ساقی بده پیمانه ای

 
ساقی بده پیمانه ای زان مِی که بی خویشم کند
بر حُسن شورانگیز تو عاشق تر از پیشم کند
 
زان می که در شب های غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
 
نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مَسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
 
سوزد مرا، سازد مرا، در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا، بیگانه از خویشم کند
 
بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بداندیشم  کند
 
رهی معیری



[ سه شنبه 16 دی 1393  ] [ 6:27 PM ] [ KuoroshSS ]

دریا دل

 
دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از  گریه ی  بی حاصلم؟
 
چون سایه دور از روی تو  افتاده ام  در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
 
از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
چون نکهت از آغوش  گُل بوی تو خیزد از گِلم
 
لبریز اشکم جام کو؟  آن آب آتش فام کو؟
و آن مایه ی آرام کو؟  تا چاره سازد مشکلم
 
در کار عشقم یار دل، آگاهم از اسرار دل
غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم
 
در عشق و مستی داده ام  بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو  دیوانه ام  یا عاقلم
 
چون اشک می لرزد از موج گیسویی رهی
با آنکه در طوفان غم  دریا دلم  دریا دلم
 
رهی معیری


[ سه شنبه 16 دی 1393  ] [ 5:56 PM ] [ KuoroshSS ]

حال که رسوا شده ام می روی

 
حال که تنها  شده ام  می روی
واله و رسوا  شده ام  می روی
 
حال که غیر از تو ندارم کسی
این همه تنها  شده ام  می روی
 
حال که چون پیکر سوزان شمع
شعله سراپا  شده ام  می روی
 
حال که در بزم خراباتیان
همدم صهبا  شده ام  میروی
 
حال که در وادی عشق جنون
لاله ی صحرا  شده ام  می روی
 
حال که نادیده خریدار آن
گوهر یکتا  شده ام  می روی
 
حال که در بحر تماشای تو
غرق تماشا  شده ام  می روی
 
این همه رسوا تو مرا خواستی
حال که رسوا  شده ام  می روی
 
عماد خراسانی


[ سه شنبه 16 دی 1393  ] [ 5:15 PM ] [ KuoroshSS ]

به هنگام گرفتاری توکل بر خدا عشق است

 

به هنگام گرفتاری توکّل بر خدا عشق است

گره ها را سپردن دستِ یارِ آشنا عشق است

 

بیا تسلیم حقّ باشیم و راضی بر رضای او

که در سِیْرِ اِلَی ٱللّٰهیٖ توسل بر رضا عشق است

 

تفأّل زد برایم پیر راهی از کتاب عشق

در آمد اَیُّهَا ٱلْعالَم! علی موسی الرضا عشق است

 

زیارت می کنم قبر شریفش را که این آقا

برای دیدن زائر بیاید در «سه جا» عشق است

 

بیاید وقت میزان و صراط و نامه ی اعمال

بگیرد پیش چشم منکران دست مرا عشق است

 

گدایی از کسی جز حقّ خجالت آور است امّا

اگر سلطان رضا شد تا ابد باشم گدا عشق است

 

برای من که بی درد و ضعیف و بی کس و کارم

رضا هم درد باشد هم به درد من دوا عشق است

 

گرفتارم، گرفتارم، گره روی گره دارم

سراسر حاجتم از او، شوم حاجت روا عشق است

 

گره هایی به دست پنجره فولاد او وا شد

بگیرم امشب از دستش جواز کربلا عشق است

 

 

امیر عظیمی


ادامه مطلب ندارد
[ سه شنبه 16 دی 1393  ] [ 4:48 PM ] [ KuoroshSS ]

شبیه کودکی هایم پرم از عشق و از رؤیا

 
مگر تو می توانی لحظه ای ای خوب، بد باشی؟
اگر حتّی طریق دل شکستن را بلد باشی
 
شبیه کودکی هایم پُرم از عشق و از رؤیا
مبادا آنکه بر احساسِ پاکم دستِ ردّ باشی
 
برایت دسته ای گل با دلی  سرسبز  آوردم
به امیدی که مثل گل همیشه  سرسبد  باشی
 
دلم همواره می خواهد بروید بر لبت لبخند
اگر می خواهی آن گونه که راضی می شود باشی
 
طلایی می شوم با تو همیشه، کیمیای من!
دعای هر شبم این است: با من تا ابد باشی
 
یدالله گودرزی


[ دوشنبه 15 دی 1393  ] [ 6:11 PM ] [ KuoroshSS ]

ز آشنایی مردم رمیده ام . . .

 
نسیم عشق ز کوی هوس نمی آید
چرا که بوی گل از خار و خس نمی آید
 
ز نارسایی فریاد آتشین فریاد
که سوخت سینه و فریاد رس نمی آید
 
به رهگذار طلب آبروی خویش مریز
که همچو اشک روان بازپس نمی آید
 
ز آشنایی مردم  رمیده ام  رهی
که بوی مردمی از هیچ کس نمی آید
 
رهی معیری


[ دوشنبه 15 دی 1393  ] [ 5:12 PM ] [ KuoroshSS ]

از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست

 
بی روی تو راحت ز دل زار گریزد
چون خواب که از دیده ی بیمار گریزد
 
در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود
آسودگی از مرغ گرفتار گریزد
 
از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست
سرگشته نسیم از گل و از خار گریزد
 
شب تا سحر از ناله ی دل خواب ندارم
راحت به شب از چشم پرستار گریزد
 
ای دوست بیازار مرا هرچه توانی
دل نیست اسیری که ز آزار گریزد
 
زین بیش رهی ناله مکن بر در آن شوخ
ترسم که ز نالیدن بسیار گریزد
 
رهی معیری


[ دوشنبه 15 دی 1393  ] [ 5:01 PM ] [ KuoroshSS ]

آزاده من که از همه عالم بریده ام

 
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ولی به سایه ی گل آرمیده ام
 
با یاد رنگ و بوی تو ای نوبهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام
 
چون خاک در هوای تو از پا فتاده ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده ام
 
من جلوه ی شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
 
از جام عافیت می نابی نخورده ام
وز شاخ آرزو گل  عیشی نچیده ام
 
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
 
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده من که از همه عالم بریده ام
 
گر می گریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام
 
رهی معیری


[ دوشنبه 15 دی 1393  ] [ 4:43 PM ] [ KuoroshSS ]

یاد امام عسکری علیه السلام

 

فاطمه امشب به سامرا عزا برپا کند

دیده را یاد امام عسکری دریا کند

 

ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر خود

خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند

 

آنکه سان می‌دید از خیل ملک در آسمان

در دل خاک زمین باید چرا مأوی کند

 

هیچ کس باور نمی‌کرد اینکه آن ماه حجاز

جا به ابر خاک غم در شهر سامرا کند

 

هیچ کس باور نمی‌کرد اینکه از داغ پدر

در سنین کودکی مهدی عزا برپا کند

 

کودک پنج ساله را بنگر که می‌باید نماز

با قد خم گشته بر آن قامت رعنا کند

 



[ سه شنبه 9 دی 1393  ] [ 8:23 PM ] [ KuoroshSS ]

سکوت می کنم و عشق در دلم جاری ست

 
سکوت می کنم و عشق در دلم جاری ست
که این شگفت ترین نوع خویشتن داری ست
 
تمام روز اگر بی تفاوتم امّا
شبم قرین شکنجه، دچار بیداری ست
 
رها کن آنچه شنیدی و دیده ای، هر چیز
به جز من و تو و عشقِ من و تو، تکراری ست
 
مرا ببخش بدی کرده ام به تو گاهی
کمال عشق، جنون است و دیگر آزاری ست
 
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفَسم، سرد و زرد و زنگاری ست
 
بهشت من! به نسیم تبسّمی دریاب
جهانِ جهنّم ما را، که غرق بیزاری ست
 
سهیل محمودی


[ دوشنبه 8 دی 1393  ] [ 7:26 PM ] [ KuoroshSS ]