 الي 20 متر مي رسد. در جنگل هاي برزيل بعضي از کاکتوس ها به صورت اپي فيت هستند (در تنه هاي درختان زندگي مي کنند) و ظاهر بسيار شگفت انگيزي دارند. مهم ترين ويژگي اين گياه تحمل و صبوري آن هاست و خود را با همه شرايط نامساعد محيطي سازگار مي کند و مصداق بارز بيشترين استفاده از حداقل امکانات است. حتي از اندک رطوبتي، بيشترين استفاده را مي کنند و با کمترين مقدار آب و مواد غذايي زنده مي مانند بي آن که زيبايي و طراوت خود را از دست بدهند.
-
یک شنبه 29 فروردین 1389
5:55 AM
نظرات(0)
● بیل گیتس درسال 1955 میلادی در شهرسیاتل آمریکا به دنیا آمد. پدرش وکیل و مادرش آموزگار بود. در دوران دبیرستان با رایانه آشنا و به آن علاقه مند شد و از 13 سالگی نوشتن برنامه های رایانه ای را شروع کرد و اولین نرم افزار خود را که یک بازی ساده رایانه ای بود در همان سن نوشت. او این کارها را به همراه دوستش پل آلن (PAUL ALLEN) انجام می داد. پل دو سال از او بزرگتر بود و مهارت خاصی در سخت افزار نیز داشت. در سال 1973 به دانشگاه هاروارد وارد شد و در آنجا با استیو بالمر (STEVE BALLMER) از مسوولان فعلی شرکت مایکروسافت آشنا شد. یک سال بعد در 19 سالگی دانشگاه را ترک گفت تا به همراه دوست دبیرستانی اش پل آلن شرکت مایکروسافت را تاسیس کند. در ابتدای راه، برنامه زبان بیسیک (BASIC) را ارایه دادند. کار شرکت با 40 کارمند و فروش سالانه 2/4میلیون دلار آغاز شد. در سال 1980 شرکت با ارایه سیستم عامل برای ریزپردازنده های 16 بایتی 8088 اینتل که به سفارش شرکت IBM انجام شد به شهرت و ثروت رسید. یک سال بعد اولین نسخه سیستم عامل WINDOWS از سوی شرکت عرضه شد. در سال 1992 شرکت مایکروسافت با انتشار نسخه WINDOWS 1، 3 اولین سیستم عامل گرافیکی را ارایه کرد که قبول عام یافت و این مقبولیت با انتشار نسخه های 95، 98 ، 2000 و XP به اوج رسید. به گونه ای که هم اکنون بیش از 95درصد کاربران رایانه های شخصی در دنیا از نرم افزارها و محصولات مختلف این شرکت استفاده میکنند. امروزه مایکروسافت شرکت بزرگی است که سالانه بیش از 25میلیارد دلار درآمد دارد و 50 هزار کارمند آن در 78 کشور و منطقه در سراسر دنیا مشغول کار هستند. مایکروسافت برای سال جاری میلادی 5/2 میلیارد دلار در امور تحقیق و توسعه هزینه می کند. بیل گیتس به عنوان موسس و رییس شرکت با بیش از 77 میلیارد دلار ثروت سالهاست که عنوان ثروتمندترین فرد دنیا را به خود اختصاص داده است. گیتس در سال 1994 ازدواج کرد و با همسرش بنیاد خیریه ای با 24میلیارد دلار سرمایه تاسیس کرده که در امور بهداشت جهانی و آموزش فعالیت می کند. او تاکنون دو کتاب منتشر ساخته و در آن نظرات خود را راجع به نحوه اداره شرکتش و نیز فناوریهای عصر اطلاعات و آینده آن ارایه کرده است: در سال 1995 کتاب «جاده پیش رو» و در سال 1999 کتاب «سرعت اندیشه». این کتاب به 25 زبان ترجمه و در 60 کشور جهان منتشر شده است. علاوه بر آن، او با ملاقاتها و مسافرتهای متعدد و سخنرانی در مجامع مختلف که تفصیل همه آنها در سایت خود او در اینترنت آمده است، جزییات افکار و اندیشه های خود را به عنوان یکی از تاثیرگذاران عصر دیجیتال ارایه داده است. در این مقاله مجموعه ای از افکار و عقاید او در زمینه ویژگیهای عصر دیجیتال، اینترنت شاهراه اطلاعاتی، سیستم عصبی دیجیتالی، الگوی زندگی و کار شبکه ای، فناوری اطلاعات، شتاب تغییرات در کسب و کار، کارهای دانش بر و کارکنان فرهیخته، مدیریت دانایی و ابزارهای دیجیتالی مدون و درقالب یک مصاحبه ارایه شده است. مصاحبه فعلی هم هیچگاه صورت نگرفته است و تنها به عنوان شکل وقالبی برای تفکیک و تنظیم و عرضه نظرات او در بخشهای مختلف انتخاب شده و بنابراین گاه در پاسخ ارایه شده به یک سوال، از لابه لای کتابها، سخنرانی ها و مقالات او مطالبی استفاده شده است. به هر روی این مقاله تلاشی است برای مرور کلی اندیشه های یکی از معماران برجسته عصر دیجیتال. مرد خودساخته ای که در 19 سالگی دانشگاه را رها کرد تا شرکتی تاسیس کند که امروزه غول نرم افزاری جهان محسوب می شود و خود با تصاحب بیشترین ثروت در دنیا بیش از هر فرد دیگری در تاریخ نیز ثروت و افراد ثروتمند آفریده است. ویژگی «عصر اطلاعات» از نظر شما چیست؟ اطلاعات یک ابزار جدید کسب و کار است و می تواند به سرعت اندیشه جابه جا شود و حرکت کند. اگر ویژگی دهه 80 رویکرد به کیفیت و دهه 90 دوران مهندسی مجدد بوده است، ویژگی دهه 2000 سرعت است. شرکتهای موفق آنهایی هستند که اطلاعات به آسانی در آنها جریان دارد. اگرمی خواهیدشرکت طراز اول باشید، باید اطلاعات بیشتری به دست آورید و به آن سریعتر عمل کنید. من یک باور ساده اما قوی دارم: آنچنان که اطلاعات را جمع آوری، مدیریت و استفاده می کنی، پیروز می شوی یا شکست می خوری. قرن بیست و یکم قرن شتاب خواهدبودوسرعت تغییر. کلید موفقیت کسب و کار در این قرن "سرعت اندیشه" است. شما به عنوان موسس... من لفظ «موسس» را نمی پذیرم، زیرا حاکی از آن است که من اول موسس بوده ام و سپس یک پدیدآورنده نرم افزار. درحالی که من یک مهندس نرم افزار هستم که تصمیم گرفتم یک تیم را جمع کنم. ما از ابتدا که شرکت را تاسیس کردیم، شرکت بزرگ نبود و بلکه بسیار ساده بود. تیم در طول زمان رشد کرد و محصولات نرم افزاری جدید عرضه کرد. زمانی که من و پل، مایکروسافت را تاسیس کردیم، صرفاً به کار نرم افزار پرداختیم. البته پل از من واردتر بود و چه بسا می خواست یک شرکت سخت افزارداشته باشیم. در این زمینه ما بحثهای زیادی با هم داشتیم. این فکر را با پل از دوران دبیرستان داشتیم. من به پل گفتم ریزپردازنده اینتل 8088 به اندازه کافی قدرتمند نیست و بنابراین، ما بایدیک شرکت را راه اندازی کنیم. بعدازیک سال و نیم کار پیاپی به عنوان اولین محصولمان Basic را نوشتیم. در سال 1983 به فکر افتادم هیات مدیره ای از افراد برجسته و خبره بگمارم و از مشورتهایشان استفاده کنم. Jim Towine را به عنوان اولین رییس مایکروسافت آوردیم و به مرور افراد مستعد را جذب کردیم. پس از آن Jon Shirley را آوردیم که کار تیمی را به خوبی بلد بود و به کسب و کار علاقه داشت. پس به نظر می رسد شرکت کاملاً متکی به شما باشد؟ نه کاملاً. من از جوانترین مدیر عامل هایی هستم که می توانید در شرکتها سراغ بگیرید. تغییر مدیرعامل معمولاً یک انتقال توام با خطر برای سازمان است. اما من سعی کرده ام سیستمی پدید آورم که متکی به فرد نباشد. دارایی حقیقی شرکت ما کارکنان ماست. باید به کارکنان اجازه داد وظایف و کارهایشان را به خوبی مدیریت کنند. امروزه شما چکار می کنید؟ من در مقام رییس شرکت بیشتر درصدد جذب و به کارگیری افراد نخبه، بستن قراردادهای جدید و فروش نرم افزار هستم. استخدام افراد باهوش از همان ابتدا مهمترین نکته برای ما بوده است. بسیار تلاش کرده ایم که افراد متناسب با فرهنگ سازمانی خود را پیدا و جذب کنیم. مایکروسافت اکنون به یک شرکت عظیم تبدیل شده است. چگونه یک شرکت چند ده هزار نفری را اداره می کنید؟ نگهداری و هدایت شرکتهای بزرگ در سطح عالی بسیار مشکل است. منظور من جذب و استخدام و نگهداری کارکنان بزرگ و داشتن آرمان والاست. کار ما نوشتن نرم افزارهای عالی است. ما باید در این زمینه برتر باشیم. به زمینه های دیگرکاری نداریم. ما به خوبی می دانیم چطور استخدام کنیم، چطور مدیریت کنیم و چگونه محصولات نرم افزار جهانی تولید کنیم. ما شرکتی به وجود آورده ایم که می خواهد نرم افزارهای برتر بنویسد و کارکنان بزرگی داریم که این ارزشها را نگه می دارند. شرکت ما برای این هدف خاص تاسیس شده است. کسب و کار ما همین است. تولید محصولات برتر، ملاقات و نشست با مشتریها، تماسهای تلفنی و جذب و به کارگیری کارکنان باهوش. فکر می کنید چه وقت رشد مایکروسافت به انتها می رسد؟ ما بر اساس رویکرد درازمدت خود معتقدیم این کسب و کار به صورت سیکلی جلو می رود، یعنی فراز و نشیب دارد. ما به کسب سود خود مطمینیم. البته تولید نرم افزارهای برتر سود بیشتری دارد. تنها سوال این است که چگونه رهبری خود را در تولید و عرضه نرم افزار حفظ کنیم. ما نسبت به توانایی خود در این زمینه اطمینان داریم. ما یک شرکت با آینده غیر قابل باور هستیم. فکر می کنید روزی مایکروسافت از بین برود؟ بی تردید روزی فرا خواهد رسید که ستاره بلندپروازی، گوی کسب و کار را از دست مایکروسافت برباید.تنها امید من آن است که آن روز 50 سال دیگر باشد نه 2 یا 5 سال دیگر. آرمان شرکت طی سالها چه تغییراتی داشته است؟ چشم انداز اولیه شرکت عبارت بود از: یک رایانه شخصی PC در هر خانه و روی هر میز. در این بیست و چند سال این آرمان را تغییر دادیم و تکمیل کردیم: در هر زمان و هر مکان و روی هر دستگاهی. یعنی ایده آل آن است که روی هر میز و هر خانه و هر اتاق و هر ماشین و هر جیب یک کامپیوتر باشد. آرمان جدید مایکروسافت عبارت است از: توانا ساختن مردم به اینکه نرم افزارهای عالی و برتر را در هر زمان و مکان و روی هر دستگاهی داشته باشند. از هدفهای بی پروایانه کنونی آن است که رایانه شخصی را بسیار پرتوان تر از آنچه هست، کنیم، به گونه ای که ببیند، بشنود و یاد بگیرد. ما ناچاریم برای ساختن آینده درازمدت خود به خطرهای بزرگی تن دهیم. بلوغ صنعتی هنگامی پدید می آید که دیگر به خطرپذیری نیاز نباشد، اما در صنایع روبه رشد باید همواره به استقبال خطر رفت تا بتوان فرآورده های نوین و بی مانند آفرید. رشد صنعت رایانه را می توان با صنعت خودروسازی دهه 1920 یا هواپیماسازی دهه 1930 سنجید. پس معتقد هستید مایکروسافت می تواند بهتر از این باشد؟ این مساله بستگی به آن دارد که چطور سریعتر حرکت کنیم و افراد مناسب را برای آینده جذب کنیم. من نسبت به روند پیشرفت خوشحالم، اما کارهای بسیاری وجود دارد که باید انجام دهیم. بیشتر وقت جلساتی که من با بخشهای مختلف مایکروسافت دارم، راجع به آن است که کارکنان باید کارها را بهتر انجام دهند. وقت کمی اختصاص دارد به کارهایی که خوب پیش رفته است. ما هنوز از آرمانمان که روی هر میز و در هر خانه یک کامپیوتر باشد، فاصله داریم. برای رسیدگی به کارها وقت خود را چگونه تنظیم می کنید؟ وقت من در ملاقات با گروههای تولید و سایر بخشهای شرکت و مشتریان تقسیم شده است. علاقه شخصی من آن است که با گروههای تولید کار کنم و بیشتر وقت ملاقات من با آنهاست. یک سوم وقت ملاقاتها نیز با مشتریان است. من مدیری با جهت گیری تولید هستم و بنابراین بیشتر وقتم در این جهت می گذرد. البته من فرصت ندارم به کارهای جزیی برسم. من مجبورم اطمینان حاصل کنم که کارکنان در جهت آرمان آینده ما حرکت می کنند. اما در امور دیگر مثل جزییات فروش و ... خبره نیستم. مشاورهای فناوری هم دارم که از آنها بهره می برم. ما در شرکت دو هفته داریم که هفته تفکر (THINK WEEKS) نام دارد که من مواردی را که همه کارکنان باهوش نوشته اند می خوانم. پس به نظر می رسد بیش از حد کار می کنید؟ من ساعات زیادی کار می کنم، البته نه مثل بعضی خیلی زیاد. گاه روزهایی تا 14 ساعت کار می کنم اما معمولاً 12 ساعت. در روزهای تعطیل به ندرت از 8 ساعت بیشتر کار می کنم. ما کارهای زیادی داریم که می توانیم بهتر انجام دهیم. آنچه مرا به سمت جلو می برد کارکردن باافراد هوشمند است. تمام شرکت های موفق توسط تیمی از افراد به جلو می روند و من خوشحالم که با تیم کار می کنم. شغل من بهترین شغلی است که وجود دارد. من فردی خوش بین هستم و به پیشرفت اعتقاد دارم. من از اینکه در چنین دوره ای از تاریخ زندگی می کنم خشنودم.
-
یک شنبه 29 فروردین 1389
5:54 AM
نظرات(0)
پايداري در ازدواج هرگز کار راحتي نيست. زندگي مشترک ترکيبي از وجود دو نفر است که بايد با هم در تمام شرايط زندگي کنند. زن و شوهرها از دو فرهنگ متفاوت مي آيند که حتي ارزش هاي خانواده شان با هم يکي نيست. هر يک از آن ها شخصيت هاي متفاوتي دارند و ممکن است در درجه اول نقاط مشترک بسيار کمي را براي زندگي در کنار هم داشته باشند. در زندگي امروز ازدواج به علت استرس هاي موجود يک امر بسيار پرخطر تلقي مي شود. زندگي چنان سخت و پيچيده شده است که انتظارات زوجين از يکديگر با زمان هاي گذشته بسيار فرق کرده است. بنابراين براي همسران کم توان و بي تجربه بسيار مشکل است که در چنين شرايط پر از استرسي با يکديگر زندگي کنند و از اين رو برخي از زندگي ها پس از چند سال و گاه حتي چند ماه با شکست روبه رو مي شود. يکي از پيچيده ترين مشکلات در اين شرايط، وجود بچه هايي است که والدين آن ها از هم طلاق گرفته اند. آمار طلاق به نسبت دهه هاي قبل بسيار بالا رفته است و آمار دهه هاي 60 و 70 ميلادي به نسبت دهه هاي قبل بسيار بيشتر است. از اين رو مشکلات کودکاني که والدين شان از هم طلاق گرفته اند، بسيار حائز اهميت است. طلاق براي اغلب زن و شوهرها دردناک است، اما براي فرزندان آن ها که حتي درکي از مشکلات و مسائل پيچيده زندگي ندارند دردناک تر است. اين کودکان سوال هاي بي جواب بسياري را در ذهن خود دارند و در نهايت به علت نيافتن پاسخ درستي براي سوال هايشان خود را سرزنش مي کنند. اين مسأله براي نوجوانان بسيار مشکل است که در حالي که نمي دانند مشکل واقعي کجاست تصميم به حل آن مشکل بگيرند. طلاق تاثيرات بدي را روي بچه ها از هر سني که باشند مي گذارد. حتي نوزاداني که ظاهرا چيزي نمي دانند به راحتي حس مي کنند که والدين شان با هم مشکل دارند. قطعا اين موضوع آن ها را تحت تاثير قرار مي دهد و بسيار آسيب پذير مي کند. بچه هاي يکي، دو ساله با وجود اين که شرايط طلاق را درک نمي کنند، اما متوجه عدم حضور والدين شان مي شوند. آن ها اغلب گريه مي کنند و احساس ناامني دارند. اگر دقت کرده باشيد آن ها دوست دارند دائما به مادرشان بچسبند چرا که مي ترسند مبادا او را نيز از دست بدهند. اين بچه ها هنگامي که بزرگ تر مي شوند به علت افسردگي به موادمخدر و الکل روي مي آورند. طبق تحقيقات مشخص شده است که 63 درصد از آن ها مشکلات روحي و رواني چون ناراحتي، خشونت، ترس و افسردگي دارند. طلاق روي دخترها بيشتر تاثير مي گذارد. تحقيقات نشان داده است که دختراني که والدين شان از هم جدا شده اند اعتماد به نفس بسيار کمي دارند. به علت عدم حضور پدر که نوعي عشق از يک جنس مخالف را به او مي ورزد، دخترها پس از ازدواج قادر نخواهند بود تا با شوهر خود که جنس مخالف اوست رابطه برقرار کنند و زندگي زناشويي موفقي را نخواهند داشت. بيشتر آن ها خود را به علت اين که زيبا نيستند سرزنش مي کنند و فکر مي کنند به همين علت پدرشان آن ها را دوست نداشته و ترک شان کرده است. آن ها احساس تنهايي مي کنند و فکر مي کنند پس زده شده اند. يکي از بزرگ ترين نگراني هاي بچه هاي طلاق ترس از اين است که مبادا پدر يا مادري که با آن ها زندگي مي کند، تنهاي شان بگذارد. بيشتر آن ها چنين سوال هايي از خود مي پرسند«اگر مادرم هم مثل پدرم من را ترک کند چه اتفاقي برايم مي افتد؟» زندگي با ترس براي رشد آن ها بسيار مضر است. آن ها حتي مي ترسند که مبادا پدر يا مادرشان با شخص ديگري ازدواج کند. چون ازدواج والدين تغيير اساسي در زندگي آن ها ايجاد مي کند و اغلب فرزندان طلاق از به وجود آمدن تغيير در زندگي و برنامه زندگي خود مي ترسند. بسياري از زوجيني که تصميم به طلاق مي گيرند کمتر به مشکلاتي که در آينده براي فرزندان شان پيش مي آيد، فکر مي کنند و بر اين باورند که از پس حل مشکلات برمي آيند. البته در برابر اين انديشه بسياري از متخصصان نيز به اين نتيجه رسيده اند که زوج هايي که واقعا امکان زندگي با يکديگر را ندارند و هر روز را با جنگ و جدال و ناآرامي مي گذرانند، هيچ راه ديگري جز طلاق نخواهند داشت. بسياري برآنند که شرايط کودکي که در چنين محيطي زندگي مي کند به مراتب ناگوارتر از کودکي است که با طلاق مواجه مي شود. چنين کودکاني همواره در جهنم زندگي مي کنند و با آسيب هاي به مراتب جدي تري مواجه مي شوند.
-
یک شنبه 29 فروردین 1389
5:52 AM
نظرات(0)