. . . هنوز

 
در میخانه   به  روی  همه  باز است  هنوز
سینه ی سوخته  در سوز و گداز است هنوز
 
بی نیازی ست در این مستی و بیهوشی عشق
در هستی  زدن  از  روی  نیاز  است  هنوز
 
چاره  از  دوری  دلبر  نبُوَد  لب  بربند
که  غلام  در او  بنده  نواز است  هنوز
 
راز مگشای  مگر در  بَرِ  مَستِ  رخِ  یار
که در این مرحله او محرم راز است هنوز
 
دست بردار ز  سوداگری  و  بوالهوسی
دست عشاق سوی دوست دراز است هنوز
 
نرسد  دست  من  سوخته  بر  دامنِ  یار
چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز
 
ای نسیم سحری گر سر کویش گذری
عطر برگیر که او غالیه ساز است هنوز
 
امام خمینی رحمة الله علیه


[ پنج شنبه 31 اردیبهشت 1394  ] [ 1:51 PM ] [ KuoroshSS ]

می گساران

 
عاشقان روی  او  را  خانه و کاشانه  نیست
مرغِ بال و پر شکسته، فکرِ باغ و لانه نیست
 
گر اسیرِ روی اویی، نیست شو  پروانه شو
پای بندِ مُلکِ هستی  در خور  پروانه نیست
 
می گساران  را دل از عالم بریدن شیوه است
آن که رنگ و بوی دارد  لایقِ  میخانه نیست
 
راه علم و عقل با دیوانگی از هم جداست
بسته ی این دانه ها و دام ها دیوانه نیست
 
مست شو  دیوانه شو از خویشتن بیگانه شو
آشنا با دوست راهش غیر این بیگانه نیست
 
امام خمینی رحمة الله علیه


[ پنج شنبه 31 اردیبهشت 1394  ] [ 8:37 AM ] [ KuoroshSS ]

تمنّا

 
نیست اندر سرِ ما غیرِ تو سودای دگر
دل ما  از سرِ کویت  نرود  جای دگر
 
به جز از وصل تمنّا نکند دوست ز دوست
از تو  ما را  نبُوَد  جز تو  تمنّای دگر
 
با جمال و قدِ دلجوی تو ای رَشکِ بهشت
کافرم   گر  برود دل   به   تماشای  دگر
 
نبُوَد  کام  دل ما  ز  نعیم  دو جهان
جز که شهدِ لبِ تو مایلِ حلوای دگر
 
مرغِ دل را نبُوَد با دو جهان دانه و آب
خوش تر از زاویه ی دام تو مأوای دگر
 
ای طبیبِ دل من کز غم تو بیمارم
بهر درمان نروم پیش اطبای دگر
 
گر درآئی تو به محشر به چنین جلوه و ناز
سخت  برپا  بکنی  محشر و غوغای  دگر
 
ز برای تو چو من «بنده» بسی هست شها
نیست ما را به جهان غیر تو مولای دگر


[ پنج شنبه 31 اردیبهشت 1394  ] [ 8:07 AM ] [ KuoroshSS ]

ای خسرو خوبان

 
ای خسروِ خوبان، شه اورنگِ زمانه
بر جان کِشدم آتش عشق تو زبانه
 
از فُرقتِ روی مَهَت ای پادشه حُسن
گشته ست ز غم، خونِ دل از دیده روانه
 
هر روز به فردا بدهی وعده ی دیدار
عمریست که از آمدنت نیست نشانه
 
عالم همه گردیده ام اندر طلبِ یار
دیدم همه یارند ولی کذب و فسانه
 
از آمدن و رفتنِ ما  نیست  مرادی
سودای تو ما را به جهان بود بهانه
 
ساقی!  بدهم ساغری  از  باده ی وصلش
مطرب!  بزن آواز دف و چنگ و چُغانه
 
«بنده» نبُوَد در سر ما هیچ هوایی
جز دوستیِ  گوهرِ آن  بحرِ یگانه


[ پنج شنبه 31 اردیبهشت 1394  ] [ 7:23 AM ] [ KuoroshSS ]

جفت هشت آوردیم

 
 
سنگِ حرم تو  نورِ  پیشانی ها  ست
 
همسایگی ات فخر خراسانی ها ست
 
ننداخته  تاس ،  جفت هشت  آوردیم
 
این  قاعده ی  قمار ایرانی ها  ست
 
احمد بابایی


[ چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394  ] [ 1:35 PM ] [ KuoroshSS ]

حس می کنی انگار در عرش خدایی

 
ای صاحبِ زیباترین گنبد طلایی
معراجِ پرواز کبوتر های چاهی
 
خوبیِّ مشهد آمدن این است، اینجا ــ
فرقی ندارد   پادشاهی یا گدایی
 
وقتی قدم در صحن هایش می گذاری
حس می کنی انگار در عرشِ خدایی
 
بر فرش های قرمزش تا می نشینم
دست می دهد بر من عجب عشق و صفایی
 
در پیش سقّاخانه سمت راست دیدم
گنبد از این زاویه    بَه بَه چه نمایی
 
من حاضرم که دست بر قرآن گذارم
جنّت ندارد یک چنین آب و هوایی
 
بالای سنگِ پنجره فولاد نصب است
اینجا  محل  ثبتِ نام  کربلایی
 
باران ببارد یا نبارد غصّه ای نیست
تو باز هم  تنها  امامِ ابرهایی
 
احرام می بندم بیایم خدمتت از
توی رواقِ حضرتِ شیخ بهایی
 
علی کاکاوند


[ چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394  ] [ 12:47 PM ] [ KuoroshSS ]

عشق است فقط پیش شما رو بزنیم

 
 
عشق است فقط پیشِ شما رو بزنیم
 
در نزدِ شما آمده زانو بزنیم
 
یک صبح قشنگ با لباس خُدّام
 
بر گرد حرم آمده جارو بزنیم
 
اصغر چرمی


[ چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394  ] [ 12:32 PM ] [ KuoroshSS ]

سلطان بی بدیل غزل های عاشقی!

 
من خواستم بیایم و جان را فدا کنم
در قرب طوس ساکن و هر شب دعا کنم
 
من خواستم بیایم و با شرم و اعتذار
خاک حریم کوی تو را توتیا کنم
 
قسمت نبود تا که برای ارادتم
شعری شبیه خیمه ی سقّا به پا کنم
 
من بارها فقط به ورودی بستِ طوس
توفیق داشتم که دلم را رها کنم
 
حتّی نشد به لطف عنایات خاصّتان
خود را ز هرچه رنگ تعلّق جدا کنم
 
سلطانِ بی بدیلِ غزل های عاشقی!
رخصت .. که جان و روح فدای شما کنم
 
شعرم دخیل پنجره فولاد، یک برات ــ
امضا کنید رو به سوی کربلا کنم
 
مهدی نعیمی


[ چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394  ] [ 12:10 PM ] [ KuoroshSS ]

دلم هوای تو کرده شه خراسانی

 
 
دلم هوای تو کرده  شه خراسانی
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی
 
دلم ز کثرت زشتی بریده آقاجان
عنایتی که بیایم  تویی که درمانی
 
مرا و گریه شبی در حریم تو کافی است
رفیق گریه ی من، گریه های طوفانی
 
رفیق مایی و حالی ز ما نمی پرسی
تو در بهشتی و ما هم  اسیر و زندانی
 
بیا و زندگی ام را چنین مُهیّا کن
که پیشِ پای تو آقا  شوم  قربانی
 
تمام آنچه که دادی مرا، ز کف دادم
ببین که دشتِ پُر از گُل  شده  بیابانی
 
چه می شود که قیامت بگویم این جمله
دلم هوای تو کرده  شه خراسانی
 
علیرضا بهزاد پور


[ سه شنبه 29 اردیبهشت 1394  ] [ 11:33 PM ] [ KuoroshSS ]

دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست

 
دستِ من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هر کسی راهش بیفتد سمتِ تو گمراه نیست
 
با قطاری کهنه و ارزان به پابوس آمدم
تا نگویند این زیارت فی سبیل الله نیست!
 
عشق بازی با زیارت فرق دارد، این حرم ــ
در نگاه عاشقان تنها زیارتگاه نیست
 
زائرت را بی خود از خود می کنی، با این حساب ــ
در حرم جایی برای آدم خودخواه نیست
 
از کبوتر های روی گنبدت آموختیم
عبد اگر بالا نشیند کسرِ شأنِ شاه نیست
 
بنده ی شاهِ خراسانم که لطفش دائم است
"ور نه لطفِ  شیخ و زاهد  گاه هست  و  گاه نیست"
 
حسین طاهری


[ سه شنبه 29 اردیبهشت 1394  ] [ 11:12 PM ] [ KuoroshSS ]