از نگاه یاران به یاران ندا می رسد
عشق یعنی در خیابان های اطراف حرم
سر به زیر و با ادب، آهسته برداری قدم
اذن سلطان را بگیری با دلی باران زده
پا گذاری در حرم، هر بار از بابُ الکرَم
با خودت اسم رفیقان را بگویی زیر لب
بالاخص جامانده ای که داده آقا را قسم ...
با خودت چیزی نیاور غیر کاغذهای شعر
یک مفاتیح الجنان، تسبیح و مهر و یک قلم ...
شعر را باید همین جا نذر آقایت کنی
هرچه گفتی، هر چه می گویی، تماما، زیر و بم
گوشه ی صحنی، کنار زائران رو سپید
باز بنشینی و بسم الله رحمن، سیلِ غم
یا یُسَمّی بِالغَفُور، از من گذر کن، یا رحیم
جان صاحب خانه و آقای بی دست و علم
پنجره فولاد را گفتند باب کربلاست
کاش من زائر شوم یک بار دیگر دستِ کم
یاد هرچه دلشکسته، هرچه غمگین و مریض
آه از درماندگانِ دور مانده از حرم
بغض هایت را نگفته، وقت رفتن می رسد
دل نکنده بگذری از صحن با چشمان نم
در امانات حرم، دل را به خادم بِسپُری
سوی خانه، با ادب، آهسته برداری قدم
فاطمه سادات مظلومی