جاری ترین زلال ازل تا ابد تویی

 

با یاد فجر صادق محراب و منبرت

تابیده بر نگاه جهان، نور باورت

 

گل، در جوار خانه‌ی تو خیمه می‌زند

تا پُر کند مشام دل از عطر مجمرت

 

ای پیر لحظه های حقیقت فروز دل

رندان دهر، تشنه‌ی دُردی ز ساغرت

 

عشق و خرد که آینه داران هستی‌اند

گردیده‌اند، محو تماشای منبرت

 

مدیون زخمه‌های تو گردیده از ازل

دستی که شد موافق دست هنرورت

 

فقه و اصول و فلسفه، جز نقطه‌ای نبود

گر می‌گشود حوصله ، اوراق دفترت

 

جاری‌ترین زلال ازل تا ابد، تویی

نامیده کردگار جهان، چون که جعفرت

 

ماییم و داغ حسرت عمری سفر، که چشم

آید کنار تربت پاک و معطرت

 

ماییم و زخم غربت لَختی نگاه گرم

تا جان فدا کنیم ز غیرت، برابرت

 

ما را بگیر دست، که «از پا فتاده‌ایم»

مولا به حق تربت پنهان مادرت!

 

سید علی‌اصغر موسوی



[ پنج شنبه 18 دی 1393  ] [ 11:47 PM ] [ KuoroshSS ]

آخرین پیغمبر عشق آمده

 

آمد از ره عید، تبریک عاشقان

غرق شادی گشته کُلِّ لامَکان

 

حضرت احمد به دنیا آمده

مژده ای از حَیِّ اعلی آمده

 

جبرئیل از عشق رویش نغمه خوان

از ورودش عرش اعلی گل فشان

 

جان مولا باب زهرا سلام الله علیها آمده

معنی یاسین و طاها آمده

 

انبیا شادند از میلاد او

مست عالم گشته از ایجاد او

 

آخرین پیغمبر عشق آمده

بهر ما منجی و سرمشق آمده

 

شادی افزون است امشب در فلک

پای کوبان غرق شادی هر ملک

 

معنی تفسیر قرآن آمده

حضرت پیغمبر جان آمده

 

نور حق آمد زمین پر نور گشت

از ورودش عالمی پر شور گشت

 

آخرین کشتی دریای إله

آمد از بهر نجات ماسِوی

 

مهربان یار خدا اندر زمین

آمده از راه ختمُ المرسلین

 

آمد از بهر نجات کائنات

هم به دست اوست رگ‌های حیات

 

عاشقان، این عید باشد پر بها

تهنیت بر روح پاک انبیاء علیهم السلام

 

رحیمی ماهدشتی



[ پنج شنبه 18 دی 1393  ] [ 10:56 PM ] [ KuoroshSS ]

می برم نام محمّد صلواتی بفرست اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده

با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده

 

آمده تا دلمان را پُرِ امید کند

همه را با خبر از آمدنِ عید کند

 

فقط از معجزه ی عشق تو بر می آید

شب به پایان نرسیده است سحر می آید

 

مکه با آمدنت حُرمت بسیار گرفت

ماه از محضرتان رُخصت دیدار گرفت

 

در هوایت چه کنم بال کبوتر شده را

جبرئیل ام چه کنم حال کبوتر شده را

 

سال ها پیش تر از آمدنت هم بودی

علّت خَلق بنی آدم و عالم بودی

 

سربلندیم بگوییم مسلمان توییم

عجمی زاده و پشت سر سلمان توییم

 

می نویسم دل خود را برکاتی بفرست

می برم نام محمّد صلواتی بفرست

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عقل کلی و جهان جزئی از ادراک توأند

شیعیان علی از ما بقی خاک توأند

 

ما که از جلوه ی توحیدی تو آگاهیم

در مسیر تقرب به رسولُ اللّهیم

 

ما که از روز ازل جزء محبّان هستیم

أشهدُ أنّ به نام تو مسلمان هستیم

 

آن زمانی که تو را غیر علی یار نبود

یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود

 

کار تو داشت نتیجه به تو ایمان آورد

باورت داشت خدیجه به تو ایمان آورد

 

صابر خراسانی



[ پنج شنبه 18 دی 1393  ] [ 9:20 PM ] [ KuoroshSS ]

جشن میلاد است در عرش برین

 

قلب مکه می تپد بی اختیار

مکه سرتا پا غرور و افتخار

 

رخت نو پوشیده بر تن روزگار

در دل او شادمانی بی شمار

 

کوی و برزن ها چراغانی شده

دیده ها از شوق بارانی شده

 

فرش شد با فرش دیده این زمین

شادمان در آسمان روح الامین

 

کاروان نور می آید ز راه

تا که بشناسیم راه خود ز چاه

 

جشن میلاد است در عرش برین

در غزل خوانی ست جبریل امین

 

روز میلاد بهاران آمده

کیست این؟ خورشید تابان آمده

 

این جهان افسرده و پژمرده بود

در حقیقت آدمیت مرده بود

 

در جهان رنگی نبودی جز سیاه

کس نمی دانست راه خود ز چاه

 

آدمی سرگرم کار خویش بود

در دل او دائما تشویش بود

 

چون به کشتی جهان طوفان رسید

ناگهان از عرش کشتیبان رسید

 

با نسیم رحمت پروردگار

از مدینه نور حق شد آشکار

 

روشنی بخش جهان از ره رسید

نور آمد گشت ظلمت ناپدید

 

تهنیت گویند بر هم عرشیان

پای کوبان، دست افشان فرشیان

 

ماهی دریا و مرغ آسمان

ذکر یا الله دارد بر زبان

 

کیست این؟ محبوب ذات کبریاست

خاتم پیغمبران و انبیاست

 

مَطلَعُ الاَنوار ربّانیست این

شاه بیت شعر روحانی ست این

 

خلقت هستی به یمن نام او

آدمی سرمست شد از جام او

 

نور رویش شمس را شرمنده کرد

نام او ما مردگان را زنده کرد

 

نام احمد صلی الله علیه و آله و سلم زینت این دفتر است

ذکر من یا احمد و یا حیدر است علیهم السلام



[ پنج شنبه 18 دی 1393  ] [ 8:53 PM ] [ KuoroshSS ]

نمی دانم چرا اینقدر با من مهربانی تو

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می خوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمی دانم
 
نمی دانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمی دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
 
نگاهم روبروی تو بلا تکلیف می ماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
 
به دریا می زنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پر شوری که من یک قطره از آنم
 
سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم
 
تماشا می شوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
 
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم:
که من یک شاعر  درباری ام  مدّاح سلطانم
سید حمید رضا برقعی


[ چهارشنبه 17 دی 1393  ] [ 10:09 PM ] [ KuoroshSS ]

به حرم آمدن مست مجاز است

این همه دست به سوی تو دراز است رضا علیه السلام
باز مشت من و آغوش تو باز است رضا علیه السلام
 
باز«من» دارد از آن دور تهی می آید
آن که می آید از آن دور جنازه است رضا علیه السلام
 
زنده شد پیش نگاهت، تو خدایش شده ای
کفر«خورشید» پرستان پُرِ راز است، رضا! علیه السلام
 
دست من نامه ای از توست، نوشته است در آن:
به حرم آمدن مست مجاز است، رضا علیه السلام
 
من و انگور، دلی مست و نگاهی پر اشک
قبله در حسرت این راز و نیاز است رضا! علیه السلام
 
هشت رکعت وسط صحن تو افتاد به خاک
رقص عشق است، فقط شکل نماز است رضا! علیه السلام
 
هر دلی می رسد از راه شکسته است ... چقدر
جاده ی عاشقیت حادثه ساز است رضا علیه السلام
 
آه! آواز خوش گوشه ی «نیشابور» ت
در مقامی پُر از اندوه «حجاز» است رضا! علیه السلام
 
پیش پرهای کبوتر، آسمان دل تو
تا خدا، پنجره در پنجره باز است رضا علیه السلام
قاسم صرافان


[ چهارشنبه 17 دی 1393  ] [ 7:43 PM ] [ KuoroshSS ]

اینجا بهشت روی زمین جنت الرضاست علیه السلام

ای در هراس روز قیامت پناه من
ای آشنای اشک من و سوز و آه من
 
دل پیش تو بهانه ی غربت نمی کند
ای دلبر همیشگی و دلبخواه من
 
با تو چه زود ناز مرا می خرد خدا
ای تا حریم قرب خدا شاهراه من
 
ناراضی از کنار تو هرگز نرفته ام
نومید کی شود ز عطایت نگاه من
 
من در حریم قدس تو تطهیر می شوم
می ریزد از دعای تو بار گناه من
 
گفتی برای دیدن من زود می رسی
ای انتظار لحظه ی مرگم گواه من
 
اینجا مدینه، مکّه، نجف یا که کربلاست
اینجا بهشت روی زمین جنّتُ الرّضاست علیه السلام
حسن علیپور


[ سه شنبه 16 دی 1393  ] [ 9:03 PM ] [ KuoroshSS ]

یار ما باشد اگر شاه خراسان بهتر است

دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است
از نماز شب توسل بر کریمان بهتر است
 
دل ولو کوچک به لطف تو بزرگی می کند
یک دل آباد از صد شهر ویران بهتر است
 
حرف ما آن است که آهوی نیشابور گفت
گاه مدیونت شدن از دادن جان بهتر است
 
سایه ای که بر سرم افتاد عزت پخش کرد
سایه ی گلدسته از تاج سلیمان بهتر است
 
دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف کنی
تعارف اهل کرَم از خوردن نان بهتر است
 
یک کمی بنشین کنار ما پذیرایی بس است
میزبان که می نشیند حال مهمان بهتر است
 
صبح محشر هر کسی دنبال یاری می دود
یار ما باشد اگر شاه خراسان بهتر است
علی اکبر لطیفیان


[ سه شنبه 16 دی 1393  ] [ 8:53 PM ] [ KuoroshSS ]

عشق تو را صد شکر مادرزاد دارم

حال و هوای پنجره فولاد دارم
از کودکی این صحنه را در یاد دارم
 
شیرینی یاد تو در زیر زبان است
از بس برای تو به دل فرهاد دارم
 
از صحن های مختلف قابش نمودم
تصویر گنبد را به هر ابعاد دارم
 
با هشت من دل بسته ام بر نمره ی بیست
گرچه ارادت بر همه اعداد دارم
 
باشد که من یک گوشه ی صحنت نشینم
خیلی به دل بغض دم فریاد دارم
 
کاری بکن که گوش بر فرمان تو باشم
وقتی به رأی خویش استبداد دارم
 
اصلا شعورم را بدون واو خواهی
با من بگو آقا که استعداد دارم؟
 
چیزی نمانده تا نماز صبح آقا
خیلی هوای صحن گوهرشاد دارم
 
اول عنایات شما دوم عزیزم
عشق تو را صد شکر مادرزاد دارم
مهرداد محرابی


[ سه شنبه 16 دی 1393  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

داغ تنهایی

 
آنقدر با آتش دل، ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان، یا ساختم یا سوختم
 
سرد مِهری بین، که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
 
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام، کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
 
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم
 
سوختم از آتش دل، در میان موج اشک
شور بختی بین، که در آغوش دریا سوختم
 
شمع و گل هم هر کدام از شعله ای در آتشند
در میان پاکبازان، من نه تنها سوختم
 
جان پاک من «رهی» خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود، عالمی را سوختم
 
رهی معیری


[ سه شنبه 16 دی 1393  ] [ 7:08 PM ] [ KuoroshSS ]