ساقی بده پیمانه ای
به هنگام گرفتاری توکّل بر خدا عشق است
گره ها را سپردن دستِ یارِ آشنا عشق است
بیا تسلیم حقّ باشیم و راضی بر رضای او
که در سِیْرِ اِلَی ٱللّٰهیٖ توسل بر رضا عشق است
تفأّل زد برایم پیر راهی از کتاب عشق
در آمد اَیُّهَا ٱلْعالَم! علی موسی الرضا عشق است
زیارت می کنم قبر شریفش را که این آقا
برای دیدن زائر بیاید در «سه جا» عشق است
بیاید وقت میزان و صراط و نامه ی اعمال
بگیرد پیش چشم منکران دست مرا عشق است
گدایی از کسی جز حقّ خجالت آور است امّا
اگر سلطان رضا شد تا ابد باشم گدا عشق است
برای من که بی درد و ضعیف و بی کس و کارم
رضا هم درد باشد هم به درد من دوا عشق است
گرفتارم، گرفتارم، گره روی گره دارم
سراسر حاجتم از او، شوم حاجت روا عشق است
گره هایی به دست پنجره فولاد او وا شد
بگیرم امشب از دستش جواز کربلا عشق است
امیر عظیمی
فاطمه امشب به سامرا عزا برپا کند
دیده را یاد امام عسکری دریا کند
ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر خود
خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند
آنکه سان میدید از خیل ملک در آسمان
در دل خاک زمین باید چرا مأوی کند
هیچ کس باور نمیکرد اینکه آن ماه حجاز
جا به ابر خاک غم در شهر سامرا کند
هیچ کس باور نمیکرد اینکه از داغ پدر
در سنین کودکی مهدی عزا برپا کند
کودک پنج ساله را بنگر که میباید نماز
با قد خم گشته بر آن قامت رعنا کند