مترس

 
 
 
اندر صف دوستان ما باش و مترس
 
خاکِ  درِ آستانِ ما  باش  و مترس
 
گر جمله جهان قصد به جان تو کنند
 
فارغ دل شو، ازآنِ ما باش و مترس
 
 
ابوسعید ابوالخیر


[ یک شنبه 20 مهر 1393  ] [ 4:45 PM ] [ KuoroshSS ]

تک بیت

 
 
 
 
خواهی که به طَبْعَت همه کس دارد دوست
 
با هر که   در اوفتی   چنان باش که اوست
 
 
سعدی


[ شنبه 19 مهر 1393  ] [ 11:29 PM ] [ KuoroshSS ]

شمع باشم آب گردم مجلس آرایی کنم

دوست دارم تا که بر خاکت جبین سایی کنم

خاک پای زائرت را کُحلِ بینایی کنم

 

دوست دارم خضر باشم تا که با آب بقا

تا قیامت بهر زوار تو سقایی کنم

 

دوست دارم ضامنم باشی که بر خیل ملک

سرفرازی همچو آن آهوی صحرایی کنم

 

دوست دارم بر گدایی درت از شهر خویش

تا در بابُ الجوادت راه پیمایی کنم

 

دوست دارم زیر پای زائرت دفنم کنند

تا گشایم دست و اعجاز مسیحایی کنم

 

دوست دارم وقت مردن با تماشای رخت

مرگ را از شوق دیدارت تماشایی کنم

 

دوست دارم در میان آن همه زوار تو

بر درت ابراز راز دل به تنهایی کنم

 

دوست دارم در خراسان تو چون گل بشکفم

صبح دم توصیف از گلهای زهرایی کنم

 

دوست دارم هر کجا باشد به نامت مجلسی

شمع باشم آب گردم مجلس آرایی کنم

 

دوست دارم تا شماری " میثمت " را سائلی

تا گدایت باشم و در حشر آقایی کنم



[ شنبه 19 مهر 1393  ] [ 11:20 PM ] [ KuoroshSS ]

آستان قدس تو دار الشفای عالم است

گردش چشم تو را نازم که با ایمای آن

نقش شیر پرده ناگه شیر غران می شود

 

ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند

هر که یک شب در خراسان تو مهمان می شود

 

هر که چشمش اوفتد بر گنبد زرین تو

گاه، مجنون  گاه، خندان  گاه، گریان می شود

 

هر که بااخلاص گوید در حریمت یک سلام

اجر آن بالاتر از یک ختم قرآن می شود

 

مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن

بی نیاز از خرمنِ فیضِ سلیمان می شود

 

در کنار حوض صحن تو که رشک کوثر است

زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود

 

پور موسایی و در طور تو هر کس لب گشود

هم کلام ذات حق چون پور عمران می شود

 

هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو

گر رود در سایه ی طوبی پشیمان می شود

 

آستان قدس تو دارالشفای عالم است

درد اینجا بی دوا و نسخه درمان می شود

 

غم ندارم گر مرا در آتش دوزخ برند

چون برم نام تو را آتش گلستان می شود

 

زخمِ بی دارویِ جان و دردِ بی درمانِ دل

هر دو با خاک سر کوی تو درمان می شود

 

در مقام رأفتت این بس که نام چون تویی

روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود



[ شنبه 19 مهر 1393  ] [ 11:11 PM ] [ KuoroshSS ]

اگر فرمان دهد ...

 
 
 
اگر فرمان دهد  رهبر،  بتازیم
 
اگر او خواهد از ما، سر ببازیم
 
اگر صبر و قرار از ما بخواهد
 
بشینیم  و  بسوزیم   و  بسازیم


[ جمعه 18 مهر 1393  ] [ 10:59 PM ] [ KuoroshSS ]

این علیِّ سوم ...

این علیِّ سوم، این چشم و چراغ مرتضی ست
این امامِ هشتم، این مولا علی موسی الرضاست
 
این رئوفِ اهل بیت، این شمعِ جمعِ عالم است
این مسیحا نه، مسیحایِ مسیحِ مریم است
 
این تمام علم را، نزد خدا آموخته
این همانا عالمِ آلِ رسولِ خاتم است
 
آفرینش پیکر پاکی بُوَد، جانش رضاست
شیعه توحید و خطاب و دین و قرآنش رضاست
 
بی ولای او بُوَد ایمان چو جسمِ مُرده ای
روحِ ایمان را کسی دارد که ایمانش رضاست
 
دشمن اینجا می شود پامال چون مورِ ضعیف
اهرمن را گو، که این کشور سلیمانش رضاست
 
ما ولای مرتضی داریم از دشمن چه باک؟
تا در این کشور رضا داریم از دشمن چه باک؟
 
ای گدایِ چهار صحنت، انس و جان از چهار سو
ای مَلَک از آسمان، بر درگهت آورده رو
 
بس که آقا و کریمی، مثل یارِ آشنا
هر فقیر بی زبانی، با تو دارد گفتگو
 
آنچنان با زائرِ خود مهربانی می کنی
که گمان دارد دگر زائر نداری غیر او
 
زائر از هر در که آید احترامش می کنی
بر تو ناگفته سلام، اول سلامش می کنی
 
یابن الزهرا! ضامن آهو گرَت خوانم خطاست
یک نگاهت روز محشر، ضامنِ خلق خداست
 
مشهدِ تو کعبه، صحنت سامرا و کاظمین
مشهدِ تو هم مدینه، هم نجف، هم کربلاست
 
این سخن را از " امامِ بت شکن " دارم به یاد
پایتختِ کشورِ ایران، خراسانِ رضاست
 
گرچه در مشهد حریم محترم داری رضا
در دل هر فرد ایران یک حرم داری رضا


[ جمعه 18 مهر 1393  ] [ 2:48 PM ] [ KuoroshSS ]

سلمان بدون عشق مسلمان نمی شود

آنانکه عاشقند به دنبال دلبرند

هرجا که می روند تعلق نمی برند

 

از آنچه که وبال ببینند خالی اند

عشاق روزگار سبکبال می پرند

 

پرواز می کنند به هر جا که جلوه ای ست

گاهی ملائک اند و گاهی کبوترند

 

آدم بدون مِهر تو انسان نمی شود

سلمان بدون عشق مسلمان نمی شود

 

وقتی کبوتران حریمت، گرسنه اند

گندم برای سفره ی ما، نان نمی شود

 

تو هشتمین پیمبر قرآنی منی

حق خدا و حق مسلمانی منی

 

تو آسمان عشقی و خورشید گنبدی

خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی

 

تو سجده ای و ساجد و مسجود و مسجدی

تو عابدی و معبود و معبدی

 

تو کربلایی و نجفی و مدینه ای

یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی

 

نُه چشمه از علوم به قلب تو جاری است

با این حساب عالم آل محمدی علیهم السلام

 

تو آمدی و آمدنت رفتنی نداشت

مانند آفتاب تو در رفت و آمدی

 

ای مهربان ترین کرَم سفره ی گدا

یا ایها الرئوفی و یا ایها الرضا علیه السلام

 

ای لطف بی نهایت شبهای زائران

یکبار ما، سه بار شما، پیش ما بیا

شاعر: علی اکبر لطیفیان



[ جمعه 18 مهر 1393  ] [ 1:32 PM ] [ KuoroshSS ]

چرا بایدت دیگر محتسب

 
 
 
تو نیک و بدِ خود هم از خود بپرس
 
چرا   بایدت   دیگری   مُحْتَسِبْ
 
وَ  مَنْ  یَتَّقِ  الله  یَجْعَلْ  لَهُ
 
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبْ
 
 
حافظ


[ جمعه 18 مهر 1393  ] [ 11:02 AM ] [ KuoroshSS ]